کنج حیاط خانه ی خود ، بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش
خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی
رد می شدند خاطره ها از برابرش
خورشیدوار ... در تب گرمای شهر شام
می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش
#وفات_حضرت_زینب سلام الله علیها
أُخْتٌ الْحُسَیْن ...
یَا زَينُ أَبْ
بَطَلَةُ کَربَلاء
یَا سَیِّدَتی یَا یَا زَینَب
یَا عالِمَةٌ بزن از راه مِهر ؛
بَر #اعمال ما مُهر #قبول ...
#وفات_حضرت_زینب سلام الله علیها
زنی دیدم که در گودال می رفت
پریشان خاطر و احوال می رفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
به هر گل می رسید از حال میرفت...
#وفات_حضرت_زینب سلام الله علیها