eitaa logo
رکیذ
54.1هزار دنبال‌کننده
450 عکس
134 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم - وحشی بافقی
اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید - سعدی
«بدونِ عشق، آدم مرده‌ای است كه به مرخصی آمده، كاغذی با چند تاريخ و يک اسم.» - اريش ماريا رمارک
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست - خواجوی‌کرمانی
Alireza Kheshti - Panaham Bash 128.mp3
3.03M
«من به دوست‌داشتن نیاز داشتم، نه چرخاندنِ خنجری درونِ خود. به دوست‌داشتن نیاز داشتم، نه کشیدنِ رنجی خودخواسته. این‌ها را کمتر کسی می‌فهمد.»
درونِ توست اگر خلوتی و انجمنی‌ست برون زِ خویش کجا می‌روی؟ جهان خالی‌ست. - بیدل دهلوی
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست! - هوشنگ‌ ابتهاج
نیست در بیداریِ موهومِ ما بی‌حاصلان آن‌قَدَر خوابی‌ که‌ کس زحمت دهد تعبیر را... - بیدل دهلوی
«شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی.» - سعدی🌱
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت - هوشنگ‌ ابتهاج
«همه آرزویم اما، چه کنم که بسته پایم.» - شفیعی کدکنی🌱
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آن چنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم طرح خاکستری‌ اش گنگ‌ ترین تصویر است خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی دوستم داری و این خوب‌ ترین تعبیر است کاش میبودی و با چشم خودت میدیدی که چگونه نفسم با غم تو درگیر است تارهای نفسم را به زمان میبافم که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است - سوگل مشایخی