eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
301 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸منم و دوری از تو و خون ✨🌸✨چو شود بز من مسکین ✨🌸✨🌸بنمایی نظری ✨🌸✨🌸✨یا علیکی به سلامم دهی ✨🌸✨🌸✨و یا ز لطف نام ✨🌸✨🌸✨به من به هنگام قنوتت ببری ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
هم اکنون شبکه تشیع مطهر 150شهید دفاع مقدس
٣٥ مادر شهيد از چشم انتظاري درآمدند روابط عمومی کمیته جستجوی مفقودین: 🔹هویت پیکر‌های مطهر ۳۵ شهید دوران دفاع مقدس که در عملیات های والفجریک، خیبر، ایذائی والفجر هشت، رمضان، بیت المقدس، والفجر۴، محرم، کربلای پنج و تک دشمن در سال ۶۷ به شهادت رسیده اند؛ شناسایی شد. 🔹این شهدا متعلق به استان‌های اصفهان،سمنان،خراسان رضوی، خوزستان، بوشهر،تهران،فارس، قزوین، چهارمحال و بختیاری، گیلان و یزد می باشند. ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🕊••• امروز روز لباس هاے خاڪے... روز قبرهاے خالے... روز مزارهاے بے مادر... و روز مادر بی مزار ست...•[🌷😔]• امروز تشیع ۱۵۰ ست کہ نمےدانیم مادرانشان ڪجا... منتظرشان هستند💔 ••←امروزهواےشهررابا عوض مےکنیم...•• ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
▪️لنگ یزدی اگه میدونست یه روز به عنوان شال ۱۴۰ هزار تومنی فروخته میشه، رو شیشه‌های ماشینمون تف مینداخت😄 ‌ . . . . . . به ڪجاچنین شتابان؟؟؟؟..... ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🔰به بهانه ۶ تیر ماه و ترور در تهران: جسم تو كامل است، ناقص نیست می‌دهد عطر یك بغل گل یاس 💠دستت اما حكایتی دارد... 💠رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس! ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🌙🌙اندکی تامل 🔺کجایی ؟🤔 🔺شده ام باز هوایی 🔺چه شده جمعه ی این هفته نیامدی ؟ 🔺به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی… و اما 🌷جواب امام زمان: 🍃💐 🔺تو خودت! 🔺مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی، 🔺ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟ 🔺تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟ 🍃💐 🔺چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟ 🔺چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟ 🔺چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد 🔺چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد... 🔺و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی... 🔺تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی! 🍃💐 ➖🔺➖🔺➖🔺➖🔺➖🔺➖ 🌸🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃🌸 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌙🌙اندکی تامل 🔺کجایی ؟🤔 🔺شده ام باز هوایی 🔺چه شده جمعه ی این هفته نیامدی ؟ 🔺به جمالت… به جلالت… دل م
🐚🌹🍃🐚🌹🍃🐚🌹🍃🐚🌹🍃 🌹🍃🐚🌹🍃🐚 🍃🐚🌹 ☀️ ☀️ ❇️آيت الله بهجت 🔹اعمال بندگان در هر هفته دو روز_دوشنبه،پنجشنبه_ به امام زمان عج عرضه ميشود، ☝️همينقدر ميدانيم آن طوری که بايد باشيم نيستيم.😔 ✨☝️چيزی که باعث شرمندگی و خجالت زدگی ما ميشود اين است که حضرت همه چيز را ميداند و همه چيز را ميشنود، 👌👈آنها 'عين اللّه الناظره،اذن اللّه السامعه_الواعيه' ميباشند 🌐ما چه کار کرديم برای قرب و نزديک شدن به آن ها⁉️ شما که طالب حضور و ظهوريد،چرا کاری نميکنيد که هميشه خودتان را پيش آن حضرت ببينيد⁉️ او ما را ميبيند و ما او را نميبينيم!چرا اينقدر دوريم⁉️ 🖇(آنها چشم بينای خدا و گوش شنوای خدا هستند) 📗قسمتی از زيارت مطلقه اميرالمؤمنين ع، 📗بحارالانوار،ج١٠٠،ص٣٠۵ 📗فيضی از ورای سکوت/٢٢٨ 🌸🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃🌸 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رمان #عاشقانه_مذهبی #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #نویسنده:سیدمهدی بنی هاشمی #قسمت_چهارم #قسمت_پنجم #سید_مهدی_بنی_هاشمی #کپی_با_ذکر_منبع_و_اسم_نویسنده #منبع👇 💟INsTa:mahdibani72 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
. . . . توی مسیر بودیم و منم در حال گوش دادن به اهنگام 😊ولی همچنان حوصلم سر میرفت.😕 اخه میدونید من یه آدمی هستم که نمیتونم یه جا ساکت باشم و باید حرف بزنم. اینا هم که هیچی دوتا چوب خشک جلو نشسته بودن. . -آقای فرمانده پایگاه😒 . -بله؟! . -خیلی مونده برسیم به اتوبوس ها ؟! 😟 . -ان شاالله شب که برای غذا توقف میکنن بهشون میرسیم. . -اوهوووم.باشه.😕 باهاش صحبت میکردم ولی بر نمیگشت و نگامم نمیکرد.دوست داشتم گوشیمو بکوبم تو سرش 😑😑 . تو حال خودم بودم ویکم چشمامو بستم که دیدم ماشین وایساد . -چی شدرسیدیم؟! . . -نه برای نمازنگه داشتیم . -خوب میزاشتین همون موقع شام خوردن نمازتونوبخونین . -خواهرم فضیلت اول وقت یه چیز دیگست.شما هم بفرمایین . -کجا بیام؟! . -مگه شما نماز نمیخونین؟! . . -روم نمیشد بگم که بلد نیستم.