eitaa logo
رقیه جان
11.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
11 فایل
•ــــ حسِ تنهایِ درونم گوید بشکن دیواری که درونت داری تو خدا را داریُ خدا اولُ آخر ؛ با توست :) ! کپی از پُستا؟حلالت رفیق . [ کپی از اسمُ بنرِ کانال ، در شانِ شما نیست] . ⭕️ تعرفه تبلیغات الماس💎👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1427899215C8e4d78d822
مشاهده در ایتا
دانلود
رقیه جان
#پارت_اول 》♡《قصه دلبری》 حسابی کلافه شده بودم. نمی فهمیدم که جذب چه چیزی این آدم شده اند از طرف خانم
》♡《قصه دلبری》 میگفتم این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه ی شصت پیاده شده و همون جا مونده ! به خودش هم گفتم . آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست . آن دفعه را خودخوری کردم دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم بلند بلتگند اعتراضم را به بچه ها گفتم . به در گفتم تا دیوار بشوند زور میزد جلوی خند ه اش را بگیرد معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود هر موقع میرفتیم با دوستانش آنجا می پلکیدند زیر زیرکی میخندیدم و میگفتم : بچه ها بازم دارو دسته ی محمد خانی ! بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند بعضی هم مخالف . بین مخالف ها معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن اما همه از او حساب می‌بردند برای همین ازش بدم می آمد . فکر میکردم از این آدم های خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است . اما طرفدار زیاد داشت خیلی ها می‌گفتند مداحی میکنه هیئتیه می ره تفحص شهدا خیلی شبیه شهداست توی چشم من اصلا این طور نبود ، با نگاه عاقل اندر سفیهی به انها میخندیدم که آنقدر ها هم آش دهن سوزی نیست کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه ، دعای عرفه برگزار می‌شد .دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کروه اند به مسئول خواهران اعتراض کردم دانشگاه به این بزرگی و این چند تا تکه موکت در جواب حرفم گفت همینا هم بعیده پر بشه