--------------------------------------------------
📙 در کتاب « الروضة فی الفضائل» ص: 191 آمده :
🔹عمّار یاسر و زید بن ارقم گویند : روز دوشنبه نوزدهم ماه صفر بود ، ما در محضر باصفاي #امیرمؤمنانعلیعلیهالسلام حضور داشتیم ، ناگاه فریاد بلندي گوش ها را پر کرد ، علی علیه السلام بر«دکة القضاء»
نشسته بود ، روي به من کرد و فرمود :
🔸 یا عمّار ! ائتنی بذي الفقار .
اي عمّار ! شمشیر ذوالفقار مرا بیاور .
وزن ذوالفقار ، هفت من و دو سوّم من مکّی بود.
من شمشیر حضرتش را حاضر نمودم ، حضرت آن را از غلافش درآورد و روي زانوانش گذاشت ، و فرمود:
🔸 یا عمّار ! هذا یوم أکشف فیه لأهل الکوفه جمیعاً الغمّه لیزداد المؤمن وفاقاً والمخالف نفاقاً .
اي عمّار ! امروز غم و اندوه اهل کوفه را برطرف می نمایم و کاري انجام می دهم که سبب افزایش وفاق مؤمنان و نفاق
مخالفان گردد .
آنگاه فرمود : اي عمّار ! کسی را که پشت در است وارد کن .
عمّار گوید : من بیرون رفتم ، ناگاه پشت در زنی را دیدم که بر کجاوه اي بر شتر قرار گرفته و می گرید و فریاد می زند :
🔺ص: 192
اي دادرس درماندگان ، اي مقصد جویندگان ، اي گنجینه رغبت کنندگان ، اي صاحب نیروي استوار ، اي [آزادکننده اسیران ، اي مهر ورزنده بر پیران ، اي روزي دهنده کودکان ، اي قدیمی که از هر قدیمی پیشی گرفته ، اي یاور بی یاوران ، اي تکیه گاه بی پناهان ، اي ذخیره تهیدستان ، اي امان بی امانان ، اي یاور ضعیفان ، اي گنج فقیران! ] به سوي تو روي آوردم و به آستان تو توسّل جستم ، پس رویم را سفید کن ، گره از امر مهمّ من بگشا و غم و اندوهم را بزداي.
🔹 عمّار گوید : اطراف این بانو را هزار اسب سوار با شمشیرهاي از نیام کشیده شده گرفته بودند ، که گروهی طرفدار او و گروه دیگري بر علیه او سخن می گفتند.
من رو به آنها کرده و گفتم : امیر مؤمنان علی علیه السلام را پاسخ دهید ، صاحب علم و دانش نبوّت را پاسخ دهید .
🔘 آن زن از شتر پایین آمد اطرافیانش نیز از مرکبها پایین آمده و وارد مسجد شدند. آن زن در برابر امیر مؤمنان علی علیه السلام ایستاد و گفت : #یاعلی ! به سوي شما روي آورده ام، گرفتاریم را برطرف و مشکلی که موجب غم و اندوهم شده زایل کن ، زیرا تو صاحب این امر و تواناي آنی ، و داناي به آنچه شده و تا قیامت خواهد شد ، هستی .
🔸 در این هنگام امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود : اي عمّار ! برو و در میان مردم کوفه ندا ده تا (به مسجد آمده و) شاهد #قضاوت امیرالمؤمنین باشند .
#ادامه_دارد
Join👇
🆔 @Rangiinkaman
🔺ص: 193
🔹 عمّار گوید : من در میان مردم کوفه فریاد زدم : مردم ! هر که می خواهد شاهد آنچه خدا به علی علیه السلام ،برادر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم عطا فرموده ، باشد ، در مسجد حضور بهم رساند.در این موقع ، مردم به سوي مسجد هجوم آورده و مسجد از جمعیّت پر شد .
🔸 آنگاه امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود : اي گروهی که از شام آمده اید مشکلتان را مطرح کنید !
