رهروان شهدا
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامیشان 📝 گفتوگوی خانم #زهرا_مصلح
💞 محبوب من، به آرزویش رسید
1️⃣ #قسمت_اول
«حفظ حرمت پدر و مادر برایش خیلی مهم بود.»
🔸اعتقادات ریشه دار:
من تنها دختر خانواده هستم. پدر و مادرم ده فرزند داشتند. داداش علی فرزند هفتم و من فرزند نهم بودم. من همه برادرانم را بسیار دوست دارم؛ اما علی آقا مثل پدرم برایم جایگاه ویژه ای داشت. همیشه میگفتم، پدرم، مادرم، و داداش علی. پدرم روحانی بود و از کودکی برایم قداست داشت. هیچ گاه زبانی به ما نمیگفت نماز بخوانیم، یا کارهای خوب انجام دهیم؛ بلکه با اعمال شان به ما نشان میدادند. به نظرم یکی از دلایلی که خانواده ما در عقایدشان یک دست هستند، همین است.
🌷 یادم نمی آید از چه زمانی و چرا پدرم داداش را که نامشان در شناسنامه محمدرضا بود، علیرضا صدا کرد، اما یادم میآید همه از کودکی به او علیرضا می گفتیم. بین برادران دیگرم هیچ کدام این طور نیستند که اسم شناسنامهشان متفاوت باشد. خود داداش علی میگفتند یکی از دلایلی که دشمن تا به حال نتوانسته مرا شناسایی کند، همین است که اسم شناسنامهام با اسم معمولیام متفاوت است و این باعث گیج شدن آنها شده است.
❤️ حفظ حرمت و جلب رضایت پدر و مادر:
حیاط باغچههای خانههای قدیم، پر از گلهای شمعدانی، رز، یا تاج خروس بود. برادرانم که در حیاط توپ بازی میکردند، گاهی اوقات توپ به گل ها میخورد و میشکستند؛ یا حتی گاهی شیشهای میشکست. برادرانم با هم رمزی داشتند تا اتفاقی میافتاد، برخی از آنها فرار میکردند و برخی دیگر میایستادند و با پدر یا مادرم رو در رو میشدند.
🌺 داداش علی زیرک بود. با این که در دوره نوجوانی و اوج هیجانات و سرکشی بود، هیچگاه نمیایستاد تا با پدر و مادرم روبه رو نشود و حرمت آنها شکسته نشود. با آنها بحث نمیکرد و بسیار برایش مهم بود که احترام پدر و مادر حفظ شود. جلب رضایت آنها نیز برای شان بسیار اهمیت داشت.
🌿 اوایل انقلاب مادرم به پدرم میگفت که در خانه را قفل کند تا برادرانم نتوانند با دوستانشان به تظاهرات بروند. صدای تیراندازی میآمد. میگفت اگر بروند، کشته میشوند. یک بار داداش علی روی دیوار رفت و به آنها گفت: «من میتوانم از روی دیوار بپرم تو کوچه یا بپرم تو حیاط؛ هر دویش برایم آسان است، اما بهتر است در را باز کنید که من بیایم پایین و از در و با رضایت شما بروم.»
⏮ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: خواهر گرامی شهید
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌺
#طریق_القدس #شهید_زاهدی
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت
1⃣ #قسمت_اول
«تیربارچی باید آدمِ تَر و فرزی می بود و حاج علی این خصوصیت را داشت»
👤 کریم نصر اصفهانی ۲۲ ساله بود که در نخستین سال انقلاب از سپاه اصفهان عازم پاوه شد تا به جدایی طلبی ضد انقلاب پایان دهد.
مبارزه در سنگر کردستان به پایان نرسیده بود که با فرمان جهاد سازندگی امام خمینی (ره) عزم سیستان و بلوچستان کرد تا خرابه های عصر پهلوی را آباد کند. جهادی که هم آباد کردن را در خود داشت و هم مبارزه مسلحانه با اشرار را.
🔸 سپاه سیستان و بلوچستان که تشکیل و تثبیت شد، دوباره عزم کردستان کرد تا باقیمانده ضد انقلاب را که همچنان بر جدایی طلبی اصرار میورزیدند، ناکام بگذارد. همین جا بود که در محور کامیاران - سنندج با محمدرضا زاهدی آشنا شد. آشنایی که خاطراتش با خاطرات آزاد سازی سنندج در اردیبهشت ۱۳۵۹ عجین شده بود.
❓ اولین آشنایی تان با سردار زاهدی در گروه ضربت سنندج بود؟
بله وقتی وارد سنندج شدیم، بعد از آزادی شهر، پاک سازی جاده های فرعی و روستاها و کوهستان ها و مناطق صعب العبور را داشتیم که تحت عنوان گروه ضربت به فرماندهی برادرمان #رحیم_صفوی انجام میگرفت و حاج علی زاهدی هم در این گروه بود. شرایط خطرناکی بود. شناسایی دوست از دشمن بسیار سخت بود و این که چگونه باید با مردم کرد برخورد میکردیم، دشوار مینمود.
↪️ رحیم صفوی به ما میگفت: «اگر کسی واقعاً آمادگی اش را ندارد، از همین الان برگردد.» حاج علی همیشه آمادگی داشت و تیربارچی گروه بود. چون ما در گروه اسکورت بودیم، چه اسکورت نیروها و چه ماشین ها و روی آن تیربار کالیبر ۵۰ سوار میکردیم. تیربارچی باید آدمِ تَر و فِرزی میبود و حاج علی این خصوصیت را داشت.
⏳ تا چه زمانی با هم، همرزم بودید؟
🇮🇷 عراق که حمله کرد، همگی رفتند جنوب و من ماندگار شدم در کردستان. تا آخر شهریور ۶۰ هم در کردستان ماندم و اینها در آبادان بودند. من مهر ۶۰ به آنها ملحق شدم و دوباره حاج علی زاهدی را دیدم. بچههای اصفهان دو جا مستقر بودند. عدهای در شهرک انرژی اتمی و عدهای در شهرک دارخوین نزدیک خط سلمانیه که خط اصلی بود و بیشتر در این نقطه متمرکز بودند که حاج علی زاهدی هم همین نقطه بود.
⏪ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: سردار کریم نصر
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
‼️طریق_القدس شهید_زاهدی‼️
@Rahrovanaeshohadaa
رهروان شهدا 🌹