🎥 پهلوی میخواست اعدامش کند ولی ماند تا الگو شود🇮🇷سرگذشت شهید ابراهیم همت👇
🌷 سلام: خدمت تمام دوستان و سروران گرامی ، هر روز با یک خاطره از شهدا، در سایت شخصی ، به نشانی زیر در خدمت شما عزیزان هستیم👇امروز چهارشنبه ۱۷ اسفند ماه برابر با میلاد امام زمان (عج) و سالگرد شهادت حاج همت است، با خاطراتی از شهید #ابراهیم_همت در خدمت شما هستیم، برای مطالعه عاشقانه های شهید همت و همسر گرامیشان روی آدرس زیر کلیک کنید👇
https://naserkaveh.ir/
┈••✾•🌺#ناصرکاوه🌺•✾••┈
#سالگردشهادتشهیدابراهیمهمت💚:)
روایت خاص🇵🇸🇱🇧
📹 نذر عباس | نماهنگی درباره شهید مصطفی صدرزاده ✏️ رهبر انقلاب امروز در حرم امام خمینی: مجاهدان فداک
🌷#شهیدمدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سیدابراهیم، شهیدی که امروز مقام معظم رهبری به ایشان اشاره کرد را بهتر بشناسیم 👈 شهید قاسم سلیمانی میگوید: آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجسته ای می آید، سید ابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانهای داشت مثل داش مشتی های تهرانی، من او را نمی شناختم وقتی از پشت بی سیم حرف می زد گفتم او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است. حسین گفت: سید ابراهیم! وقتی از دیرالعدس برمیگشتیم، از حسین سئوال کردم این سید ابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت میکرد؟! سید را نشان داد گفت: این!👈 یک جوان رشید باریک که خیلی تودلبرو بود و آدم لذت میبرد که نگاهش کند، من واقعا عاشقش بودم...
🌹شهید مصطفی صدرزاده 👈 جانباز فتنه شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده که در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند, بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت ۵ بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت.مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد... بعدها همین اقا مصطفی در نبردی دیگر با تکفیری ها در سوریه با سمت فرماندهی گردان عمار. به عنوان مدافع حرم به شهادت رسید...
#کتاب_مدافعان_حرم
#ناصرکاوه
🔸سال ۸۸ فتنه گران چند ضربه چاقو
بهش زدن و انگشتش را شکستند و چند سال بعد تکفیری های داعش کار ناتمام فتنه گران را تکمیل کردند...👇
ماه رمضان سال 91، برای خرید به بازار رفتم. وقتی می دیدم خیلی ها به راحتی در ملا عام روزه خواری می کنند، بسیار ناراحت و عصبانی شدم، تا جایی که حتی قدرت خرید نداشتم و دست خالی به خانه برگشتم. مصطفی وقتی مرا دید با تعجب گفت: «به این سرعت خرید کردید؟» گفتم: «اصلا دست و دلم به خرید کردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف کردم. مصطفی سری تکان داد و گفت: «کسی که روزه خواری می کند در واقع دارد با خدا علنی می جنگد، چون خداوند برای کسانی که روزه خواری در ملا عام میکند حد معین کرده است. حالا فکر کنید با این کار چقدر دل امام زمان به درد می آید. قربون دل آقا بشم.» من آن روز ناراحتیم به خاطر نادیده گرفته شدن قانون بود و مصطفی دلش به خاطر رنجش امام زمان لرزیده بود.. راوی: مادر شهید
🌷مصطفی یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا و فاطمه به آغوش او پرید. بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما این طور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلات مان حل بود. توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
🌷یک اتفاق عجیب در👈 تدفین فرمانده مدافع حرم: «میدانم زندهای! با تو زندگی میکنم مصطفی»👇
☀️مصطفی آرام داخل قبر خوابیده، همسرش میخواهد مثل همیشه او را از زیر قرآن رد کند، قرآن را در میآورد و روی صورت مصطفی میگذارد، یک اتفاق عجیب... همسرش همانجا میگوید:«میخواستی نشانم دهی که شهدا زندهاند؟ اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم مصطفی».
