eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
8.5هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
روزه هنگام سوال است و دعا پر زدن با بال همت تا خدا شهر یکرنگی و بی آلایشی ماه تقصیر و گنه فرسایشی عاشقان معشوق خود پیدا کنند تا سحر در گوش او نجوا کنند درد خود گویند با درمان خویش با طبیب و یا انیس جان خویش 🌙ـماه ضیافت ❤️ـالهی مبارک https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
✋ـسلام شبتون بخیر هلول 🌙ـماه مبارک رمضان رو به ساحت مقدس "امام عصر" و شما همراهان تبریک عرض میکنم ❤️🌺🌺🌺❤️ ان شاءالله که تو لحظه لحظه های این ماه پربرکت برا همه دعا کنید و رأس همه دعاها تعجیل در فرج باشه حتما ✌️❤️✌️
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شبتون_پراز_عشق_خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*تدابیر طب سنتی در ماه مبارک رمضان.* 👈1-کسانی که با گرفتن روزه دچار معده درد می شوند موقع سحر مقداری ترنجبین و خاکشیر مخلوط کنند و بخورند و موقع افطار یک لیوان عرق نعناع با نبات یا عسل میل کنند 👈2-سعی کنید یک ساعت بعد از سحری بخوابید و بلافاصله بعد از خوردن سحری نخوابید 👈3-دیابتی ها اصولا مشکلی برای روزه داری ندارند ولی کسانی که مشکل کلیوی دارند با مجوز پزشک روزه بگیرند 👈4-سعی کنید حتما در وعده سحری از خورشت استفاده کنید مثل خورشت کدو و یا خورشت الو یا خورشت بامیه 👈5-در وعده سحری به هیچ وجه ماهی نخورید 👈6-اگر می خواهید دهانتان کمتر طی روزه داری بو بگیرد دهان خود را بعد از مسواک موقع سحر دهان خودرا با اب ونمک بشویید 👈7-در وعده افطار سعی کنید افطار را با یک استکان گلاب گرم شده باز کنید 👈8-برای افراد لاغر وعده سحری واجب هست و باید حتما خورده شود 👈9-نان و پنیر و سبزی در راس افطار نباشد برای معده مضر است بهتر است افطار را با سوپ یا فرنی گرم یا حلوای ارد گندم بخورید 👈10-سعی کنید از زولبیا بامیه که از شیرینی جات مصنوعی درست شده اند استفاده نکنید 👈11-افراد روزه داری که کلیه اشان زمینه سنگ سازی دارد باید موقع سحر یک استکان عرق خارشتر بخورند 👈12-در وعده سحری به هیچ وجه ماست نخورید 👈13-سعی کنید حداقل در این ماه از روغن کنجد و زیتون استفاده کنید. آب گرم موقع افطار: ۱ ) کبد را شستشو می دهد ۲) دهان را خوشبو می سازد ۳) دندانها را محکم میکند ۴) باعث تقویت چشم میگردد ۵) معده را شستشو میدهد ۶) آرام کننده رگهای به هیجان آمده است ۷) صفرا را می برد ۸) بلغم را برطرف می کند ۹) حرارت معده را فرو می نشاند ۱۰) سردرد را آرامش می بخشد. این رو به همه روزه داران که دوستشون دارید بفرستيد. دوستان التماس دعا🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏فرازی از وصیتنامه سردار دلها: اشک و سلاح سرمایه‌ی من است. ای خدای عزیز و خالق بی‌همتا ! دستم خالیست ، توشه‌ ای برنگرفته‌ ام . فقیر در نزد کریم چه حاجت به بردن توشه؟ ماه رمضونتون همواره بایادشهداء التماس دعا😊 @Refighe_shahidam313
🕊 هرگاه پرچم محمد رسول الله را بر افق عالم زدی حق داری استراحت کنی! [حاج احمد متوسلیان♡] 😌 •| @Refighe_shahidam313
سلام سلام سلام ✋✋ لحظه های ماه رمضونیم بخیرو شادی ☺️☺️☺️ طاعات و عباداتتون قبول ان شاءالله که لحظه افطار برا همه ✌️A کرده باشین کوچیک شما
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 9⃣3⃣ 💫 امداد غیبی یک شب در کنار سید مجتبی بودیم. روایتی که او از عملیات والفجر 10 و تصرف پاسگاه ها داشت بسیار جالب و شنیدنی بود. او ماجرای آن شب را یک امداد غیبی مي دانست. مي گفت: « در سكوت كامل بايد به پاسگاه ها مي رسيديم. حالا در نظر بگيريد، كلي نيرو، با آن همه تجهيزات و آن همه وسايل، كوله پشتي، كلاه خود، اسلحه و ... صداي پاي بچه ها هم زیاد بود! آن شب توي آب رفته بودیم. پوتين ها و كتاني ها خيس شده بود و صدا مي كرد. بايد در سکوت کامل از كنار سنگر