🔴شهیدی که بیسر و دست برگشت!
📀راوے: مادر شهید
🌹امیررضا بهعنوان رزمندهی مدافعحرم و نیروی مستشاری، چندین مرحله به سوریه اعزام شد که البته ما از اعزام او اطلاعی نداشتیم؛ چون خودش چیزی نمیگفت. هربار که تماس میگرفت، میگفتم پسرم تو کجایی من دلم برایت تنگ شده و او با مهربانی فقط میگفت مأموریت هستم و زود برمیگردم.
☘آخرین مرحله مورّخ ۱۵فروردین سال۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد و در این مرحله، بهمدت یک ماه از او خبری نداشتیم و آخرینبار، سه روز قبل از شهادت تماس گرفت و گفت سهروز بعد میآیم و دقیقاً سهروز بعد، در دهم اردیبهشت سال۱۳۹۲ در شهر حلب به شهادت رسید.
🌹تنها چیزی که تا به امروز آرزویش بر دلم مانده، این است که میخواستم قبل از خاکسپاری، سینهی امیررضا را ببوسم ولی همکارانش نگذاشتند در داخل قبر، فرزندم را ببینم. پسرم سالم رفت ولی بیسر و دست برگشت.
☘شهید علیزاده به همراه شهید #علی_کنعانی براثر برخورد موشک کنترلی مزدوران صهیونیستی به ماشینشان در مقابل سفارت ایران در حلب سوریه ترور شده و به شهادت رسیدند.
❇️شهید مدافعحرم #امیررضا_علیزاده
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🔰کفنی که امام حسین علیه السلام به فرمانده گردان مالک اشتر داد؛
يک ماه پس از مجروحيت در اول فروردين سال ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان، چند ساعتی به ساعت پنج صبح، زمان تحويل سال مانده بود.
حشمت در حال استراحت بود که ناگهان از خواب برخاست و با حيرت به نقطه ای خيره شد.
مدتی در اين حال بود تا اينکه به هنگام تحول سال با شادی و لبخند خوابی را که ساعتی قبل ديده بود برای خانواده چنين تعريف کرد:
«صحنه ای از ميدان کربلا را در خواب ديدم. امام حسين (ع) را در ميان سيل جمعيت که پارچه های سفيد تميزی در دست داشتند، مشاهده کردم. همه با شور عجيبی با هم صحبت می کردند. صفا، اخلاص و نورانيت در چهره های پژمرده و خاک آلود افراد موج می زند. تک تک پارچه ها را بلند کرد و با رويی گشاده لبی خندان به يارانش می داد. هفتاد و دو نفری که من هم جزء آنها بودم از امام اين پارچه های سفيد را دريافت کردند. من که نظاره گر اين موضوع بودم سوال کردم اين ها چيست، گفتند: کفن است يک کفن از هفتاد و دو کفن در دست امام باقی بود که امام به سمت من آمد و آن را به دست من داد و گفت : اين هم برای تو.»
شهید حشمت الله طاهری🌷
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🔰کفنی که امام حسین علیه السلام به فرمانده گردان مالک اشتر داد؛
يک ماه پس از مجروحيت در اول فروردين سال ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان، چند ساعتی به ساعت پنج صبح، زمان تحويل سال مانده بود.
حشمت در حال استراحت بود که ناگهان از خواب برخاست و با حيرت به نقطه ای خيره شد.
مدتی در اين حال بود تا اينکه به هنگام تحول سال با شادی و لبخند خوابی را که ساعتی قبل ديده بود برای خانواده چنين تعريف کرد:
«صحنه ای از ميدان کربلا را در خواب ديدم. امام حسين (ع) را در ميان سيل جمعيت که پارچه های سفيد تميزی در دست داشتند، مشاهده کردم. همه با شور عجيبی با هم صحبت می کردند. صفا، اخلاص و نورانيت در چهره های پژمرده و خاک آلود افراد موج می زند. تک تک پارچه ها را بلند کرد و با رويی گشاده لبی خندان به يارانش می داد. هفتاد و دو نفری که من هم جزء آنها بودم از امام اين پارچه های سفيد را دريافت کردند. من که نظاره گر اين موضوع بودم سوال کردم اين ها چيست، گفتند: کفن است يک کفن از هفتاد و دو کفن در دست امام باقی بود که امام به سمت من آمد و آن را به دست من داد و گفت : اين هم برای تو.»
شهید حشمت الله طاهری🌷
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🔰شهیدی که به مادرش میگفت:
«دعا کن مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم....»
وقتی پیکرش برگشت، مادر برای بوسیدن صورتش قد، خم نمود اما پسرش سر در بدن نداشت!
🌷شهید حسن کاملی🌷
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🌱محمد، وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند:
«آن قدر غمت را به جان پذیرم حسین (ع)
تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع).»
می گفت: «دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم.» دعایش هم زود مستجاب شد و در عملیات والفجر هشت، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود.
ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از حضرت زهرا (س) بر جسمش یادگار بماند.
#شهید_محمد_مصطفی_پور🌷
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
🌷متوجه شدم میخواهد دفترچهی سربازی پست کند. بهش گفتم بیا با بچههای لشکر صحبت کنم سربازیات بیفتد نجفآباد؛ بعد از ظهرها هم بیا موسسه. زیر بار نرفت. گفت: میخوام برم یه جای سخت خدمت کنم. دوست داشت برود لب مرز. حالا چرا؟ قصهی شهید حجتی را برایم یادآوری کرد که زمان شاه میگوید: میخوام برم سختترین جای کشور. او را میفرستند لامرد فارس؛ جایی که نه آب داشت، نه برق. محسن میگفت: شهید حجتی زمان شاه عقیدهاش این بوده. من که توی جمهوری اسلامی هستم!
#شهید_محسن_حججی
#شادے_روح_پاڪش_صلوات
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#کانال
❣#فقط_ کلام _شهید❣
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄
https://eitaa.com/Ravie_1370
┄┅═✼✿✵❣✵✿✼═┅┄