eitaa logo
🌙ضیافتِ رسانه‌ خدا
231 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
17 فایل
سلااام.... هر روز در پرتو آیه های درخشان قرآن، ✨رسانه خدا✨ از تاریکی به نور، همسفر باشیم... ،آرامش گیریم ... ،عشق بورزیم..، بیاندیشیم... و زندگی کنیم..، آنگونه که پسند اوست.. کپی. انتشاربا لینک.بی لینک اجرکم عندالله 🤲💖🌺🍃💖🌺🍃💖🌺 @yar_mehraban_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙ضیافتِ رسانه‌ خدا
🎥جمعیت انبوه شرکت کنندگان در اجتماع "سلام فرمانده" در میدان شهدای مشهد #دوشنبه 26اردیبهشت1401
به نام خدا 📚قصه امشب‌ شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیم خیلی متفاوت از حالا بود.شاید شما هم بعد از خواندن این داستان خوشحال شوید که آن را شنیدید و متاسف شوید که دارید آن را دیر می خوانید. ▫️جوانی است و تمام آرزوهایی که در ذهن دور می‌زند. اما بعضی ها خیلی قشنگ جوانی می کنند، جوانی شان در پیشانی تاریخ می ماند که هیچ،[پیری شان هم.] من علی را نمی ‌شناختم. علی پسر مهزیار اهوازی، که عمری نصرانی بود و ساکن جنوب ایران. نه داستانش را شنیده بودم و نه حتی نامش را. بعدها که داستان شوریدگیش را شنیدم، شیفته اش ‌شدم و در هوای داستان عاشقانه ا‌ش، لحظات نابی را در زندگی چشیدم و می چشم. ✍شروعش فرداشبه.... باهم باشیم. 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉یه قاچ از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص9. 10
AUD-20220517-WA0026.mp3
14.64M
✋سلام فرمانده به زبان شیرین ترکی خیلی جالبه
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«سوگند به روز که عاالم را روشن کند. ..آنکس که احسان کند و پرهیزکاری پیش گیرد و نیکی را گواهی دهد، ما او را در مسیر آسانی قرار خواهم داد»2تا7لیل خدایا امروز امیدوارانه بسویت می آییم... حرکت از ما، آسانی از تو...... 😘🙏 سلااااااااام...... رووزتان به خییییییر...... 🌞🍃 @Resan_110_khoda
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه و مثال خوب برای تفکر و توجه به 1 توجه به متن (روز رو‌شن +با لباس مشخص +آشکارا+پراید و..) 2زیرمتنِ احتکار داره آیا؟ 2 بازنمایی (نشان دادن به منظور و زاویه ای خاص) 3 خبر دروغ و تکذیب خبر دروغ و وبررسی سرعت انتشار هر کدام 4 موضوع اخلاق رسانه ایی و تهمت 5 امر به معروف و نهی از منکر (صدای با آرامش روحانی مورد نظر) @Resan_110_khoda 🔳 البته که سواد رسانه به تنهایی کافی نیست و مراقبت و تقوا لازمه 👌
🌙ضیافتِ رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب‌ شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیم خیلی متفاوت از حال
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️آن ها همین هفته ها راهی می شدند‌، و او می ماند، تصمیم گرفته بود که بماند. دوستان و بزرگان شهر، اشتیاق داشتند برای این سفر و روزها بود که بین همه حرف رفتن بود و سفری که هر تدارکش لذت بخش بود و او داشت خودش را از این لذت محروم می کرد. ناامید شده بود یا خسته؟ می دانست و نمی دانست. بارها رفته بود و دست خالی برگشته بود. یاد بارها رفتنش و در به در ماندنش، حالش را دگرگون کرد. دیگر نتوانست سر پا بایستد، زانوانش خم شد و تکیه به دیوار نشست. سفر های گذشته اش را مرور کرد، سفر این راه را پیموده بود و با او پیمان بسته بود. ➖شور اول یادش نمی آید که کجا و کی عاشق شد؛ شاید سر کلاس درس عمو و پدرش، شاید در خلوت و درس و دل شبانه اش، شاید در خط به خط کتابش....! هر کس به قصدی راهی سفر شده بود. اما برای علی همه چیز یک بهت بود و یک وضوح. مثلِ همه به همان شهر می رفت، به قصد طواف. إحرام برداشته بود و می دانست که مُحْرِم هم می شود. اما راستش را خودش هم می دانست که به خیال دیگری می رود. کلام امام صادق(ع) اشک می نشاند بر چشمانش : «امام در روزهای حج حاضر می شود، مردم را می بیند، مردم او را نمی بینند، امامی را که از دست داده اند نمی بینند.» زیر لب زمزمه کرد.... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 2از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص11تا 16
11.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می کنیم به عشق تو❤️که اگه تووو نبودی.... نبود آسمانها بنا شده، و نه زمین گسترده و نه خورشید تابان و درخشنده، و نه شب تاریک و نه روز روشن.....!! ✨فَتَبارَكْتَ يَا اللّٰهُ وَتَعالَيْتَ✨ @Resan_110_khoda 🤗و تقدیم سلااام و مهر..... صبح خوش رنگ و بوی پنج شنبه تون به خییر 🌸🍃💖
های پر احساس... ❣نثار فاتحه و صلوات به روح و روان همه ی عزیزان سفر کرده از مؤمنین و مؤمنات، علی الخصوص منظورین دل و جان. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺🍃
🌙ضیافتِ رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️آن ها همین هفته ها راهی می شدند‌، و او می ماند، تصمیم گرفته بود که بماند.
به نام خدا 📚 قصه امشب شنیده بود که دیدار یار لذتی در جانت می نشانَد که صد فراق را تاب بیاوری.... تا تنها یک لحظه را درک کنی! حالا بار دوم بود که راهی شده بود و دل کنده بود.... عمو، علی بن مهزیار اهوازی امام رضا ع را دیده بود، امام جوادع را دیده بود، امام هادی ع را دیده بود که پدر اینگونه دوستش داشت. تعریف های عمو و پدر بود که لذت عالم را برایش بی طعم کرده بود و دلش لذت برتر را می خواست. عمو (خاطره ای از دیدارش با امام هادی) تعریف کرد : _ همه ء راه های رسیدن و دیدار امام را بسته بودند. به شهر که رسیدیم دیدم امام در حصر است و شیعیان سخت به امام دسترسی دارند. من دلم در پی ا‌ش بود و نگران سوالاتی که مردم داشتند و جز امام کسی جوابی به آن نداشت. گفتند هرکس سوال دارد در مسیر از امام می پرسد و یا گاهی پیش از آنکه بپرسد امام خود پاسخ می دهند، امر را سپردم به خدا و امامی که خودش آگاه است به حال من فقیر. میان اینهمه اما، امام راهی گشودند برای عمو علی و او را به لطف امامتشان نزد خودشان بردند و عمو بود و امام و محبت و جواب هایی به سوالات عمو، بی آنکه از امام بپرسد. عمو نپرسیده بود و امام پاسخ داده بود. سوالات شیعیان بهانه بود برای آرام کردن دل، که خدا هر که را لایق بداند اذن دیدارش می دهد و عمو لایق بود. این خاطره اشک را نشاند گوشه ی چشمش : _راست است خدایا.... هر که را تو لایق بدانی.... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉 قاچ 3 از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگرفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص22تا25
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸✨