eitaa logo
روانشناسی
7.7هزار دنبال‌کننده
493 عکس
2هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌مشکلات بیماری موجی جبهه های جنگ خیلی از بیماران موجی هنوز با این مشکلات درگیر هستند کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
کاتالیزوری برای رشد (3).mp3
8.78M
✔️روان‌شناسی شکر در نگاه امام هادی علیه‌السلام قرآن شاخصه‌های انسان شکور را چه می‌داند! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
عواملی که مرد را از همسرش دور می کند ⇠ کمبود اعتمادبه‌نفس در خانم‌ها: چطور ممکن است مردی زنی را تحسین کند که قادر به تحسین کردن خودش نیست؟ ⇠ زن‌هایی که فکر می‌کنند همه‌چیز را می‌دانند: این هم درست مثل مورد قبلی است. همیشه باید تعادل وجود داشته باشد. ⇠ میل شدید زن‌ها برای تغییر دادن مردها: خیلی از زن‌ها با این تصور وارد یک رابطه می‌شوند که می‌توانند نقص‌های جزیی فردمقابل خود را عوض کنند. و بااینکه ممکن است در بعضی مسائل درست باشد، اما هیچ چیز برای یک مرد بدتر از این نیست که زن زندگی‌اش خصوصیات او را نپذیرد کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 چرا اینقدر مشکلات من طولانی میشن؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی قلب 29.mp3
5.77M
29 🎧آنچه خواهید شنید؛ ✍️وقتی رو به خدا،می ایستی... دلت، قشنگي هاشو، رو می کنه! ❣️اما یادت باشه ؛این قشنگي ها؛ مال کسیه که نورش به دلت تابیده، نه مال خودت. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
بهانه‌ها، میخ‌هایی هستند که انسان با آن‌ها خانه‌ای از شکست برای خود می‌سازد... 👤جیم ران کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
اگر می خواهید کودک مستقلی داشته باشید برای تلاش او احترام قائل شوید. وقتی تلاش کودک مورد احترام قرار گیرد، کودک جرأت خود را متمرکز می کند تا کار خودش را به پایان برساند. ❌ چقدر طولش میدی تا بند کفشتو ببندی. ✅ میبینم که داری خوب تلاشتو میکنی تا با دقت بند کفشتو ببندی. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قرب به اهل بیت ۱۷.mp3
9.68M
✘ فرزندان ما از چه زمانی باید با غیب و مفاهیم آن آشنا شده و برای ارتباط با آن تربیت شوند؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا شیرین می شود قسمت چهارم صادق مظلوم و كم حرف بود قلمي داشت كه باورت نمي
که با حضور تو شیرین می شود قسمت پنجم تا اونجا گفته بودم كه در بيمارستان دكترش گفت وضع اينم معلوم نيست كه زنده بمونه و رفتيم خونه رسيديم گفتند بياين بالا يعني طبقه برادرشوهرم خيليهابودند از نظر تعداد منتها اول كسي كه ديدم برادرم بود از اينكه به برادرم خبر داده بودند به خانواده ام خبر داده بودند خيلي ناراحت شده بودم خيلي كه چرا خبر كردند مي خواستم اصلا كسي از خانواده ام ندونه برادرم ، ادم حساس و كم طاقتي هست باور كنيد اگر به من بود اصلا به خانواده ام نمي گفتم كه ناراحت نشن ميخواستم بگم فرستاديمش خارج من اهل دروغ نبوده و نيستم اما واقعاً اينو مصلحت مي دونستم اصلا فكر نمي كردم قبل از رسيدن من به خونه به خانواده ام خبر داده باشند برعكس موقع تصادف وقتي خواهرشوهرم و خانواده شون دختر و پسر و نوه و .... رسيدند گفتم به آقا مصطفي بگيد يعني يكي از برادرشوهرهام فكر كنم به اقا هادي پسر خواهرشوهرم گفتم گفت بهش گفتم بيمارستان ميدان توحيد بود همون روزهاي دوم سوم كه رفتم بيمارستان عليرضا گفت شما نيا بيمارستان شما رو مي بينم حالم بد ميشه اخه صورت منم سوخته بود و ابرو و مژه هام مقداري سوخته بود و صورتم طوري ورم كرده بود كه چشمام به سختي يك كم باز مي شد من مجبور شدم به خاطر عليرضا به مداواي خودم دقت كنم اگر عليرضا اينو به من نمي گفت خيلي به درمان خودم توجه نمي كردم دوستم با همسرش روز دوم اومدند و منو برد ند يك دكتر متخصص سوختگي و دستم و پانسمان كرد و براي صورتم پماد داد ديگه هر بار براي نماز، اول با شامپوي بچه و گاز استريل مي شستم بعد وضو می گرفتم و بعد بتادين می زدم و بعد با سرم نمكی صورتم رو می شستم ، بعد نماز ميخوندم و بعد پماد ميزدم هر روز با گاز استريل پوستهاي مرده رو مي كندم يكي دو روز نرفتم بیمارستان تا يه خرده بهتر شدم بهش گفتم من اصلا درد و سوزش ندارم به علیرضا گفتم پس خودت چي؟ يعني منو مي بيني ناراحت ميشي خودت چي؟گفت گاهي كه راه ميرم اگه خودم رو تو شيشه درها و پنجره ي اتاقها مي بينم مي ترسم عليرضا دوماه بود كه وارد ١١ سال شده بود که تصادف کردیم متولد ۲۸فروردین ۶۷ بود و ۲۸خرداد۷۸ تصادف کردیم به عليرضا گفته بوديم صادق يه بيمارستان ديگه است ،ترسيدم اگر متوجه بشه برادرش فوت كرده انگيزه و علاقه ش رو براي خوب شدن و درمان از دست بده و ترجيح بده اينم بميره، او عادت نداشت از من دور باشه حتي دكتر با پدرش نمي رفت و من باید حتما می رفتم ، براي امپول زدن اگر قرار بود با پدرش بره يواشكي مي اومد و به من مي گفت شمام بيا يا براي خريد همه جا مي گفت شمام بيا . حالا در بيمارستان تنها بود هر چي ميخورد برمي گردوند خواهر شوهرم براش كباب درست مي كرد مي برد يه كم ميخورد برميگردوند داماد برادرم براش چنجه درست کرده بود با ماست و خیار و دوغ .... یه کم خورد بعدش برگردوند اما فرداش من بهش دادم برنگردوند یعنی علت حالت تهوع عصبی بود ما ديگه ماشين نداشتيم من اجازه نداشتم هر روز برم اخه علیرضا روي تختش استفراغ كرده بود و ملافه اش كثيف شده بود من جمع كردم كه ريس بيمارستان رسيد و با من دعوا كرد كه چرا تو انجام دادي ؟وظيفه پرستاره همسرم مي گفت تو نياي بهتره کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ یه زمانی میاد، باید تنهایی پای امامت بایستی! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والدینی که به فرزندان‌ خود باج می‌دهند، قیامت شاکی خصوصی دارند ! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 نامه‌ی عاشقانه‌ی بسیار خواندنی از زن جوانی که حدود صد سال پیش شوهرش جهت تحصیل به خارج رفته است. این نامه اکنون در کتابخانه‌ی وزیری یزد نگهداری می‌شود: بسم المعطّرٌ الحبیب تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده! حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه مشروطه‌‌چی چنان نارنج‌‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک! دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌اید و شب به شب بر گیس می‌مالیم! سَیّدمحمودجان، مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم‌باجی. عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده. می‌دانید سَیّدجان، زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد. دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود، چروک می‌شود، بوی نا می‌گیرد، بید می‌زند. دلْ ابریشم است. نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم. دیروزِ روز بیگم‌باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز. حق هم دارد، وقتی آن که باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر. به قول آقاجانمان، دیده را فایده آن است که دلبر بیند. شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کار خداست. چلّه‌ها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد، به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است، به گمانم آن‌قدری در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید. به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید، تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید. دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است. زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است، درست هم هست؛ عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم و گره از زلف واکنیم و بر آن بخُسبیم. شما که مَردید، شما که عقل‌تان اَتّم و اَکمل است، شما که فرنگ‌دیده‌اید و درس طبابت خوانده‌اید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند؟ تصدّقت پری‌دُخت بوسه به پیوست کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee