eitaa logo
رفاقت با شهدا
687 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 مواسات در سیره سردار شهید 🔸اواخر مجروحیت ابراهیم بود که یک روز ظهر زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: “سید، ماشینت رو امروز استفاده می‌کنی؟” گفتم:”نه، همینطور جلوی خونه افتاده”، بعد هم اومد و ماشین رو گرفت و گفت: “تا عصر بر می‌گردونم”. عصر بود که ماشین رو آورد. پرسیدم: “کجا می‌خواستی بری؟” گفت: “هیچی، مسافرکشی می‌کردم” با خنده گفتم: “شوخی می‌کنی ؟” گفت: “نه ،حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم یکی دو جا کار داریم”. می‌خواستم برم داخل خونه که آماده بشم، گفت:”اگر چیزی هم تو خونه داری که استفاده نمی‌کنی مثل برنج و روغن بیار که برای چند نفر احتیاج داریم”. 🔹رفتم مقداری برنج و روغن آوردم، بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه، ابراهیم مقداری گوشت و مرغ و… خرید و آمد سوار شد. از پول خُردهائی که به فروشنده می‌داد فهمیدم همان پول‌های مسافرکشی باید باشد. بعد با هم رفتیم جنوب شهر و به خانه چند نفر سر زدیم. من اونها را نمی‌شناختم. وقتی درِ خونه‌ای می‌رفت و وسائل رو تحویل می‌داد می‌گفت: “ما از جبهه اومدیم و اینها هم سهمیه شماست!”، ابراهیم طوری حرف می‌زد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگی نکنه و اصلاً خودش رو هم مطرح نمی‌کرد. 🔸بعد‌ها فهمیدم خانه‌هائی که رفتیم منزل چند تا از بچه‌های رزمنده بود که مرد خانواده در جبهه حضور داشته و برای همین به آنها رسیدگی می‌کرد.
18.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمحضرشهدا شهیدسلیمانی 💢 روایت آخرین دیدار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با مادر بزرگوارشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• فرش‌کوچکی‌انداخت‌، گوشهٔ‌حیاط‌خانهٔ‌پدری‌اش‌‌توی‌آفتاب‌؛پیرمرد‌را‌از‌حمام‌آورد،روی‌فرش‌نشاند، و‌سرش‌راخشک‌کرد،دست‌و‌پیشانی‌اش‌ را‌می‌بوسیدو‌می‌گفت:‌ «همهٔ‌دلخوشی‌من‌توی‌این‌دنیا‌،» []
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خرمشهر سقوط کرده بود.. مانده بودند چطور خبر را به امام بدهند!امام مشغول اذان و اقامه نماز بود.یکی از آقایان به امام گفت.امام قبل از تکبیر نماز گفت: جنگ است دیگر آقا!
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: «این آقای حاج قاسم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله»
🌟همه میگفتن شاهرخ کجا امام زمان کجا...؟! رفقای نااهل پای شاهرخ را به کاباره و گعده‌های قمار، باز کرده بودند. هر بار که قمه به دست به خانه‌ برمی‌گشت مادرش دعا می‌کرد. اطرافیان به التماس‌های او می‌خندیدند اما او مصرانه امام زمان را صدا می‌کرد و می‌گفت: آقا! پسر مرا سرباز خودت کن. ره صد ساله ای که یک شبه طی شد خبر رشادت‌های شاهرخ به جماران رسید. پیر انقلاب جمله‌هایی تاریخی و ماندگار در رثای شهادت شاهرخ ویاران بسیجی شده‌اش فرمودند: «اینان ره صدساله را یک‌شبه طی کردند. من دست و بازوی شمارا می‌بوسم و از خدا می‌خواهم من را با این بسیجیان محشور کند.»
بال‌هایم هوس با تو پریدن دارد بوسہ بر خاڪ قدم‌های تو چیدن دارد من شنیدم سر عشاق به زانوی‌ شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد🍁 🥀 ♥️ 🥀
میخوای شهیدبشی⁉️ دو راهکار مهم برای رستگاری ما از نگاه شهید سجاد زبرجردی نوشته بود: شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای دونستن از اروند ؛ باید غواص باشی ... دستات بسته باشه ، شب باشه، آب سرد باشه و اروند بی تاب باشه ... هر چقدر از اروند بنویسیم کمه...
💢بمناسبت یادواره شهید حبیب الله نیّری ، دیروز در 💠در عملیات کربلای 4 پای چپ سید حبیب‌الله به دلیل اصابت تیر زخمی می‌شود. با دیگر همرزمانش در یک نفربر ارتش که وضعیت خوبی هم نداشته و تعداد زیادی زخمی را سوار آن کرده بودند به عراق منتقل می‌شود. در آن شرایط زخم پای سید حبیب‌الله که ظاهرا" عفونت داشته چرک می‌کند و در بیمارستان پای او را قطع می‌کنند. سید حبیب‌الله روزهای سخت اسارت را می‌گذراند تا اینکه چند وقت بعد دوباره زخم پا چرک می‌کند و عفونت وارد خونش می‌شود. او را برای عمل جراحی به بیمارستان منتقل می‌کنند که خونریزی بند نمی‌آيد. خونریزی بی وقفه باعث شد که او در همان اتاق عمل تمام کند و 16 فروردین ماه 66 به شهادت برسد. این اطلاعات توضیحات پزشک معالج بیمارستان «صلاح‌الدین ایوبی» شهر بغداد بود که به دست ما رسید. مزار شهید نیری چند سالی در خاک عراق بوده است تا اینکه پیکر پاکش در سال 81 به ایران بازگشت. اسارت، مظلومیت و گمنامی؛ اولین چیزهایی هستند که بعد از شنیدن نام شهید نیری در ذهنم نقش می‌بندد. 🎙راوی:همسر شهید
یڪ نفــر حسرت لبخند تـو را مـی‌بـارد... ڪـن عـشق نمک گیـــر شود بعـــد بـرو...
به رفیقش پشت تلفن گفت:ذکرالهی به رقیه(س) بگو،مشکلت حل میشه رفیقش یک تسبیح برداشت به ده تا نرسیده دوستاش زنگ زدن و گفتن سفر کربلاش جور شد :))