eitaa logo
رهروان شهدا
361 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
40 فایل
🌷شهادت هنر مردان خداست🌷 شهادت چیزی نیست که رایگان بدست بیاید، بنده خدا بودن میخواهد نه بنده هوا و هوس🕊 گروه منتظران ظهور یا مهدی (عج)🌷 بزن عضو گروه شو 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2843148461C8f48671ce0 اینجا آغاز راهی است بی پایان برای همه ما🕊✨
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ همیشه دست های من را می بوسید، من سرش را می بوسیدم و می بوئیدم. وقتی که رفت جبهه، دلم را با خودش برده بود.... می گفتند: بیا رئیس راه آهن باش، قبول نکرد، می گفت: در این شرایط که بچه های مردم دارند به جبهه می روند، پیشنهاد مسئولیت برای من امتحان الهی است، که کدام را انتخاب کنم،« من جبهه را می پذیرم» یک بار هم گفته بودند:« بیا بشو وزیر راه.» گفته بود: «آدم صفای جبهه را رها می کند، می رود پشت میز!؟» "علی رضا"در نهم بهمن 1365 در حین فرماندهی عملیات «کربلای پنج» در شلمچه در حالی که «قائم مقامی لشکر 27 محمد رسول الله را که داشت، پرکشید...» شهید علیرضا نوری 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
‍ حمید شعری را شبها در حرم حضرت زینب(س) می خواند و ناله می زد و می گفت: " علوی می جنگم، مرتضوی می میرم، انتقام حرم زینب و من می گیرم، حسنی مذهبم و حسینی آینم، من پای ناموس علی شاهرگم و میدم" و در نهایت هم ترکش به شاهرگش نشست. لحظات آخر خون بدنش داشت تمام می شد. اصلا تقلی نمی کرد، دوستی گفت حمید اذان شده نماز بخون. آرام آرام چشمهاش بسته می شد. گفت حمید اربابت روز عاشورا تو معرکه نماز خوند توام باید وسط معرکه نماز بخونی، به جای نماز بکو الله اکبر، صدایش نیامد ولی لبهایش تکان خورد و اینگونه نماز خواند و به ارباب باوفایش رسید. شهید مدافع حرم حمیدرضا اسدالهی
‍ «بسم‌ الله الرحمن الرحیم» یا علی اکبر لیلا؛ عشقت میان سینه من پا گرفته  شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی  حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست آقاجان دلم از دست رفته  پایین پای مرقدت ماوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب  شش گوشه هم با نور تو ماوا ... شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه! حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود! کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه. مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون... 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
‍ خیلی قاطع و پیگیر بود. تصمیمش را گرفته بود. می‌گفت: "هر طور شده باید به جبهه بروم؛ مگر در نهج البلاغه نخوانده اید: جهاد یکی از درهای بهشت است. من باید به جبهه بروم." این جمله را به کرات می‌گفت. بعدها روزی از او پرسیدم چگونه آمدی؟ گفت: "هر دفعه با ترفندی! (البته هنوز آن زمان از امام خامنه ای که رییس جمهور وقت بود، نامه اعزام به جبهه را نگرفته بود.) اما این بار خیلی مرا تحت فشار قرار دادند تا از رفتن به جبهه منصرف بکنند؛ نزد حاج آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز) رفتم. زمان ظهر بود و ناهار نخورده بودم؛ از گرسنگی داشتم می مردم؛ دیدم ایشان دارند ناهار می‌خورند؛ ساکم را هم با خودم برده بودم. ایشان گفتند: بفرما ناهار بخور. گفتم: نمی‌خورم! حاج آقا گفتند: چرا نمی‌خوری؟ کاغذ و خودکاری که همراهم بود را مقابل حاج آقا گذاشتم و گفتم: حاج آقا دارم از گرسنگی می میرم، شما در این نامه بنویسید که آقای عوض محمدی مرا به جبهه بفرستد تا با اجازتان من هم ناهار بخورم. خلاصه بعد از کلی اصرار از طرف حاج آقا برای ناهار و از طرف من برای نوشتن نامه، حاج آقا مجبور شد نامه را بنویسد تا من ناهار بخورم...... 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