▪️در این هنگام ، پیرمردي که بُرد یمنی و حلّه عدنی بر تن داشت و عمّامه خزّ سوسنی هم بر سر گذاشته بود ، از میان آنها برخاست و گفت : سلام بر تو اي گنج فقیران ! و اي پناه بی پناهان !
اي مولاي من ! این کنیزي که در برابر توست دختر من است ، او هرگزشوهر نکرده ؛ ولی اینک در خانه من حامله شده است . به راستی او آبروي مرا در میان خاندانم برده است . من به شدّت،
و شیر غضبناکی هستم که آتش قهرم خاموش « فلیس بن عفریس » نمیگردد. من همانم که همسایه اي بر من قهر و غلبه نمی کند . دلیري ، شجاعت ، حملات و سطوات من در میان عرب کم نظیر است .
▪️ با این حال ، اینک اي علی ! در کار خود متحیّر و سرگردان هستم ، پس امر مشکلی که موجب این غم و اندوهم گشته از من بزداي که امام و اُمید اُمّت هستی و این مشکل بزرگی است که من تاکنون همانند آن و از آن بزرگتر ندیده ام .
🔸 #امیرمؤمنانعلیعلیهالسلام رو به آن دختر نمود و فرمود : اي دختر ! نظر تو درباره آنچه پدرت اظهار می دارد ، چیست ؟!
🔘 گفت : امّا آنچه پدرم می گوید : من دوشیزه هستم ، راست می گوید ، ولی اینکه می گوید : من حامله هستم ، سوگند به خدا ! من هرگز خیانتی نکرده ام . اي امیر مؤمنان ! تو جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و وارث او هستی ،
🔺ص: 194
چیزي بر تو پنهان نیست ، تو می دانی که من در ادّعایم دروغ نمی گویم ، پس اي گشاینده مشکلاتی که موجب غم و اندوه می گردد ؛ مشکل مرا حل کرده و غم و اندوهم را بزداي .
#ادامه_دارد
Join👇
🆔 @Rangiinkaman
🔸 حضرت رو به مردم کرد و فرمود :
«اسکتوا ! ولو شئت أتیت بجباله .
آرام باشید ! اگر بخواهم کوه یخ را حاضر می کنم.»
🔸آنگاه به قابله کوفه فرمود : این تکّه یخ را بگیر و به همراه دختر از مسجد بیرون رو ، آنگاه تشتی زیر او بگذار و این تکّه یخ را در نزدیکی رحم او قرار ده ، زالوئی بیرون خواهد آمد که وزن آن پنجاه و هفت مثقال و دو دانق است.😳
▫️ قابله تکّه یخ را گرفت و به همراه دختر از مسجد بیرون آمد و تشتی آورده و آن طور که حضرتش فرموده بود انجام داد ،
🔺ص: 196
ناگاه زالوی بزرگی داخل تشت افتاد و آن را وزن کرد همان اندازه بود که حضرتش فرموده بود .
▫️ قابله با کنیز به مسجد آمد و زالو را در برابر حضرتش بر زمین گذاشت ،
🔸 حضرت فرمود : آیا وزن نمودي؟
▫️ گفت : آري ، وزنش پنجاه و هفت مثقال و دو دانق بود .
🔸 #امیرمؤمنانعلیعلیهالسلام فرمود : آري ، و این آیه را تلاوت فرمود :« وَإنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَکفی بِنا حاسِبینَ »؛« و اگر به مقدار یک دانه خردل (کار نیک و بدي) باشد ما آن را حاضر می کنیم و کافی است که ما حسابگر باشیم »
🔸 آنگاه فرمود : اي اباالغضب ! دخترت زنا نکرده جز آنکه او در ده سالگی در جایی وارد آب شده و این زالو وارد رحم او گشته و از آن موقع تا حالا در رحم او بوده و بزرگ شده است.
▪️در این هنگام پدر دختر برخاست و می گفت : گواهی می دهم که تو می دانی آنچه را که در رحم ها است و آگاه از ضمایري .
✍نویسنده رحمه الله گوید : این روایت را بحرانی قدس سره با اندکی تفاوت و اغلاط در عبارات از سیّد مرتضی رحمه الله نقل نموده است.
Join👇
🆔 @Rangiinkaman