🔖داستانی عجیب، درسی آموزنده🔻
🔶قاری قرآنی که جهنمی شد !!!
🔷یک چهارم از شب گذشته بود که امیرمومنان علی (علیه السلام) از مسجد کوفه بیرون آمد و به سوی منزل رهسپار گردید. کمیل بن زیاد که از اصحاب خاص و مخلص آن حضرت بود، همراه آن حضرت حرکت میکرد، در راه به در خانه مردی رسیدند، صدای قرآن از خانه وی شنیدند او نیمه شب برخاسته بود و قرآن میخواند، علی (علیه السلام) و کمیل شنیدند او این آیه را با صدای دلنشین و پرسوز میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ...؛ آیا کسی که در دل شب به اطاعت خدا و سجده و قیام به سر برد و از آخرت ترسان و به رحمت خدا امیدوار است، با کسی که با گناه و کفر زندگی میکند یکسان میباشد؟!» (سوره زمره/ 9)
♦️کمیل در دل خود آهی کشید. صدای دلنشین قرآن، آن هم در دل شب و از لبان یک انسان شبزندهدار، او را به نشاط آورد، ولی چیزی نگفت. امام به کمیل توجه کرد و فرمود: «صدای دلنشین این شخص تو را نفریبد؛ به زودی راز این مطلب را به تو خبر خواهم داد».
👈کمیل در حیرت و تعجب فرو رفت، از این رو که امام (علیه السلام) از فکر و نیّت او آگاه گشته !!
🔘مدتی از این جریان گذشت، تا این که ماجرای خوارج نهروان پیش آمد و آنها بر ضدّ علی (علیه السلام) اعلام جنگ کردند و در سرزمین نهروان، جنگ خونینی بین سپاه علی (علیه السلام) با سپاه خوارج درگرفت و همه خوارج ـ جز 9 نفر فراری ـ کشته شدند.
🗝کمیل در جبهه همراه امیرالمومنین (علیه السلام) بود، امیرالمومنین (علیه السلام) در حالی که از شمشیرش خون میچکید، به کمیل رو کرد و فرمود: با من بیا سپس هر دو نفر به اتفاق هم کنار کشتهها و سرهای بریده که به زمین افتاده بود رفتند، علی (علیه السلام) سر شمشیرش را بر سر کشته ها مینهاد، تا این که نوک شمشیر را بر سر همان قاری قرآن نهاد و فرمود:
🔸 ای کمیل أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ نَاء اللَّیْلِ ... این سر همان شخصی است که نیمه شب این آیه قرآن را میخواند و تو را مجذوبِ خویش ساخته بود ... 🔸
◻️کمیل امام را بوسید و استغفار کرد.
📚( سفینه البحار، ج2، ص492 ـ 493)
#دعای_عاقبت_بخیری
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
کانال رسمی سخنرانیها و مراسمات
(حجتالاسلام حیدریان)
@R_heidaryan 👈
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━