eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
468 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🌾🍂🌻 🌻🍁🥀 🌾  در کلاس نهج البلاغه بودیم حسین مشغول صحبت بود که بی مقدمه رفت بیرون و با صدا بلند شروع به گریه کرد!  من و بچه‌های کلاس ناراحت شده بودیم که حسین از چه ناراحت شده و گریه میکند؟! حسینی که شجاعتش زبانزد همه بود . بعدا خودش گفت که برای مظلومیت امام علی(ع) گریه‌اش گرفته است که چرا در یک کشور اسلامی باید نهج البلاغه و سخنان امام این قدر غریب باشد . 🌷شهید سید حسین علم الهدی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
محافظ درهای حرم حضرت زینب(سلام اللہ علیها) همسر شهید مدافع حرم ؛ امین کریمی میگوید: دو شب قبل از اینکه امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود . خواب دیدم یک صدایی که چهره‌ای از آن به خاطر ندارم، نامه‌ای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود: جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) منصوب شده است . و پایین آن امضا شده بود . راوی: همسر شهید 🌷شهید امین کریمی چنبلو🌷   یاد شهدا با صلوات🌷 تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵ تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه 🥀مزار شهید : علی اکبر چیذر •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله. به یک ساعت نکشید، دیدیم در می‌زنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابله‌ها، و نه حتی مثل زن‌هایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آن‌قدر وضع حملم راحت بود که آن‌ طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم. آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم. سال‌ها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. می‌گفت: وقتی رفتم بیرون، یکی  از رفقای طلبه‌ رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش می‌کردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین. گریه اش  افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود. https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• از آیه قران مثال میزد و میگفت: خدا در قران گفته اگر بعد از من سجده بر کسی واجب باشد آن هم پدر و مادر است.  خیلی تأکید به احترام پدر و مادر داشت. از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه چون نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم.  خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. 🌷شهید رضا حاجی زاده🌷   یاد امام و شهدا با صلوات🌷 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• از آیه قران مثال میزد و میگفت: خدا در قران گفته اگر بعد از من سجده بر کسی واجب باشد آن هم پدر و مادر است.  خیلی تأکید به احترام پدر و مادر داشت. از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه چون نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم.  خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. 🌷شهید رضا حاجی زاده🌷   یاد امام و شهدا با صلوات🌷 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