✳ مردِ صابون بود، نه مردِ صاحبالزمان!
🔻 دکاندار بود. سدر و کافور و صابون و عطر و... میفروخت. مدتها بود که #محبت #امام در زندگیاش یک جریانی پیدا کرده بود که به تابوتبش انداخته بود. تا اینکه آن روز متوجه شد دو نفری که در مغازهاش هستند، راه ارتباطی به حضرت دارند. به التماس افتاد برای همراهی با آنها. با اصرار، همراهشان شد. رسیدند به رودخانهای پرآب که آن دو راحت پا بر آب گذاشتند. ماند او حیران و ترسان. گفتندش: نام امام را ببر و بگذر. نام امام را برد و پا بر آب گذاشت. میان راه، باران گرفت و مرد از خیال امام بیرون آمد و دلنگران صابونهایش شد که زیر باران مانده بود. رویش به سمت امام بود و دل و فکرش رفت روی پشت بام؛ پیش صابونها؛ که پایش در آب فرو رفت... از دیار و یاد یار جا ماند و به قول آن عزیز: مردِ صابون بود، نه مردِ #صاحبالزمان!
📚 برگرفته از کتاب #امام_من
📖 ص ۴۸
👤 #نرجس_شکوریانفرد
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
#راديوانتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
#حرف_آخر
خط و ربط زمین بسرعت در حال تغییر است!
و این تویی که انتخاب میکنی برسی یا نرسی...
بمانی یا بروی!
بمانی در تمدنی که قرنهاست زمین را به سوی قهقرا سوق داده است،
و یا بروی برای رسیدن به تمدنی که خدا، (همان که تو را با دستهای خویش ساخته و به تمام ابعاد وجودت آگاه است)، با آن سعادتمندت میداند.
شاید فرصتهای آخر انتخاب باشد!
نکند چشمانت را باز کنی و ببینی که در میان اوج توهمات کوچک دنیا گیر کرده بودی و همه رفتند و رسیدند به #امام
و ... دور تو خالیِ خالی است!
★ فمعکم معکم لا مع غیرکم.
| خدایا بیدارمان کن بخواهیمش،
تا ببینیمش |
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
✳ مردِ صابون بود، نه مردِ صاحبالزمان!
🔻 دکاندار بود. سدر و کافور و صابون و عطر و... میفروخت. مدتها بود که #محبت #امام در زندگیاش یک جریانی پیدا کرده بود که به تابوتبش انداخته بود. تا اینکه آن روز متوجه شد دو نفری که در مغازهاش هستند، راه ارتباطی به حضرت دارند. به التماس افتاد برای همراهی با آنها. با اصرار، همراهشان شد. رسیدند به رودخانهای پرآب که آن دو راحت پا بر آب گذاشتند. ماند او حیران و ترسان. گفتندش: نام امام را ببر و بگذر. نام امام را برد و پا بر آب گذاشت. میان راه، باران گرفت و مرد از خیال امام بیرون آمد و دلنگران صابونهایش شد که زیر باران مانده بود. رویش به سمت امام بود و دل و فکرش رفت روی پشت بام؛ پیش صابونها؛ که پایش در آب فرو رفت... از دیار و یاد یار جا ماند و به قول آن عزیز: مردِ صابون بود، نه مردِ #صاحبالزمان!
📚 برگرفته از کتاب #امام_من
📖 ص ۴۸
👤 #نرجس_شکوریانفرد
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
dastan2.mp3
6.02M
✅ داستان صوتی از مجموعه داستان های صوتی لحظه دیدار
🔻 دکاندار بود. سدر و کافور و صابون و عطر و... میفروخت. مدتها بود که #محبت #امام در زندگیاش یک جریانی پیدا کرده بود که به تابوتبش انداخته بود. تا اینکه آن روز متوجه شد......
📻 #کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
#امام زمانم
به چشمت بدوز این نگاه مرا
به خود منتهی ساز راه مرا
خدایا کدام ابر یا آسمان
نهان کرده در خویش ماه مرا
عجب کیمیایی شده نام تو
که زر کرده قلب سیاه مرا...
#کانال_رادیو_انتظار 👇👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84