امام رضا
امان نداد مرا
این غم و به جان افتاد
میان سینهام
این درد
بی امان افتاد
چنان به سینۀ خود
چنگ می زنم
از آه
که شعله بر
پر و بال
🕊ـکبوتران افتاد
✍🏻حسن لطفی
#امامرضا
#ما_ملت_امام_حسینیم #دلتنگ_مشهدم 😔💔😔
☰ معیار صادقانه بودن اخلاق شخص،
اخلاق او با خانوادهاش است،
👈 زیرا هر کس میتواند در برابر دیگران خودش را خلاف آنچه هست نشان دهد، اما اخلاق عادی و همیشگیاش را نمیتواند پنهان کند.
پیامبر ﷺ فرمودند:
«بهترینِ شما کسی است که با خانوادهی خود بهترین باشد».
🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🥀🌿🥀🌿
و همینطور قدرت یک مرد!!
به تعهد و وفاداریش است
نه به زور گفتن و منم کردنش..
و زیبایی یک زن
به باطنش است
نه به ظاهرش...
#حدیث #ما_ملت_امام_حسینیم #شهدای_خان_طومان
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش
مادر شهید
مدافع حرم #محمود_رادمهر
به اعلام خبر کشف پیکر مطهر شهید 😔
یک مثنوی درس...
#شهدای_خان_طومان #قهرمانان_وطن
🌷مهدی شناسی ۹۴🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹لطيف🌹
◀️قسمت سوم
🌱 لطیف کسی است كه با لطفش اعتقادات توحيدی ما را حفظ میكند.
🌱تحقّق لطف حضرت ولیّ عصر (عج) در زندگی ما اين است كه با وساطت او، در آزمايشها و ابتلائات سختِ آخرالزمان ، ايمانمان حفظ شده است و به كفر و شرك دچار نشدهايم.
🌱وجود مبارك حضرت «بقية الله» افزون بر فكر و عقيده، از قلب و دل ما نيز حفاظت و صيانت مینماید و یاریمان میکند تا با وجود زندگی در عالم ماده و حشر و نشر با اهل زمین، حبّ و دوستی دنیا در دلمان جای نگیرد.
🌱لطيف يعني وجودي كه به ما توفيق ذكر، توجه و رجوع به خود را عطا ميكند.
🌱با لطف خداوند است كه عليرغم اين همه غفلت و معصيت، به ما اجازه ارتباط با خود را مي دهد.
🌱وجود مبارك امام زمان (عج) به عنوان مجراي لطف حق، از خداوند طلب ميكند تا امكان عرض اين نياز و طلب حاجت داده شود.
🌱«لطيف» کسی است كه با لطفش اعتقادات توحيدی ما را حفظ میكند.
يكي از بزرگان در توضيح آيۀ شريفۀ :«من بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» میگوید: «خداوند شير پاك را از بين سرگين و خون (دو مادۀ آلوده) خارج میكند.(و این امری شگفتآور است.) امّا باقی ماندن ما بر عقايد حقه، در عالمی كه لبريز از نجاسات اعتقادی و اخلاقی است، از خروج شير از بين سرگين و خون، امری شگفتتر و عجيبتر است.»
🌱در حقيقت، به واسطۀ لطف امام عصر(عج) است كه با وجود دشمنان ديانت و انسانيت، بر ارزشهای دينیمان ثابت قدم ماندهايم و از باورها و عملكردهای مثبتمان دست نكشيدهايم.
#مهدی_شناسی
#قسمت_94
#اسامی_امام 54
#امام_زمان 🍃
#ما_ملت_امام_حسینیم
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امامرضا
قربون کبوتراتـ🕊
یه نگاهی یَکَم بُکن
به زیر پاتـ👣
#شهادت_امامرضا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#دلتنگ_حرم
دلم
آشفته و
غم بی امان است
که غم
از دوری
صاحب زمان است...
«سهشنبه»
شور و حالم
فرق دارد...
دلم مهمان
«صحن جمکران»
است...
#سه_شنبه_های_جمکرانی
🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✨
#جمکران
🕌
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
دلم آشفته و غم بی امان است که غم از دوری صاحب زمان است... «سهشنبه» شور و حالم
دلمـ❤️
سخت
دلتنگـ💔
یک سه شنبه
در جمکران است
😔💔💔😔
الهی به حق مهدی
#کرونا رو نابود کن...
وصیتنامه شهید رادمهر:
"اگر میخواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخرالزمان در امان باشید...
اطاعت از ولایت فقیه را بر خود واجب بدانید"
[فرمانده سپاه کربلا اعلام کرد پس از تطبیق نمونه DNA مشخص شد که پیکر شهید رادمهر هم در بین شهدای تازه تفحص شده قرار دارد]
#شهدای_خان_طومان
#محمود_رادمهر
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Refighe_Shahidam313
✨#همسفر_با_خورشید ؛
قسمت دهم
📌 عمود شماره ۱۰۷۰
🏠 به خونهی برادرِ عراقی رسیدیم. همسر و بچههای صاحبخونه با احترام به استقبالمون اومدن و تنها اتاقی رو که داشتن، به ما دادن. سفرهای رنگارنگ و پُر از غذاهای متنوع پهن شد.
🍲 به جرات میتونم بگم همهی داراییشون رو برای فراهم کردنِ این سفره، خرج کرده بودن. من و داداش خشی اینقدر خسته و گرسنه بودیم که هر چی دَمِ دستمون بود خوردیم و همونجا کنار سفره دراز کشیدیم.
🔸 چشمم افتاد به ظرف آقا سید. ظرف تقریباً دست نخورده بود. شاید فقط یک لقمه خورده بود. بعد از صرف غذا، سید مشغول جمع کردن سفره شد. هر جا که میرسیدیم کمک میکرد. آشنا و غریبه براش فرق نمیکرد. من و خشایار از فرطِ خستگی خوابمون بُرد.
📖 با صدای نجوای شیرینی از خواب بیدار شدم. چشمام رو باز کردم. دلم نمیخواست خواب از سرم بپره، فقط فهمیدم آقا سید داره زیارت ناحیه مقدسه میخونه و پهنای صورتش از اشک خیس شده. تا حالا کسی رو ندیده بودم اینطوری دعا بخونه. سعی کردم بلند شم ولی نفهمیدم چطور شد دوباره خوابم برد...
@Refighe_Shahidam313
#ما_ملت_امام_حسینیم
#رمان
✨#همسفر_با_خورشید ؛
قسمت یازدهم
📌 عمود شماره ۱۱۸۰
💤 با فشار دستِ گرمِ آقا سید از خواب بیدار شدم. خیلی خسته بودم. سید، نگاه محبتآمیزی بهم کرد و گفت: «بلند شین نمازتون رو بخونین. باید راه بیوفتیم.» و اشاره کرد به لباسهامون که شُسته و تا کرده، کنار اتاق گذاشته شده بودن و ادامه داد: «خانمِ صاحبخونه راه زیادی رفته تا لباسهای ما رو با ماشین لباسشویی یکی از اقوامشون بشوره و به موقع برگردونه.» از خودم بدم اومد. راستی من شیعهی امام حسینم یا این عزیز عراقی و خونوادهاش؟!
👧 تو همین فکرا بودم که دو تا دختر بچه حدودا ۳ و ۵ ساله اومدن تو اتاق. آقا سید، با مهربانی بغلشون کرد و روی پاهاش نشوندشون و توی جیبِ پیراهنشون چیزی گذاشت. داداش خشایار هم که انگار منقلب شده بود دست کرد تو ساکش و کمی پسته درآورد و ریخت کفِ دستِ دختری که کوچیکتر بود؛ اما همهی پستهها یهو پخش شد روی زمین. دختر بزرگتر جلو اومد و دامن پیراهنش رو باز کرد و آقا سید پستهها رو ریخت توی دامنش.
🔻 من و خشایار ماتمون برده بود. هر دو دختر بچه، هیچ انگشتی نداشتند. آقا سید، پاکت پسته رو بهشون داد و دخترها با خوشحالی از اتاق رفتن بیرون. با کمک سید، روی ویلچر نشستم.
🔅 صاحبخونه برای خداحافظی اومد و ما رو بغل کرد. وقتی خواستم باهاش دست بدم، دیدم او هم مثل دخترهاش انگشت نداشت. نمیدونم چه مشکلی وجود داشت. نه میتونستم عربی حرف بزنم و بپرسم نه روم میشد از سید علت رو جویا بشم. صاحبخونه به عربی چیزهایی گفت که من فقط عبارت عجل لولیک الفرج رو متوجه شدم...
@Refighe_Shahidam313
#ما_ملت_امام_حسینیم
#رمان