از فرازم بودن تا علی شدن🌷🌷 خاطره ای از زندگی شهید علی پور حبیب 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلندتر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ؛ اما تصمیم گرفت که خونش در راه اسلام ریخته شود و شد. عبدالمجید که سنش کمتر از ۱۵سال بود جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبونِ دو عالمند. می‌گوید: « همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم» 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
بسم الله الرحمن الرحیم برادران و عزیزان بسیجیم سلام علیکم خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید. عزیزانم اولاً؛ بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمایید. ثانیاً؛ به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص خاص بفرمائید. ثالثاً؛ پدر و مادرتان را آنچه بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرمودند. رابعاً؛ دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می‌کنید. خامساً؛ نماز شب نماز شب نماز شب کلید تمام عزت هاست. هفته بسیج بر همه آحاد بسیجیان مبارک آخرین ماموریت بسیجی = شهادت ┏━━🍃🌺🍃━━┓ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ
💚شهید محمدابراهیم همت انسان يک تذکر در هر٤ ساعت به خودش بدهد، بد نيست. بهترين موقع بعداز پايان نماز وقتی سر به سجده ميگذارد مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بيندازد، آيا کارمان برای رضای خدا بود؟‌ ❤️شهادت زیباست... 💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات... 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
: 🌷 دانشجوی جانباز شهید ▫️ فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه ارشد علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) ▫️ تاریخ تولد: 7 بهمن 1336 ▫️ نام پدر: علی ▫️ شهرستان: قم ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد(دانشجوی انصرافی رشته زبان خارجه دانشگاه مشهد) ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر آخر شهید محمد حسن (محمود) قدوسی به ما:‏ ✍️ کاری که برای خدا انجام می دهی را تعریف نکن. به خدا بسپار. خدا عمل بدهد. هر چه خدا خواست همان می شود. از این کارهای لطیف خسته شده ام. چندین سال است که در این کارهای عقیدتی – تشکیلاتی هستم. کار واقعی در جبهه های نبرد است، نه اینجا. 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. شهید مدافع حرم حامد جوانی 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊
‍ 🔺 مارادونای ایران چگونه شهید شد؟ 🔹 زمستان ۱۳۴۲ در محله‌ پاچنار تهران به دنیا آمد. مهدی، فرزند چهارم خانواده ای ورزشکار بود که با کشتی ورزش را آغاز کرد و حتی قهرمان هم شد؛ اما در نهایت به توصیه بردار بزرگ ترش به سمت فوتبال رفت. 🔹 رضایی مجد در تیم های آذر، اکباتان و تهران جوان بازی کرد. در ادامه به ‌پرسپولیس پیوست و چهار ماه در تمرینات این تیم حضور داشت. 🔹 مهدی به دلیل تشابه ظاهری و تکنیک در بازی، خودش را با «ماردونا» مقایسه می‌کرد و هدفش این بود که در باشگاه های اروپایی توپ بزند. 🔹 او کاپیتان تیم ملی جوانان ایران شد و 15 گل برای این تیم به ثمر رساند. یکی از گل های به یاد ماندنی او در بازی ایران و کره ‌جنوبی زده شد. 🔹 همزمان با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه اعزام شد؛ برای ایران ایستاد و سرانجام ۱۰ اسفند ۶۵ در عملیات تکمیلی «کربلای ۵» در منطقه عمومی شلمچه و درست در روز تولدش به فیض شهادت نایل آمد. ✍️ شهید مهدی رضایی مجد در فرازی از وصیتنامه اش نوشته است:« ای خدای من تو را به حسینت، تو را به زینب، تو را به زهرایت، تو را به علی ات، مرا از در خانه ات ناامید مگردان، مرا جلوی پدران و مادران شهدا رو سیاه نکن. خانواده های شهدا بدانند که ما رهرو راه فرزندان شهیدشان هستیم.» 🔺 مادر مهدی می گوید هنوز هم به عشق ایران و فرزند شهیدش بعضی از بازی های فوتبال را تماشا می کند. 🍃🍃🌸🌸🌸🍃🍃 🌷 کانال رهروان شهدا🌷 🕊@Rahrovanaeshohadaa🕊