eitaa logo
منتظران ظهور³¹³
421 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
33 فایل
وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُم و هر که به تو پناه بَرَد در امان است.. ❤️‍🩹 بیمارتوام کاش‌که‌تجویز‌کنی‌آمدنت‌را... تولدمون:[1401/3/25] کپی؟ فورر قشنگ تره 🥰(استفاده شخصی با ذکر صلوات)
مشاهده در ایتا
دانلود
Seyed Reza Narimani - Mano Nazar Tanha.mp3
14.6M
مـنـو نـزار تـنـهـا💔
•~❄️~• شصت ثانیه دیرآمدن صبح زمستان باعث شده همه بیدار بمانیم چهارده قرن نیامدپسر فاطمه؛ اما شدثانیه ای تشنه دیداربمانیم؟ ‎‌‎
•~❄️~• یہ‌بزرگی‌میگفت: "شڪ‌نڪن‌وقتی‌بہ‌یہ‌ فڪر‌ڪردی،چند‌لحظہ‌قبلش،، همون‌شهید‌داشتہ‌بہ‌تو‌فکر‌میکرده!"🍃 💥
من زیرِ چادرت حالم بهتره..✨
همسایه ها ی چند نفر میفرستید این طرف چند روزه توی یان امار ۱.۱۵۳ گیر کردیم💔🚶‍♂ 🌹سبک شهدا🌹
‌ ساختن خود شرط ساختہ شدن جامعه . .🌿 +امام‌خمینی✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام فاطمه.mp3
3.91M
سلام مادرم، سلام مهربون دعا کن واسه نجاتِ جهان برای ظهورِ امام زمان :)
کاش‌میشدتاظهورنورِعالم‌؛ دردیارنورمیماندیم‌ما...💔🌱
⧼🖤🔗⧽ - - سخت‌است‌ڪه‌دلتنگ‌شوی‌چاره‌نباشـد ای‌ڪاش‌به‌این‌حال‌ڪسی زنده‌نباشـد'!💔
زینب کمایی❤
خدایٰا‌؛بدون‌ذکر‌جزئیات‌شکرت(:♥🌱,
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی‌فروش‌نباشیم(:✨ حُب‌علی‌در‌گوشت‌اُستخوان‌ماست💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشن‌ بزرگ پویش🌱 در بابل
آرزوےشهادت‌را‌ همہ‌دارند...اما..! • تنها ‌اندڪے شهید ‌مےشوند... چون... • تنها ‌اندڪے شهیدانہ ‌زندگے مےڪنند...
همیشه از شما میشه مثال آورد😂"
منتظران ظهور³¹³
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت هفتــم روضه حضرت زینب مجید را زیر و رو می‌ڪندمجید قهوه‌خانه داشت. ب
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت هــشـتم می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سوریه سر درآوردمجید تصمیمش را گرفته است؛ اما با هر چیزی شوخی دارد. حتی با رفتنش.حتی با شهید شدنش. مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود. عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند ڪه چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌ڪوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌ڪنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود ڪه ما بازهم پیگیری می‌ڪنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینڪه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نڪردیم (خنده) وقتی هم فهمید ڪه ما مخالفیم. خالی می‌بست ڪه می‌خواهد به آلمان برود بهانه هم می‌آورد ڪه ڪسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم ڪه تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر ڪاری ڪردیم ڪه حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌ڪند که من سوریه نروم» وقتی واڪنش‌هایمان را دید گفت ڪه نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من ڪه نمی‌روم ولی شما حداقل یڪ عڪس یادگاری بیندازید ڪه مثلاً مرا از زیر قرآن رد ڪرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الڪی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌ڪردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است. شهید مجید قربانخانی 💐 🌸🌸🌸🌸🌸
منتظران ظهور³¹³
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت هــشـتم می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سوریه سر درآوردمجید تصمیمش را گ
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت نــهـم وقتی رفت تمام جیب‌هایش را خالی می‌ڪند «مدافعان برای پول می‌روند» این تڪراری‌ترین جمله این روزهاست ڪه مجید را بارها آزار داده است. بارها آزاردیده است وقتی گفته‌اند ۷۰ میلیون توی حسابش ریخته‌اند و در گوش خانواده‌اش خوانده‌اند که مجید به خاطر پول می‌رود. پدر مجید می‌گویند: «آن‌قدر آشنا و غریبه به ما گفتند ڪه برای مجید پول ریخته‌اند ڪه این‌طور تلاش می‌ڪند. باورمان شده بود. یڪ روز سند مغازه را به مجید دادم. گفتم این سند را بگیر، اگر فروختی همه پولش برای خودت. هر کاری می‌خواهی بڪن. حتی اگر می‌خواهی سند خانه را هم می‌دهم. تو را به خدا به خاطر پول نرو. مجید