گفتم نه من الان سرم درد میکنه.میزارم آخر وقت بخونم که سر خدا هم خلوت تره😊 . -لا اله الا الله...اگه قرص چیزی هم برا سردرد میخواین تو جعبه امدادی هست . -ممنون☺ . -پیاده شدم و رفتم نزدیک مسجد یکم راه رفتم. آقا سید و سرباز داشتن وضو میگرفتن.ولی وقتی میخواستن داخل مسجد برن دیدن درمسجده بسته بود. . مسجد تومسیر پرتی تویه میانبر به سمت مشهد بود. . مجبورا چفیه هاشونو رو زمین پهن کردن و مشغول نماز خوندن شدن. سرباز زودتر نمازشو تموم کرد و رفت سمت ماشین و باد لاستیک ها رو چک میکرد. . ولی اقا سید از نمازش دست نمیکشید. بعد نمازش سجده رفت و تو سجده زار زار گریه میکرد وداشت با خدا حرف میزد.😢 . اولش بی خیال بودم ولی گفتم برم جلو ببینم چی میگه اخه...آروم آروم جلو رفتم و اصلا حواسم نبود که رو به روش وایسادم. . گریه هاش قلبمو یه جوری کرده بود.😔 راستیتش نمیتونستم باور کنم اون پسر با اون غرورش داره اینطوری گریه میکنه.برام جالب بود همچین چیزی. تو حال خودم بودم که یهو سرشو از سجده برداشت و باهام چشم تو چشم شد.سریع اشکاشو با استینش پاک کرد و با صدای گرفته که به زور صافش میکرد گفت: بفرمایید خواهرم کاری داشتید با من؟؟😯 . من؟! نه...نه.فقط اومدم بگم که یکم سریعتر که از اتوبوسها جا نمونیم باز😶😶 . چشم چشم..الان میام.ببخشید معطل شدید. . سریع بلند شد.وجمع و جور کرد خودشو ورفت سمت ماشین. . نمیدونستم الان باید بهش چی بگم. . دوست داشتم بپرسم چرا گریه میکنه ولی بیخیال شدم. . فقط آروم توی دلم گفتم خوشبحالش که میتونه گریه کنه.. . بالاخره... 👇🏻 💟INsTa:mahdibani72 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
. . بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها بودن و بچه ها مشغول غذا خوردن.آقا سید بهم گفت پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خوری خانم ها. . آقا سید همونطور که سرش پایین بود صدا زدزهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! . یه خانم چادری که روسریش هم باچفیه بود جلو اومدو آقا سید بهش گفت:براتون مسافر جدید آوردم. . بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم☺ . نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول اززهرا بدم اومده بود.شاید به خاطر این بود که اقا سید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود و منو حتی نگاهم نمیکرد😑 . محیط خیلی برام غریبه بود😟 . همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه😐 . دلم میخواست به آقا سید بگم تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا 😊😃😃 . بعد از شام تو ماشین نشستیم که دیدم جام جلوی اتوبوس و پیش یه دخترمحجبه ی ریزه میزست .اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت.گوشیمو در آوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم و خوندن پی ام هام. . حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم.😐 . دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت. . با تعجب به صورتش نگاه کردم😯 که دیدم داره بهم لبخند میزنه☺ از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد. . -خانمی اسمت چیه؟! . -کوچیک شما سمانه😊 . -به به چه اسم قشنگی هم داری. . -اسم شما چیه گلم؟! . -بزرگ شما ریحانه😃 . -خیلی خوشحالم ازاینکه باهات همسفرم☺ . -اما من ناراحتم😆😑 . -ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم.😕 . -اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.😑مسجد نشستی مگه؟ 😐 . -خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم.منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها😊 😂 . -یا خدا.عجب غلطی کردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما 😆😆 . -حالا چه ذکری میگفتی؟!😕 . -داشتم الحمدلله میگفتم. . -همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟! . -اره . -خوب چرا چند بار میگی؟!یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟😯😯 . -چرا عزیزم.نگفته هم خدا میشنوه.اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم با این ذکر خو بگیره.😊 . -آهااان..نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود 😆😄 . -و شروع کردیم به صحبت با هم و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه و یک سالم از من کوچیک تره ولی خیلی خوش برخوردوخوب بود. . نصف شبی صدای خندمون یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون. . چتونه دخترها؟! 😯خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر...😑 . کپی بدون ذکر منبع ممنوع⛔️ 👇🏻 💟INsTa:mahdibani72 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+این لباس چیه پوشیدی؟ -خلبانی + می‌خوای در آینده چکاره بشی؟ -لاستیک فروش 😐😐😂😂 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