eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی: |••| چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد. ما نميدانســتيم در كجا هســتيم. هيــچ اميدي هم به زنــده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم! بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با ياري خدا توانســتيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم. وقتي رادار از كار افتاد، هر ســه از آنجا دور شــديم. ســاعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشــتيم. با تاريك شــدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. ابراهيــم ادامه داد: آنچــه ما در اين مــدت ديديم فقط عنايــات خدا بود. تسبيحات حضرت زهرا‌سلام‌الله‌علیهاگره بسياري از مشكالت ما را گشود. بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهاي ما ميترسد. مــا بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گســترش دهيــم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود... آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند. يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلوآمد و كشــيده محكمي به صورت اولين اسير عراقي زد و گفت: »عراقي مزدور!« براي لحظهاي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد. روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟! جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه. ً او دشمن بوده، اما الان ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولا اســيره، در ثاني اينها اصلا نميدونند براي چي با ما ميجنگند. حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم. بعد برگشت و پيشاني اسير عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد. اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه ميكرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقي حرفهاي زيادي داشت! ٭٭٭ دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد. يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت: درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند. ... اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سربآز آقآ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🍂🕊🍂°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی: |•سلام‌بر‌ابراهیم‌|• ســراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلا نميدانم چه كنم! در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. دســت کرد توي جيب و يک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. خيلي دعايــش کردم. آن روز مدت كوتاهي از شــروع جنگ گذشــت. فرماندهي سپاه در غرب كشور جلســهاي برقرارنمود. قرار شــد نيروهاي داوطلب و بچه هاي سپاه در مناطق مختلف تقسيم شوند. لذا گروهي از بچه ها از ســرپل ذهاب به سومار، گروهي به سمت مهران و صالحآباد و گروهي به سمت بستان رفتند. طبق جلســه، حســين الله کرم كه از فرماندهان مناطق عملياتي بود به عنوان فرمانده سپاه گيلان‌غرب و نفتشهر انتخاب شد. او بــه همــراه چند گروهان از گردانهاي هشــتم و نهم ســپاه راهي منطقه گيلان‌غرب شد. ابراهيم كه از دوران زورخانه رفاقت ديرينه اي با حاج حسين داشت به همراه او راهي گيلان‌غرب شد و به عنوان معاونت عمليات سپاه منصوب شد. ٭٭٭ گیلان‌غرب شــهري در ميان كوهستانهاي مختلف است. در 50كيلومتري نفتشــهر و خــط مــرزي و در70 كيلومتري جنوب ســرپل‌ذهاب. عراق تا نزديكي اين شهر و بيشتر ارتفاعات آن راتصرف كرده بود. در اولين روزهاي جنگ نيروهاي لشــکر چهارم عــراق وارد گيلان‌غرب شــدند اما با مقاومت غيور مردان وشــيرزنان اين شــهر مجبور به فرار شدند ... اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سربآز آقآ جهت تعجیل در فرج آقا امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
داداش‌‌ابراهیــم دلــم گرفتہ بہ وسعت آسمان زندگے دنیایی سخت روحـم را آزرده؛ دلــم هواے #شهادت دارد
|•سلام‌برابراهیم•| در جريان آن حمله يكي از زنان اين شهر با ضربات داس دو نظامي عراقي را به هلاکت رساند!! بعد از آن عدهاي از مردم شــهر از آنجا رفتند. بقيه مردم روزها را به شــهر ميآمدند وشبها به سياه چادرها در جاده اسلام‌آباد ميرفتند. تيپ ذوالفقار ارتش هم در منطقه »بان سيران« دراطراف گيالن غرب مستقر شده بود. مدت كوتاهي از فعاليت سپاه گيالنغرب گذشت. در اين مدت كار بچه‌ها فقط پدافند در مقابل حمله‌هاي احتمالي دشمن بود و هيچ تحرك خاصي از نيروها ديده نميشد. جلســهاي برقرار شــد. نيروها پيشــنهاد كردند همانطور كه دكتر چمران جنگهــاي نامنظــم را در جنوب و اصغر وصالي جنگهــاي چريكي را در سرپل ذهاب انجام ميدهند. يك گروه چريكي نيز در گيالنغرب راهاندازي شود. كار راهاندازي گروه انجام شد. بعد هم مسئوليت عمليات گروه را به ابراهيم و جواد افراســيابي واگذار شد. به پيشــنهاد بچه‌ها قرار شد نام دكتر بهشتي را براي گروه انتخاب كنند. امــا در بازديدي كه شــخص آيت‌الله‌ بهشــتي از منطقه داشــت با اين كار مخالفت كرد و گفت: چون شــما كار چريكي انجــام ميدهيد، نام گروه را شهيد اندرزگو بگذاريد. چرا كه او بنيانگذار حركتهاي چريكي و اسلامی بود. ابراهيم تصوير بزرگي از امام)ره( و آيت‌الله بهشــتي و مقام معظم رهبري را در مقر گروه نصب كرد. گروه فعاليت خود را آغاز نمود. نيروهــاي اين گروه چريكي نامنظم، ماننــد نام آن نامنظم بودند. همه گونه آدمي در آن حضور داشت! از نوجوان تا پيرمرد، از افراد بيســواد تا فارغ التحصیل دكتري، از بچه هاي بسيار متدين و اهل نماز شب، تا كساني كه در همان گروه نماز را فرا گرفتند. از بچه هــاي حوزه رفتــه تا كمونيســتهاي توبه كرده و... بــه اين ترتيب همه ّ گونه نيرو در جوي بسيار صميمي و دوست داشتني دور هم جمع شدند. افــراد اين گروه تقريبًا چهل نفره، در يك چيز با هم مشــترك بودند و آن شجاعت و روحيه بالای آنها بود. ابراهيم كه عملاً مسئوليت گروه را برعهده داشــت هميشه ميگفت: ما فرمانده نداريم و از طريق محبت و دوستي خيلي خوب گروه را رهبري ميكرد. سيستم اداره گروه به صورتي بود كه همه كارها خودجوش انجام ميشد و تقريبًا كسي به ديگري امر و نهي نميكرد. بيشتر كارها با همفكري پيش ميرفت و بيشتر از همه جواد افراسيابي و رضا گوديني همراهان هميشگي ابراهيم بودند. ٭٭٭ يكي از برنامه هاي روزانه گروه، كمك به مردم محلي وحل مشکلات آنها بود. بسياري از نيروهاي محلي گيلان‌غرب نيز از اين طريق به گروه جذب شدند. فعاليتگروه اندرزگو، بيشتر تشكيل تيمهاي شناسايي و عملياتي بود. عبــور از ارتفاعــات و تهيه نقشــه هاي دقيق و صحيح از منطقه دشــمن، از ديگركارها بود. روش ابراهيم در شناساييها بسيار عجيب بود. نيمه هاي شب به همراه افراد از ارتفاعات عبور ميكردند. آنها پشــت نيروهاي دشمن قرار ميگرفتند و از محل استقرار و تجهيزات دشمن اطلاعات بســيار دقيقي را به دســت ميآوردند. ميگفت: اگر چنين كاري انجام نگيرد معلوم نيست در عملياتها موفق شويم. پس بايد شناسائي ما دقيق و صحيح باشد. ... اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سربآز آقآ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
•|سلام‌بر‌ابراهیم|• ابراهيم روش خود را به ديگر نيروها نيزآموزش ميداد و ميگفت: در مسئله شناسايي، نيرو بايد شجاعت داشته باشد. اگر ترس در وجود كسي بود نميتواند نيروي موفقي باشد. بعد هم در مورد تيزبيني و دقت عمل نيروها صحبت ميکرد. بــراي همين بود كــه از ميان نيروهاي گروه، زبده تريــن و بهترين نيروهاي اطلاعات وشناسايي و حتي فرماندهاني شجاع تربيت يافتند. هر كه مسئوليت اطلاعات و عمليات را در قرارگاه به قول فرمانده تيپ 313ّ نجف به عهده داشــت: ابراهيم با روشهاي خود بنيانگذار اين تيپ بود، هر چند كه قبل از تشكيل آن به شهادت رسيد. گروه چريكي شهيد اندرزگو در دوران فعاليت يك ساله خود شاهد پنجاه و دو عمليات كوچك و بزرگ توسط همان نيروهاي نامنظم بود. آنها لشكر چهارم ارتش عراق را در منطقه غرب به ستوه آوردند و تلفات سنگيني را به آنان تحميل كردند. در اين گروه كوچك، انســانهاي بزرگي تربيت شــدند كــه دوران دفاع مقدس ما مديون رشادتهاي آنهاست. آنهــا از خرمن وجودي ابراهيم خوشــه ها چيدند و بــه همراهی او افتخار ميكردند: شــهيد رضا چراغي فرمانده شجاع لشكر 27 حضرت رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم ، شــهيد رضا دستواره قائم مقام لشکر، شهيد حسن زماني مسئول محور لشکر، شهيد سيد ابوالفضل كاظمي فرمانده گردان ميثم، شهيد رضا گوديني فرمانده