✳ ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما...
🔻 پسرم از روی پلهها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت بهشدت گریه میکرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد میرود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظهها، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
👤 راوی: همسر #شهید_عبدالحسین_برونسی
📚 برگرفته از کتاب #سالکان_ملک_اعظم ۲ «منزل برونسی»
📛 #بیت_المال
#روایـتــــ_خاصــــ🍃
➺ @RevayateKhass👈عضویت
💌مارو به دوستاتون معرفی کنید.
گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم اونم اینکه تیر بخوره به گلوم.»
تعجب کردیم بعد گفت: یه صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر...
والفجر یک بود که مجروح شد یه تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش وقتی می بردنش داشت از گلوش خون می آمد می گفت: آرزویی ندارم مگر شهادت
#شهيد_عبدالحسين_برونسی🕊🌹
@RevayateKhass