در #مدرسه نیز سردسته #مخالفان_شاه بود و بقیه را هدایت میکرد. یکبار که بچهها وسط حیاط مدرسه جمع شده بودند و شعار میدادند، یکی از سربازان برای ساکت کردن آنها به مدرسه آمد.
توهین آن سرباز به امامخمینی(ره) باعث شد صدیقه سیلی محکمی به گوش او بزند. حرکت شجاعانه صدیقه به همه مدرسه دل و جرأت داد و زمانی که فرمانده و سربازانش برای دستگیری او به مدرسه ریختند، دانشآموزان و حتی معلمان و همکاران جلوی آنها ایستادند و گفتند: «همه ما مثل هم هستیم.» در نتیجه آنها مجبور به ترک مدرسه شدند.
هدفش از ابتدا یاری اسلام بود؛ چنانچه خود میگفت: «اگر قرار است از اسلام محافظت شود، خون ما برای سبز ماندن این درخت تناور ارزشی ندارد.»
در روزهای حضورش در #سپاه_بانه #فرمانده ا#طلاعات_سپاه_بانه #شهید_محمود_خادمی کم کم به او علاقه مند شد.
محمود که قبل از آن در جواب به دوستانش که پرسیده بودند که "چرا ازدواج نمی کنی؟" گفته بود:"هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام.
من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز ونشیب ها ،حتی در #جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..."
ولی محمود بعد از آشنایی با صدیقه رودباری تصمیم خود را گرفت وهمسر آینده خود را انتخاب کرد...
@Refighe_Shahidam313
#شهید_محمود_خادمی
48 روز بعد،در 14 مهر سال 59 ،محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به بیمارستان برساند،ماشینش توسط #ضدانقلاب مورد حمله قرار گرفت.او تا اخرین گلوله خود #مقاومت کرد.افراد مهاجم، غافل از این که او راننده ماشین نیست ،بلکه محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه است،پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش کردن آتش خشم وکینه خود،قسمتی از صورت او رانیز با شلیک گلوله های تخم مرغی از بین بردند.وبه این ترتیب بود که محمود خادمی نیز پس از 2 ماه جدایی از صدیقه به او پیوست تا همانطور که خود گفته بود"عقدشان در دنیایی دیگر ودر آسمانها بسته شود...
@Refighe_Shahidam313