خیلی عصبانی می‌شود و بارها پایش را به زمین می‌ڪوبد و فریاد می‌گوید: «به خدا اگر خود خدا هم بیاید و بگوید نرو من بازهم می‌روم. من خیلی به هم‌ریختم.» مجید تصمیمش را گرفته است. یڪ روز بی‌قید به تمام حرف‌هایی ڪه پشت سرش می‌زنند. ڪارت‌های بانکی‌اش را روی میز می‌گذارد و جیب‌هایش را خالی می‌ڪند. تا ثابت ڪند هیچ پولی در ڪار نیست و ثابت ڪند چیز دیگری است ڪه او را می‌ڪشاند. حالا تمام این رفتارها از پسر وابسته دیروز ڪه بدون مادرش حتی مدرسه نمی‌رفت خیلی عجیب است: «وقتی ڪارت‌هایش را گذاشت روی میز و رفت حدود ۵ میلیون تومان در حسابش بود. مجید داوطلبانه رفت و هیچ پولی نگرفت. حتی بعد از شهادتش هم خبری نشد. عید امسال با ۵ میلیونی ڪه در حسابش بود به‌عنوان عیدی از طرف مجید برای خواهرهایش طلا خریدم.» شهید مجید قربانخانی 💐 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
منتظران ظهور³¹³
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت نــهـم وقتی رفت تمام جیب‌هایش را خالی می‌ڪند «مدافعان برای پول می‌ر
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت دهــــم از ترس اینڪه نگذاریم برود، بی خداحافظی رفت مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤال‌های مادر تکرار می‌ڪند ڪه نمی‌رود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از ڪنارش تڪان نمی‌خورد. حتی می‌ترسد که لباس‌هایش را بشوید: «روزهای آخر از ڪنارش تڪان نمی‌خوردم. می‌ترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود می‌ڪرد ڪه نمی‌رود. لباس‌هایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه می‌آوردم و درمی‌رفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر می‌کردم اگر بشویم می‌رود. پنج‌شنبه و جمعه ڪه گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمی‌رود. من در این چند سال زندگی یڪ‌بار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینڪه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم. ڪاری ڪه همیشه مجید انجام می‌داد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباس‌هایش نیست. فهمیدم همه‌چیز را خیس پوشیده و رفته است. همیشه به حضرت زینب می‌گویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری ڪه هیچ‌وقت جدا نمی‌شد. شما با مجید چه ڪردید ڪه آن‌قدر ساده‌دل ڪند؟ یڪی از دوستان مجید برایش عڪسی می‌فرستد ڪه در آن‌یڪ رزمنده ڪوله‌پشتی دارد و پیشانی مادرش را می‌بوسد. می‌گفت مجید مدام غصه می‌خوردڪه من این ڪار را انجام نداده‌ام.» مجید بی‌هوا می‌رود در خانه خواهرش و آنجا هم خداحافظی می‌ڪند. سرش را پایین می‌گیرد و اشڪ‌هایش را از چشم‌های خواهرش می‌دزدد بی‌آنڪه سرش را بچرخاند دست تڪان می‌دهد و می‌رود. مجید با پدرش هم بی‌هوا خداحافظی می‌ڪند و حالا جدی جدی راهی می‌شود. شهید مجید قربانخانی 💐 🌸🌸🌸🌸🌸
دو قسمت رو انشاءالله فردا ارسال میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم ایتا🎗شماره 2⃣ با بک گراند🖼
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم ایتا🎗شماره 1⃣ با بک گراند🖼
سلام‌مولایم‌ حال‌دلت‌خوب‌هست؟!یاهمچنان‌داری‌از‌کارهای‌ما‌عذاب‌میکشی‌ پدرم‌،سرورم‌،مولای‌خوبم‌نمیدانم‌چگونه‌ بگویم‌اصلا‌ًنمیتوانم‌لب‌‌بگشایم‌و‌باتو‌‌سخن‌ بگویم‌... آقاجان‌چند‌روز‌دیگر‌تولدت‌است‌ احساس‌من‌امسال‌با‌تمام‌سال‌ها‌فرق‌دارد باباجانم‌من‌تورا‌درقلبم‌حس‌میکنم‌ همه‌‌دغدغه‌ام‌شده‌است‌توحالا‌کجایی‌؟! میشود‌چشمان‌گناهکارم‌یک‌بار‌چهره‌زیبایت را‌ببیند‌؛دلم‌که‌می‌گیرد‌ازخودم‌تازه‌فقط کمی‌از‌احساساتت‌را‌درک‌میکنم‌باخود‌ میگویم‌تواز‌دست‌‌ما‌چه‌میکشی!! ببخش‌سرورم‌ببخش‌مارا‌‌ما‌یادگرفته‌ایم‌ که‌دلت‌را‌میشکنیم‌و‌حال‌میخواهیم‌خورده‌ شیشه‌هارا‌جمع‌آوری‌کنیم‌افسوس‌که‌‌قلبی‌ که‌شکست‌دیگر‌مثل‌قبل‌نمی‌شود!! ماکه‌سربازت‌نیستیم‌سربارت‌هستیم‌ امااربابم‌این‌سربارت‌را‌بخر‌ نوکر‌گناهکارت‌‌به‌امید‌ظهورت💔(: اَللّٰھُم‌َّ؏َـجِّل‌لِوَلِیِّڪ‌َالفَࢪَج‌‌ 🌱
چرا اینقدر لف آخه؟
شادی‌روحِ‌شهدا‌صلوات💔(: @Refiggggg
میگفت: انقدرروشخصیتتون‌ڪارڪنیدڪه به‌جـٰایۍبرسیدڪه‌هرڪی‌باهاتون‌ حرف‌زدحداقل‌یك‌دقیقـه‌بره‌توخودش‌ وراجع‌بهتون‌فڪرڪنه!🌱
قرار شبانه # پاک بشیم از گناهان امروز .. استغفار ۷۰ مرتبه .. استغفرالله ربی و اتوب الیه✨❤️
اعمال قبل از خواب✨❤️