eitaa logo
رصدنما 🚩
1.9هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
255 فایل
ˇ﷽ ما استراحت نخواهیم ڪرد این انقلاب و جامعہ آنقدر ڪار درش هست ڪه دیگر استراحت بـےاستراحت. بےآنڪه هیچ پست وسمت وحڪمے درڪار باشد. #شهید_بهشتے♥️🌱 #نَحنُ_جُنودُڪَ_بَقیَّةَ_الله³¹³ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
. . .💌🌱】 استقلال، آزادی، جمهـوری اسـلامی🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌️🏻 از تو به ما اشـارت از مــا به سر دویدن👇 •😍🍃• Eitaa.com/Rasad_Nama
🔎🗞 🗞 [ 💡] 🔰 مثل اینڪه خــدا قــربانی رو پذیرفت😁 وقتی ســرود ملی ڪشور در آغاز مسابقــه خونده بشه نتیجه‌ش میشه بُــرد زیــبا در برابر حریف😄 🇮🇷✌️🏻 حق در هر شرایط پیروز میدان است: 🛡| Eitaa.Com/Rasad_Nama
رصدنما 🚩
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •] . . ❓( #نظرپرسے | شماره 4 ): ▫️به‌نظر شما، پس از انتخابات میاندوره‌ای، کدام
[• 🧐 •] . . ❓( | شماره 5 ): ▫️مهم‌ترین تاثیر برگزاری جام جهانی قطر بر منطقه را چه می‌دانید!؟ 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/n5oz6?eitaafly 👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️) ♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما . . 📱 📆 📝 ✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے مطالبه به روش پرسش‌گری😉👇 •🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🍃 •[ ]• و کلیپ تولیدی دیگری از بچه‌های پشت‌صحنه‌ی فانوس😍✋ برای بُرد جانانه‌ی تیم ملی غیور ایران😍🤝 بسم الله الرحمن الرحیم صدای مردم ایران شنیده شد✋ صدای ما با برد بازیکنانِ تیم‌ملی شنیده شد✌️ 🇮🇷 😍👏 کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 🇮🇷🍃
∞°° 😜 🤝 :) ∞°° . . آخِـــی شوما با این هیبت نترس ڪسی چشت بزنه🧿 بعد ما قول میدیم بترسیم و به خودمون بلرزیم گوگولی مگولی😉🤣 . . طُ‌بِخَند😁تادِگَرآن‌ڪورشَوَند😑اَزحآلت!😂👇 💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
📣🍃 [ | ] سلام و رحمت، حال و احوالتون با این پیروزے شیرین میدونیم احسن الاحواله😍✌️ ما بَروبچه های پشت صحنه، به وجود تک تک شماهای فانوسی مفتخریم و بالنده🌻 ما تلاش‌هامون برای اینه که اینجارو ملجا و مامن خودتون بدونید♥ و الهی که به عنایتِ صاحب اصلی کانالین به این بابِ مراد رسیده باشیم💐 اومدم خبری بدم: فراخوانِ جذب خادمِ مجموعه‌ی ما شروع شده📣 که دوست دارن به‌فرموده‌ی سیدنا امام خامنه ای در جهت جهاد تبیین، به جهاد رسانه ای و مجازی لبیک بگن و قدم تازه و محکم و ثابت‌قدمی بردارن ، ما اینجاییم! همینجا: @Daricheh_khadem فقط کافیه به عشق مولا علی، در امر مجاهدت تو هر زمینه و تخصصی که دارید بگید و پیشکش محضر امام زمان عج بکنید .. و با پل ارتباطی داده شده ارتباط بگیرید. و البته شرایط: - - بانوانِ سنین ۱۴ تا ۳۰ سال - فعال و پویا و دغدغه مند - جهادگر و انقلابی - اگر سابقه‌ی فعالیت یا جهاد و خادمی هم داشتید که چه بهتر🌹 اگر علاقه‌مند درزمینه های: موثر در قسمت موثر در قسمت موثر در قسمت ترویج و و و .. هستید، برای خادمی میتونین اقدام کنید.🌹 ● ما در ڪنارتونیم☺️🌹 ✋ کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 📣🍃
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_بیست_و_چهارم (مصطفی)
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (مصطفی) سه ترک پشت موتور می‌پرند. خیال‌شان راحت است که جان ندارم بروم سراغ‌شان؛ کور خوانده‌اند. با هر نفس، درد در قفسه سینه‌ام می‌پیچد. تمام تنم درد می‌کند. خون صورتم را گرفته. دستی به دیوار می‌گیرم تا روی پایم بایستم. درد شدت می‌گیرد، اما الان وقت نشستن نیست. مادر و پدر، درس، مسجد، الهام، زندگی، سیدحسین، مریم و مرتضی، کار، هیئت، بسیج، عروسی...! ته مانده رمقم را می‌ریزم در پاهایم و قبل از اینکه راه بیفتند، با تمام نیرو به موتور ضربه می‌زنم. صدای فریاد یا علی(ع) در حنجره و گوشم می‌پیچد. