*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••*
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_صد_و_چهل_و_دوم 🦋
💠شهید علی رحیم آبادی💠
تو چگونه رفتی رحیم آبادی؟
غریب وار در آن میدان آتش!😔
کاش به تو دسترسی داشتیم تا تو را به خانواده ات برسانیم.
نکته های جالب و حساب شده ات را به یاد آور.
گریه های تو با صانعی، کنار هم و در کنار من، یادت هست؟!
افسوس که آن قطره های مذاب شده از تنگی محیط زندگی تان که پر از درد بود و از چشمانتان جاری می شد؛
در پیکر سخت و سرد من بی اثر بود.
در #نماز ، حالت نزار خود و صانعی و امیری و اشک ریختن خودتان را به یاد آور که چگونه در نزد معبود ستایش می کردید؛
نمازی را که در شب های سرد و خاموش آن سنگر، با امیری و صانعی می خواندید یادت هست که از صدای گریه های شما، بچّه های سنگر بیدار می شدند؟!
خدا درجاتتان را متعالی گرداند که شما شافعان مایید، اگر خدا بخواهد.🤲
💠💠💠💠💠💠
#شهید_علی_رحیم_آبادی
#شهید مفقود الاثر علی رحیم آبادی، فرزند حسین در سوم فروردین ۱۳۴۳ در روستای کاظم آباد(شهر کاظم آباد فعلی) از توابع چترود چشم به جهان گشود.
ایشان در تاریخ بیست و دوم فروردین۱۳۶۲ ، در #عملیات_و_الفجر_یک در منطقه #فکه به درجه رفیع #شهادت نائل گردید.
همرزم شهید علی رحیمآبادی گفته:
«علی میگفت "شهدا حق شفاعت دارند" ، من تمام کسانی را که غیرعمد مرتکب جرمی شوند شفاعت میکنم؛
اما سر پل صراط جلوی کسانی که عملکردشان به #انقلاب ضربه بزند را میگیرم.»
*•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*