🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۶
کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید
_این #رافضی واسه ایرانیها جاسوسی
میکنه!
با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد..
و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید
_کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟
و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم...
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند..
که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود..
و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی #حلال است...
از پرده بیرون رفتند..
و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد
_هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی!
سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند..
و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد..
و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد...
تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید..
و میترسید کسی قصد جانم را کند که #همانجاایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟
ادامه دارد....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۷
سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟
زبانم طوری بند آمده بود..
که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد..
و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد
_من اینجام، نترسید!
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند..
و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد
و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم..
که 🔥سعد🔥 آمد...
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود..
که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید
_چی میخوای؟
در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد..
و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد
_چه غلطی میکنی اینجا؟
پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید
_بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را
گرفت،...
او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند
_ #وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!
سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم
_همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...
و او میدید..
برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد
_باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!
دستان سعد سُست شده بود،...
ادامه دارد....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔴 توئیت صفحه عبری رهبر انقلاب: با قاتل او حرفی اگر هست، قصاص است!
🔹 در مسلک ما صحبت پنهانی نیست
🔸 تسلیم شدن مرام #ایرانی نیست
🔸 هیهات که جز قصاص ما را حرفی
🔹 با قاتل #قاسم_سلیمانی نیست
📌 امام خامنهای: «آن جنتلمنهای پشت میز مذاکره، همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند.» ۱۳۹۸/۱۰/۲۷
✍ بین ما و قاتل #حاج_قاسم، تنها میدان، حکم خواهد کرد و نه #توافق ذلتبار که برخی ابلهان دنبال آن هستند. ابلهانی که با شیوهی #مذاکرات فتحعلیشاهی خود، دههی نود شمسی را به کابوس بزرگ برای قطار پیشرفت ایرانیان تبدیل کردند که یک قلم آن، امضای بند #مکانیسم_ماشه بود! نه آمریکا و نه سگهار او اسرائیل، فیالحال نه توان حمله و نه جرأت گشودن آتش به سمت ایران را ندارند که اگر عرضهی چنین کاری را داشتند، تاکنون تعلل نکرده و اقدام میکردند.
‼️ ترامپ تروریست، بامداد امروز به وقت تهران در جمع خبرنگاران: امیدوارم که بتوان با #ایران به توافق رسید تا بتوان از حمله #اسرائیل به تأسیسات #هستهای این کشور جلوگیری کرد.
✍ ترامپ در حال اجرای استراتژی #مرد_دیوانه است! یعنی آنقدر دیگران را تهدید کن، آنقدر مزخرف بگو و خزعبلات بباف تا طرف مقابل یا بخشی از جامعهی طرف مقابل از تو بترسند یا محاسباتشان غلط شده تا با کمترین تنش و هزینه، بیشترین امتیاز را به تو بدهند!
✍ به نظر در داخل ایران و در بدنهی حاکمیت، هستند کسانی که علاوه بر #خیانت دائم و چندین باره، حماقت زایدالوصفی نیز دارند و مدام در پی امتیاز دادن بیجهت و تداوم حقارت در مذاکرات یکطرفهی خود با #آمریکا هستند!
❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