#قطعه۲۷
- دلنوشته ای برای زیر نور ماه
-دستم را بگیر
طلبه ای به نام سید حسن که معتقد است چون مانند پدر بزرگش میان مردم نیست و نفسش حق و تاثیری ندارد نمی تواند لباس روحانیت را بپوشد و تنها برای دلخوشی خانواده اش راه حوزه علمیه را درپیش گرفته و قصد دارد طلبه شود!
روزی که سید حسن لباس روحانیت را سفارش داده و تحویل می گیرد،در مترو پسرکی لباس او را می دزدد، جستجوی او برای پس گرفتن و یافتن لباس موجب آشنائی او با بی خانمان های زیر پل شهر می شود،و اینجاست که سید حسن با درد و رنج واقعی پسرک و اطرافیانش و بی خانمان ها در زیر پل شهر آشنا می گردد!
سید حسن به معنای واقعی طلبه می شود،او دست خدا برای بی خانمان های شهر می شود،او آبرویش را در راه دین خدا و ایجاد امید و دستگیری محرومان و نیازمندان هزینه می کند!
او سرانجام همه کتاب هایش را می فروشد تا بتواند به آنها کمک کند!حتی برای یک شب هم که شده دل آنها را شاد کند و لحضاتی را برای آنها مونس و همدم شود ،و به آنها بفهماند که خدا بهترین یاری دهنده و دلسوز و پاسخ دهنده به بندگانش می باشد.خواهر پسر بچه که ابا و امامه سید حسن را دزدیده بود یک زن خیابانی ناامید بود که اقدام به خودکشی می کند!
سید حسن او را به بیمارستان می رساند و از مرگ حتمی نجات میدهد#در این راه سیدحسن برای نجات انسانها و نزدیک کردن آنها به خدا ، از کاری که وظیفه اصلی روحانیت و طلبه هاست غافل نمی گردد!
و سر انجام روزی که طلاب از دست استادشان ملبس می شوند،سید حسن لباس روحانیت را از پسر بچه و خواهرش پس می گیرد .
تقدیم به روحانیونی که امید دهنده و یاری دهنده و نجات دهنده انسانها هستند در این روزگار سخت و وانفسا.
مهدی نوخندانی -پنج شنبه-10مهر-قطعه 27بهشت .یا زهرا س
قرارگاه فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج ابوذر
@basij19