خون می چكد از ديده در اين كنج صبوری
اين صبر كه من می كنم افشردن جان است
- هوشنگ ابتهاج
تو را دوست داشتم
چنان که گویی تو آخرین عزیزان من
بر رویِ زمینی و تو رنجم دادی،
چنان که گویی من آخرین دشمنانِ تو
بر رویِ زمینم ...!
- غادة السمان
ماجنون کاران ز طاقت یک قلم بیگانهایم
سخت جانی با دل صبر آزمایان آشناست
- بیدل دهلوی
زندگی با همدم نااهل، جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن
- فاضل نظری