فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_شمار_غدیر
۲۵ روز مانده به عید غدیر
#عید_غدیر_خم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀استوری روز شمار عید غدیر🎀
📚 و لا تفضلوا عليه فترتدوا
با علی ستیز نکنید
که کافر میشوید!...
#23روز_مانده_تا_عید_الله_اکبر
#روز_شمار
#عید_غدیر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍چهارشنبه شبها پای ثابت هیئت هفتگیشان بود
به خادم هیئت می گفت:
«اگه شهید هم بشم،حتما
روضه هات رو میام»😇
مسئول هیئت دو فرزندش را در اثر سانحه تصادف
از دست داده بود. بعد از این اتفاق، نوید هر هفته
بعد از پایان مراسم آنجا مینشست و با تک فرزند
باقی مانده مسئول هیئت شوخی میکرد و سر به
سرش میگذاشت
نویدی که بیشتر اوقات اهل فکر بود و سکوت، آنجا
نوید دیگری بود. میگفت، میخندید، شوخی میکرد؛
فقط به دلیل شاد کردن پدر و مادری که داغ دو جوان
بر سینه داشتند...💔
📌#بُرشی_از_کتاب
#همیشهدرکنارتهستم📚
💞معرفی شهید 💞
🌷💚شهید عشوری سرباز گمنام امام زمان عج بود...!
حسن عشوری از شهدای امنیت کشور است که با جاننثاری و مبارزه خود در برابر تکفیریهایی که چنگ به قلب اسلام ناب محمدی (ع) زده بودند، بار دیگر ارزشهای والای انسانی را به تصویر کشید.۲۴ خرداد سال ۱۳۹۶ برای مردم گیلان یادآور روزی است که این شهید والامقام با زبان روزه به دست شقیترین مخالفان اسلام به آرزوی همیشگی خود رسید. پدر شهید عشوری از جانبازان و رزمندگان جنگ تحمیلی است.
💥حسن عشوری محمدگاندو
یک کاربر مجازی نوشت: آقامحمدِگاندوفقط یه بازیگربود.بیاییدازحسن آقاعشوری براتون بگم که خواهرش میگه تاروزشهادتش مانمیدونستیم کجاکارمیکنه،وقتی فهمیدیم که خبرشهادتش اومد.
✅🌷فرازهایی از وصیتنامه
✅ بههیچوجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا (س) برای من سنگقبری تهیه نکنید.
✅در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانیبند یا زهرا (س) فراموش نشود.
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#شهیدوزارتاطلاعاتحسنعشوری🕊🌷
تولد:۱۳۶۸/۵/۲۴-رودسر
شهادت:۱۳۹٦/۳/۲۴-چابهار
مزار:گیلان،امامزادگان ماچیان رودسر
کتاب شهید:شناسنامه شهیدحسن عشوری
🤲 دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...»
🔸آیتالله بهجت(ره): آقایی میگفت: محضر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم!
کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی!
[این نقل] خیلی موافق اعتبار است!
📚برگرفته از کتاب «حضرت حجت علیهالسلام »؛ مجموعه بیانات آیتالله بهجت قدسسره درباره حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درمحضرشهدا
#سرداردلها
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌿اینها امامزاده های ما هستند،اینها صاحبان اعجازند،اینها مخلص ترین انسانها بودند،نجیب ترین،پاکترین
زیباترین چهره ها بودند
#شهدای_غواص
سالروز تشییع 175 #شهید_غواص
#اللهمعجللولیکالفرج
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم
بین ما و شهداء فاصله بسیار نبود
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
═✧❁🌸❁✧═
🌱.۰🌱
روی حجاب خیلی حساس بود.
برای عفاف و حجاب ارزش زیادی قائل بود.
اگر توی خیابان خانم بدحجابی را میدید، خیلی بهم میریخت می گفت: غیرت من قبول نمی کنه چنین صحنه هایی رو ببینم و تحمل کنم.
عاشق پوشش «چادر» بود.
روی آن خیلی هم حساس بود. به خانمش می گفت:
مراقب باش هیچ وقت چادرت خاکی نشه. ما از چادر خاکی خاطره خوبی نداریم.💔
#شهید_روحالله_قربانی
🖊 دم دمای عروسی، که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می کرد، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد.
در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که:
«من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه».
🔸 پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه (س) برای بقیه کارها».
🔹 حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه ای درباره زوج های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم.
موقع برگشت، النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه (سلام الله).
راوی: مریم عظیمی؛
همسر شهید
📚 برگرفته از کتاب
«دیدار پس از غروب »
به قلم منصوره قنادیان
نشر روایت فتح
#شهید_مهدی_نوروزی...🌷🕊
#شیر_سامرا
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__ خدا صاحب انتقامه،
کسانیکه بی حجاب هستند رو
خدا ازشون انتقام می گیره
حجت الاسلام
قرائتی