گردان حنين، شهيد محمدرضا علي اوسط معاون تيپ مسلم ابن عقيل، شهيد داريوش ريزهوندي فرمانده گردان مالك، شــهيدان ابراهيم حسامي و هاشم ّمدل از مسئولين كه معاونين گردان مقداد، شهيدان جواد افراسيابي و علي‌خرمدل لشکر، و همچنين چندين فرمانده بزرگ دفاع مقدس كه هم اكنون نيز از افتخارات نظام اسلامی هستند. محرم ســال 1359 اتفــاق مهمــي رخ داد. اصغر وصالي و علــي قرباني با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيالنغرب آمدند. قرار شد بعد از شناسايي مواضع دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتي آغاز شود. آن ايام روزهاي اول تشــكيل گروه اندرزگو بود. قسمتي از مواضع دشمن شناسايي شده بود. شــب عاشــورا همه بچهها در مقر سپاه جمع شــدند. عزاداراي با شكوهي برگزار شد. مداحي ابراهيم در آن جلســه را بســياري از بچهها به ياد دارند. او با شور و حال عجيبي ميخواند و اصغر وصالي مياندار عزادارها بود. روز عاشــورا اصغر به همراه چند نفر از بچهها براي شناســايي راهي منطقه »برآفتاب« شد. حوالي ظهر خبر رسيد آنها با نيروهاي كمين عراقي درگير شدهاند. بچهها خودشان را رساندند، نيروهاي دشمن هم سريع عقب رفتند اما... علي قرباني به شــهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدي هم به زنده ماندن اصغر نبود. اصغر وصالي را سريع به عقب انتقال داديم ولي او هم به خيل شهدا پيوست. ... اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سربآز آقآ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهدا توانستند آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده..☘ اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـج
حسين الله كرم مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. در هشــتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريقالقدس)آزادي بســتان( انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلان‌غرب تا سرپلذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بغداد بود انجام ميشد. لذا از مدتها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود. مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان‌غرب بود. همه بچه هاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. ابراهيم براي جمعآوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفتشهر رفتند. ابراهيم در اين مدت نقشههاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطالعات الزم، نقشههاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود. ســرهنگ عليياري و سرگرد سالمي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند. بسياري از نيروهاي محلي از سرپل ذهاب تا گيلان‌غرب در قالب گردانهاي مشــخص تقسيم بندي شــدند. اكثر بچههاي اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند. چندين گردان از نيروهاي ســپاه و داوطلب به عنوان نيروهاي خط شــكن، وظيفه شروع عمليات را بر عهده داشتند. فرماندهان در جلســه نهايي، ابراهيم را به عنوان مســئول جبهه مياني، برادر صفر خــوشروان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داريوش ريزهوندي را فرمانده جناح راســت عمليات انتخاب كردند. هدف عمليات پاكســازي ارتفاعات مشرف به شهرگيلان، تصرف ارتفاعات مرزي و تنگه هاي حاجيان و گورك و پاسگاههاي مرزي اعلام شده بود. وســعت منطقه عملياتي نزديك به هفتاد كيلومتر بود. از قرارگاه خبر رسيد كه بلافاصله پس از اين عمليات، سومين حمله در منطقه مريوان انجام خواهد شد. همه چيز در حال هماهنگي بود. چند روز قبل از شــروع كار از فرماندهي سپاه اعلام شد: عراق پاتك وسيعي را براي باز پسگيري بستان آماده كرده، شما بايد خيلي سريع عمليات را آغاز كنيد تا توجه عراق از جبهه بستان خارج شود. براي همين، روز بعد يعني بيســتم آذر 1360 براي شــروع عمليات انتخاب شد. شــور وحال عجيبي داشتيم. فردا اولين عمليات گسترده در غرب كشور و بر روي ارتفاعات شــروع ميشــد. هيچ چيز قابل پيشبينــي نبود. آخرين خداحافظي بچه ها در آن شب ديدني بود. بالاخره روز موعود فرا رســيد. با هجوم وسيع بچه ها از محورهاي مختلف، بســياري از مناطق مهم و اســتراتژيك نظير تنگه حاجيــان وگورك، منطقه اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•