#حسادت_وجودمو_گرفته_بود...
چرا خواهرم باید با مردی ازدواج میکرد ک همه چی #تموم و #پولدار بود و من باید تو خونه با #مادرم میموندم😔
❌نمیدونم عشق بود یا طمع❌
یروز که #خواهرم خونه نبود رفتم #خونه_اشون وقتی تنها شدیم همه #عشقم رو ابراز کردم با صدا #شکستن چیزی ب خودم اومدم برگشتم یهو دیدم #خواهرم با چشمای #به_خون_نشسته زل زده ب من و یهو.....
https://eitaa.com/joinchat/904921429Cd28fff2656
#سرگذشت_دو_خواهر
۲۹ مهر ۱۴۰۳
تازه عروس بودم❤️🩹🥺
با کلی دعوا مرافعه من و مهدی تونستیم بالاخره باهم ازدواج کنیم،اما نزاشتن!
درست شب عروسی تو آرایشگاه منتظر بودم که خبر آوردن یه از خدا بی خبر مهدی رو بخاطر چک برگشتی گرفت و انداختتش تو زندان⛓
ترسیدم تنهایی بدو رفتم سراغش و به دست و پاش افتادم تا مهلت بده جورش میکنیم ولی اون با لبخند چندشی گفت بجای بدهی باید..😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e
💥بخاطر عفت و آبروم مجبور شدمو گلدون برداشتم و کوبیدم تو سرش❤️🔥
روایت کاملاً واقعی از زندان زنان⛓⚖
۲۹ مهر ۱۴۰۳
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :593
مورخ:29/مهر/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
۲۹ مهر ۱۴۰۳
سرباز بودم که رفتم دهات رفیقم ممد برای گشت وگذار و خوش گذرونی، همینجور که تو دشت نشسته بودیم و نهار میخوردیم یدفعه با صدای جیغ یه دختر سر بلند کردم
جوری که استخون گردنم صدا داد!!🤧
رفتیم سمت صدا که رفیقم شناخت و گفت ها این دلبره فرار کرده، داداش هاشم گرفتنش دارن با کتک برش میگردونن ده!!
داداش سبیل کلفت ش داد زد : همین امشب به عقد مش صفدر درمیای تا جونت بالا بیاد بی حیا
گفتم ممد مش صفدر کیه؟
گفت کد خدای ده 80 سالشه😳
بلند گفتم : صبر کنین خودم عقدش میکنم ، یکیشون با حرص اومد سمتم ولی یهو دلبر😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
از سر جوونمردی رو زندگی جفتمون قمار کردم!🔥
۲۹ مهر ۱۴۰۳
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :594
مورخ:29/مهر/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
۳۰ مهر ۱۴۰۳
یه شب شوهرم رفت مادرشو برسونه تالار، عروسی دعوت بود بعد چون تالار دور بود گفت دیگه نمیام
خونه میمونم همونجا دیگه تا ساعت ۱۱ برمیگردم، گفتم باشه یه کاسه تخمه برداشتمو جلوی تلویزیون لم دادمو همونجا تو حال خوابم برد🥱
دقیقا ساعت ۱۱ صدای چرخیدن کلید درو شنیدم بیدار شدم بعد همسرمو دیدم از پشت شیشه در نگام میکنه و یه لبخندی میزد که همه دندوناش معلوم بود،
بعد منم پا نشدم گفتم الان میاد تو دوباره گرفتم خوابیدم، بعدش که داشت چشمام گرم میشد یادم افتاد که...😱🥶🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e
اتفاق وحشتناکی که زندگیمو خراب کرد😭🔥
# روایت کاملاً واقعی از زندان زنان⛓⚖
۳۰ مهر ۱۴۰۳
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :595
مورخ:30/مهر/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
۱ آبان ۱۴۰۳
اسمم پریچهره هست .
۱۴ سالم بود یک روز با خواهرم شیرین
برای شستن ظرف ها به چشمه رفتیم
اونور چشمه یوسف منو دید ومحو تماشای همدیگر شدیم ولی غافل از این که،
برادرم خان روستا مون کشت 🥶
این وسط منو با کتک به عقد زن دوم پسر ارشد خان در آوردن.
زن خان منو با زور کتک برد تو یکی از اتاق های عمارت و تا شب توی اون اتاق تنها موندم داشتم میخابیدم که یهو یکی کنارم داشت و....😱🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2238644862C21d298c044
نه خدایا من کاش میمردم اون بلا سرم نمیومد👆👆
۱ آبان ۱۴۰۳
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :596
مورخ:30/مهر/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
۱ آبان ۱۴۰۳
❌من لیلام دختری که قربانی عقاید خانوادش شد😔
من و لاله خواهرهای دوقلو بودیم دوقلوی همسان! لاله از بدو تولد مشکل قلبی داشت اما بخاطر فقر خانواده نتونستن جدی درمان کنن.
واقعا لاله برام عزیزترین بود کم کم بزرگ شدیم و لاله عاشق شد.عاشق همکلاسیش.
علی هم عاشق لاله بود.همیشه لاله بهم میگفت میترسم بلاخره این درد منو بکشه و مدیون علی بشم. بلاخره با هزار مکافات علی آقا خانوادشو برای خواستگاری فرستاد .مامانم بهم تاکید کرد من نباید برم جلو خواستگارا میرفتم هم قابل تشخیص نبودیم وقتی مادر علی فهمید که خواهرم مشکل قلبی داره همونجا......😭😅💔👇
https://eitaa.com/joinchat/1067712539C782899c5a6
کاش منو و خواهرم باهم دوقلو نبودیم..🙃🚫👆🏻
۱ آبان ۱۴۰۳
.•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :597
مورخ:1/آبان /1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
۱ آبان ۱۴۰۳
😱شب های که شوهرم شب کار بود به طرز عجیبی خوابم می برد😳
خیلی برام عجیب بود تا اینکه یه شب شوهرم گیر داده بود قبل خواب حتما این شیر و بخور،منم از بس کلافه شده بودم روی پا تختی گذاشتم و گفتم قبل خواب میخورم،یادمه وقتی شوهرم و بدرقه کردم و اومدم تو اتاق سریع شیر و پای گلدون خالی کردم و بعد خودم و به خواب زدم که چند دقیقه نگذشته بود در اتاق باز شد و صدای دونفر که آشنا بود به گوشم رسید،
اما باحرفی که یکیشون زد تمام بدنم از ترس منقبض شده بود😭 😓
امکان نداشت اون با من اینکارو بکنه...
🤬🔥🤫
https://eitaa.com/joinchat/596836399C397ebac861
باورم نمیشد سر لجبازی با شوهرم همچین بلایی سرم بیاره😔💔❤️🩹
۱ آبان ۱۴۰۳