eitaa logo
᪥رایحه بهشتی᪥
1.6هزار دنبال‌کننده
515 عکس
622 ویدیو
1 فایل
چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو... که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو... 🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحه‌ی نابِ وصال... به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو... ྎ به کانال خودتون خوش آمـدین ྎ
مشاهده در ایتا
دانلود
841.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه بگویم سَحَرت خیر تو خودت صبح جهانی منِ شیدا چه بگویم که تو هم این و هم آنی صبحتون بخیروخوشی🌻❤️🌝 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @Raeha_behshti 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰 ‌‌‎‌‎
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 _با حرفاو آدرسی که اعظم از بابات بهم داد تنها راه به دست آوردنت پیدا شدن بابات بود. رفتم تهران،به سختی پیداش کردم و باهاش حرف زدم و گفتم عموت میخاد چکار کنه،چه میدونستم قبلا خودش رضایت این کارو داده همونجایه خونه اجاره کردم و چند تیکه وسیله ی ضروری عجله ای خریدم وچیدم تو خونه و نشون بابات دادم گفتم دست تو و هانیه رو بگیره بیاد اونجا باهم زندگی کنیم،گفتم کمکش میکنم ترک کنه وبراش کار پیدا میکنم،اونم قبول کرد. گفت یه پولی ام دستی بهش بدم دست خالی پیش شما نیاد،منم بهش دادم.باور کن به خاطر این بهش پول دادم خوب منم هنوز بچه بودم چه میدونستم فقط با هانیه از اونجا فرار میکنه! یه روز تمام تواون خونه منتظر نشستم تا شما بیاین ولی خبری ازتون نشد،برگشتم روستا وتازه خبر دار شدم چکار کرده ناباور نگاهم را ازارمیا بر نمیداشتم. چگونه توانسته بود به یک آدم معتاد که چیزی جز رسیدن به مواد برایش مهم نیست اعتماد کند؟ اگر او پدرم را پیدا نکرده بود و بلای جانم نمیکرداکنون هانیه ام، خواهرم....تنها یادگار مادرم کنارم بود. با کار او سرنوشت نامعلوم هانیه رقم خورد و من تاپای جان دادن رفتم کسی چه میدانست در آن زمان به عینه جان کندم و متلاشی شدن روحم را دیدم _دیگه نمی خوام ببینمت.....دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم از روی کاناپه برخاستم و مقابلش ایستادم _طلاقم بده با تصمیم سریع و قاطعم ارمیا شوکه و ناباورچند ثانیه تنها نگاهم کرد.شاید در این مدت مرا شناخته بود که اگر حرفی را بزنم از آن کوتاه نمی آیم _میدونم الان ناراحتی و از روی عصبانیت این حرفو زدی، ولی دیگه تکرارش نکن سمت آشپزخانه رفت و گل افروز را صدا زد! پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. @makrmordab⚜.
410.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نازم به دهانم که به شادی و به غصه یک عمر علی گفت و مرا مست نگه داشت... 🍃 السلام علیک یا علی ابن ابی طالب 💚
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکن برادر...! اصرار عشق فاش مکن🥺💓 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @Raeha_behshti 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
☕️⚘️📚
باید برای از تو نوشتن وضو گرفت با استکان چای نشست و سبو گرفت من چایخانه میزنم آخر به یاد تو آنجا که عشق از من درمانده رو گرفت ☕️⚘️📚
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸پیـش از نجـف و قـدم به وادی غدیـر تعظیم به سـوی سامـرا باید کـرد🌸 میلاد امام هادی(ع) مبارکباد 🌸🎊🌸 🌸🍃
هدایت شده از ᪥رایحه بهشتی᪥
بســـــــمـ الله الرحمـــــــن الرحیــــمـ
بابا جانم...! تـو مـپنـدار ڪـہ از یـاد تـو را خـواهـم برد من بدون تو بہ یڪ پلڪ زدن خواهم مُرد
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 دیگر نمی توانستم در این زندگی بمانم!....تصمیمم ازروی عصبانیت یا احساس زود گذرنبود. در بدترین لحظات زندگی ام قسم خورده بودم هرکسی کوچکترین رابطه ای با جداشدن هانیه ازمن را داشت نبخشم ،هرچند مقصر عزیز ترین فرد زندگی ام باشد. صحبت کردن در این مورد بی فایده بود.پس آرام به سمت اتاقمان حرکت کردم. باید میرفتم ودر آن لحظه این واژه تکرار دنیای ذهنم بود.حتی اگر ارمیا حاضر به جدایی از من نبود دیگراینجا نمی ماندم _کجااا؟.... گردو خاک راه انداختی حالا بیخیال داری میری ؟ با بی توجهی و ادامه دادن مسیرم،ارمیا نزدیکم شد و با گرفتن شانه ام مرا سمت خود برگرداند _نشنیدی چی گفتم ؟بیا بشین میگم گل افروز برات یه چیز شیرین بیاره حالت جا بیاد. نگاه خنثی و سردم را به اودادم. دیگر شیرین ترین معجون دنیا هم تلخی کامم را شیرین نمیکرد. دست بردم و بدون کلامی شانه ام را از بند دست هایش رها کردم و از پله ها بالا رفتم صدای پای ارمیا پشت سرم باعث شد سریع تر قدم بردارم. به اتاق رسیدم و قصد قفل کردن آن را داشتم که قبل از اینکه کلید را در قفل بچرخانم ،به شدت همراه در به دیوار کوبیده شدم پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.@makrmordab⚜.