دشمن رد مي شدیم. نبايد سربازان عراقي بيدار مي شدند! (حتی در کنار مسیر ما، نفربر دشمن روشن بود و عراقی ها داخل آن بودند. ) آن شب امدادهاي غيبي خداوند نصيب ما شد. نمي دانم چرا، ولي آن شب قورباغه هاي داخل آبگير سر و صداي زيادي راه انداخته بودند! آنقدر سر و صدا مي كردند كه ما اصلًا خودمان هم صداي نفر جلويي را نمي شنيديم! واقعًا لطف خدا بود. سر و صداي قورباغه ها آنقدر زياد بود كه عراقي ها اصلًا متوجه عبور نيروها از كنارشان نشدند. به اين طريق از پاسگاه دوم هم رد شديم. نيروها براي حمله، در آنجا مستقر، و به سمت پاسگاه سوم حركت كرديم. وقتي به پاسگاه سوم رسيديم، دشمن تازه متوجه حضور ما شد. آنها از همه طرف بچه ها را به گلوله بستند. اينجاست كه فكر كردن واقعًا سخت است. در يك لحظه هم بايد فكر حفظ نيروها و حفظ جان خود باشی. هم بايد فكر كني كه چه بايد كرد؟ همه ی اين ها بايد در يك لحظه خيلي حساس به فكرت برسد. در این شرایط فقط عنايت خداوند است كه راه را مي گشايد. اين مسائل در جنگ زياد به وجود مي آمد. به دوستان گفتم: " اگر يك روز جنگ تمام شود و ما يك ميليون بچه رزمنده داشته باشيم، يك ميليون مرد آبديده خواهيم داشت؛ کسانی که همه گونه سختی کشیده اند، مشكلات ديدند، سرما ديدند، گرما ديدند، بي خوابي ها كشيدند، گرسنگي ها و تشنگي ها تحمل كردند. اینها به درد انقلاب مي خورند." خلاصه آن شب با اندک نیرویی که مانده بود جلو رفتیم و پاسگاه پنجم و سه راه هم فتح شد. » 🌱 راوی: مصاحبه با خود شهید ⬅️ ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار قسمت 0⃣4⃣ 💫 مجروحیت به ما خبر دادند كه سيد در عمليات والفجر 10 مجروح شده. اما كسي از محل بستري شدنش خبر نداشت. هرچه گشتيم او را پيدا نكرديم. حتي به بنياد شهید هم سر زديم، اما خبري نبود. رفتم مسجد، يكي از دوستان سيد را آنجا ديدم. او به ما گفت، سيد را برده اند بيمارستان رشت. از همان جا تماس گرفتيم. گفتند: « چهار مجروح را به تهران منتقل كرده ايم و در بين آنها فاميلي شخصي هم علمداري است. » با خودم گفتم: « شايد اشتباه شده و منظور همان علمدار است. » به سمت تهران حركت كرديم. در فرودگاه مهرآباد تهران سؤال کردیم مجروحاني را كه از رشت آورده اند به كدام بيمارستان منتقل كرده اند؟ اما کسی نمي دانست. از همان لحظه تا فردا ظهر با تمام بيمارستان ها تماس گرفتيم. نزديك ظهر، همسايه مان در ساري با ما تماس گرفت و گفت: « سيد در بيمارستان رشت است. » سيد خودش تماس نگرفته بود، بلكه دوست هم اتاقي او تلفن زده و خبر داده بود. ما هم از تهران به طرف رشت حركت كرديم. اذان مغرب بود كه رسيديم. بعدها از او پرسيدم كه چرا اطلاع ندادي؟ گفت: « مي ترسيدم كه مادر ناراحت شود و نتواند تحمل كند. راضي نبودم كه شما من را در آن وضع ببينید. » مادر سيد گفت: « من از خدا خواستم كه آنقدر به من قوت قلب دهد كه اگر زماني شما را در وضع بدي ديدم، خودم را نبازم. » سيد با شنيدن این حرف بسيار خوشحال شد و گفت: « من هم دوست داشتم شما همين گونه باشيد. » فرداي آن روز سيد را به همراه چند نفر از مجروحان به بيمارستان بوعلي ساري منتقل كردند. سيد مدت بيست روز در بيمارستان بود. اما چه ماندني! آرام و قرار نداشت. مراسم سوم " شهيد بهروز مستشرق " از بيمارستان بدون آنكه به كسي بگويد به آرامگاه آمده بود. بعد از بیست روز با همان مجروحيت دوباره رفت به جبهه! باز هم مجروح شد. اما به ما چیزی نمي گفت. خودش مي آمد و جلوي آيينه مي ايستاد و پانسمان زخمش را عوض مي كرد. يك بار پيراهنش خوني شده بود كه مادرش از اين طريق متوجه مجروحیت سید مجتبی شده بود. به هر حال تيري كه به پهلويش خورده بود باعث شد در بيمارستان طحال و بخشي از روده اش را بردارند. فراموش نمي کنم در آن موقع به دوست هم اتاقی خود گفته بود من بيشتر از سي سال عمر نمي كنم. 🌱 راوی: پدر شهید ⬅️ ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