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه...! صدای بچه‌ها نزدیک‌تر می‌شود. صدای عباس است. این بار نمی‌توانم موتور را واژگون کنم. دست می‌اندازم به کاپشن و شال گردن نفر سومی که ترک موتور نشسته. با تمام نیرویم می‌کشمش به سمت خودم. دوباره فریاد یا علی...! واژگون می‌شود و روی زمین میخورد؛ اما عباس و بچه‌ها انقدر نزدیکند که دوستانش منتظرش نمی‌شوند. بدجور زمین خورده اما انقدر گیج نیست که برایم چاقو نکشد. من هم دست انداخته‌ام و قلچماق ترین‌شان را زمین زده‌ام! -بچه‌ها سید! برین کمکش... یا زهرا! قبل از اینکه چاقویش شکمم را بدرد دستش را می‌گیرم. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه...! انقدر می‌پیچانم که از درد، چاقو را رها کند. با دست دیگرم چاقو را به سمتی پرت می‌کنم. علی می‌رسد بالای سرم: - یا زهرا! سید چی شدی؟ بچه‌ها بیاین کمک! فریاد می‌کشم: -بگیرینشون... دوتاشون در رفتن... بگیرینشون. چندنفر جلوتر می‌دوند دنبال آن دونفر و من سرجایم رها می‌شوم. صدای آژیر می‌آید. لخته‌های خون همراه سرفه از دهانم بیرون می‌ریزد. علی صدایم می‌زند، نفس ندارم که جواب بدهم خوبم. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه. مادر، الهام، مریم، خون و خرد شیشه. ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_بیست_و_پنجم (مصطفی)
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (حسن) -هنوز معلوم نشده هدفشون چی بوده و چرا این کار رو کردن؟ پدر مریم می‌پرسد. از صدای گرفته‌اش پیداست این دو سه روز چقدر خودخوری کرده. مرتضی سینی چای را از آشپزخانه می‌گیرد و جلویمان می‌گذارد. او هم عصبانی است؛ حق هم دارد. شتاب زده می‌گوید: -لابد کار همون هیئت محسن شهیده! یا کار اون بهاییا! شک نکنین! عباس لبخند ریزی می‌زند؛ شاید به خامی مرتضی. پدر دوباره می‌پرسد: - شما که این مدت پیگیر بودید، بگید اینا کی بودن؟ عباس نفسی تازه می‌کند: -مطمئن باشید از اون هیئت نبودن؛ اونا آنقدر احمق نیستن که اینجوری خودشون رو خراب کنن. من از روند تحقیقات نیروی انتظامی خبر ندارم. پدر دلش نمی‌آید بیشتر از این عباس را اذیت کند. عباس نجیبانه میپرسد: -مصطفی حالش خوبه؟ میشه ببینمش؟ -توی اتاقشه... بعیده خواب باشه. بفرمایید... مرتضی راهنمای عباس می‌شود و من هم پشت سرشان راه می‌افتم. عباس یا الله گویان وارد اتاق می‌شود. مصطفی خوابیده روی تخت و کتابی دستش گرفته؛ اما به محض دیدن ما لبخند می‌زند و نیم خیز می‌شود: -سلام. صورتش از درد جمع می‌شود و عباس اجازه نمی‌دهد بلند شود. با دیدن عباس، گل از گل مصطفی می‌شکفد. عباس می‌نشیند و احوال پرسی می‌کند؛ مرتضی می‌رود که پذیرایی کند. اولین سوال مصطفی، همان است که پدرش پرسید. اما جواب عباس فرق می‌کند. صدایش را کمی پایین می‌آورد: -اینطور که اون پسره، همون که با کمک تو گرفتنش، اعتراف کرده، اینا نه بهایین، نه فرقه شیرازی! اینا ری استارتی‌اند. انگار که برقم گرفته باشد: - اینا یهو از کجا اومدن؟ مصطفی اما چندان شوکه نشده: -احتمال می‌دادم؛ این شینگیلیسیا خر که نیستن اینجوری ضایع بازی دربیارن! دستم را به پیشانی می‌گیرم: -همونا کم بودن که اینام بریزن سرمون! -حالا معلوم نشده هدفشون چی بوده؟ عباس آرامتر می‌گوید: - می‌دونی که چقدر این روزا دارن برای حزب اللهی‌ها خط و نشون می‌کشن. اینام فکر کردن خبریه، یهو زده به سرشون اومدن سراغ شما. ولی معلومه خیلی بچه‌تر از اونن که بفهمن جلوی اون‌همه آدم، این اداها خریت محضه! اینا فقط عضله داشتن، نه مغز! مصطفی با نگرانی می‌گوید: -مطمئنی دیگه خطری نیست؟ اینا یهو نزنه به سرشون برن بقیه بچه‌ها رو هم منهدم کنن؟! عباس آرام است: -نه ان شالله. پلیس دنبالشونه. -نمی‌دونی قرار شده با این هیئته چکار کنن؟ -نمیشه بریزن بگیرنشون. تحت نظرن؛ به موقعش عمل می‌کنن. بهایی‌هام دارن رصد میشن. مصطفی چشمکی می‌زند: - اینا رو از کجا می‌دونی؟ به اون بالاها وصلیا! عباس سر به زیر می‌خندد: -نه اینا رو از افسر آگاهی شنیدم. شمام برید پیشش همینا رو میگه! ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 / 🇮🇷 یک سر و گردن ز هر تیمی تو بالاتری😌 پرچمت با نام الله کرده دائم سروری🇮🇷 دوست داران تو ایران جملگی شیر دلیر✌️ دشمن تو نیست در دنیا مگر گاو و خری😏 ✍ عاصے سجده شڪرتون یعنی حواستون هست «الله» وسـط پرچمتون هواتونو داشتہ و داره💚🇮🇷 🏆 🇮🇷 یاعلے بگو😍👇 Eitaa.Com/Rasad_Nama
≼• 🌷 •≽ در این شادمانے جاے شما خالے . . :)♥️ حاج قاسمِ قلبم ! . چَشمـِ تو بـود ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 .. ≼•🌷.• Eitaa.com/Rasad_Nama