☀️مصطفی صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود. او درست در شب عاشورای حسینی به شهادت رسید. او از شهدای عملیات محرم بود که در حلب جریان داشت. مصطفی توانایی عجیبی در یادگیری زبان و تقلید لهجهها داشته است. او به مشهد میرود، ریشهایش را کوتاه میکند و به مسئول اعزام میگوید که یک افغانستانی است... کتاب مدافعان حرم, ناصرکاوه. راوی: همسر شهید
🌷اگر می خواهید کارتان برکت پیداکند به خانواده شهداسربزنید،زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنیددر روحیه خود شهادت طلبی راپرورش دهید.🕊
🥀شهید_مصطفی_صدرزاده
24.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامه صوتی سردار شهید، قاسم سلیمانی به دخترش👈 به راستی اگر ۳۱۳ یار امام زمان (عج) مثل شهید قاسم سلیمانی داشت، آیا ظهور اتفاق نمی افتاد.
لطفا در حد توان خود این نامه و این صوت زیبا را در فضای مجازی، منتشر کنید.
ارادتمند #ناصرکاوه
#نامه_شهید_سلیمانی
#مکتب_حاج_قاسم
🍃#روایــتخـــاص را دنبال کنید 👇
💥@RevayateKhass
👌وقتی قهرمان جهان شدم انگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم تا مدال قهرمانی را به گردنم بیاویزند 🥇
🌷از حمام عمومی اومديم بيرون، توي برف خانومي محجبه بساط كيسه و ليف و.. دستش گرفته بود، رفت جلو و نصف ليف و كيسه و جورابهاي اون را خريد. تعجب كردم گفتم واسه كي مي خري!؟ ما كه تازه از حمام اومديم بيرون ، اونوقت چرا اين همه زياد؟
گفت اگه من و تو ازش نخريم كي ازش بخره؟
اون توي اين سرما واسه حفظ شرافتش و ناموسش ايستاده. وگرنه مي تونست توي بغل يكي توي جاي گرم و نرم فاحشگي كنه. پس بخر و بخريم تا اونهم با شرافت زندگي كنه. برگشت و كل خريدش را گذاشت توي حمام و گفت: نصرت اينها را بذار دمه دست مردم و بگو صلواتي.
☀️یک جهان، «جهان پهلوان » را می شناسد ۱۷ دی سالروز درگذشت پوریای ولی عصر معاصر جهان پهلوان تختی نماد اخلاق و مروت و پهلوانی و مردمداری گرامی باد 🌹
ارادتمند: #ناصرکاوه
🌟از شهید صیاد شیرازی سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود…
در جریان یک سخنرانی شهید صیاد شیرازی، زمانی که حاضران شعار «ارتشی ـ سپاهی دو لشکر الهی»سر میدهند شهید صیاد این شعار را اصلاح میکند و میگوید: ارتشی سپاهی یک لشکر الهی
🌟شهید صیاد شیرازی: «ای کاش میتوانستم نیمی از لباسم را ارتشی و نیمی از آن را سپاهی کنم.»
رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانت قراردهی و آنقدر با دشمن قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم… روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا. وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه.هر چه می گفتم: نکنید این کار رو من ناراحت می شم باعث شرمندگیمه.گوش نمی کرد در را می بست و آشپزخانه را می شست…
حاشا به غیرتت روز عاشورا بود. علی را بغل گرفتم و نزدیکی های حرم امام رضا مشغول تماشای دسته های سینه زنی شدم. یک مرتبه، صدای گریه على بلند شد. بعد از چند لحظه، نفسش بند آمد و صورتش کبود شد. جیغ، زنها بلند شد. یکی بچه را از من گرفت و چند باری به صورتش سیلی زد؛ ولی فایده نداشت. شنیدم که یکی گفت: «طفلکی تمام کرد، خفه شد.»… صورتم را به طرف گنبد برگرداندم و گفتم: «حاشا به غیرتت!»… بعد چشمهایم سیاهی رفت و افتادم روی زمین. یک آن، خودم را وسط مجلس عزاداری دیدم. بالای مجلس، سیدی نورانی بود که اشاره کرد تا جلو بروم. نزدیک تر که رفتم، فهمیدم و امام رضا (ع) هستند. دعایی خواندند و گفتند: «تو نگراني على نباش!»…با صدای گریه علی چشم هایم باز شد. صدای صلوات زنها می آمد. علی را بغل گرفتم و درحالی که اشک آمانم را بریده بود، رو به گنبد طلایی کردم و گفتم: «آقا جان! من را ببخش. بی ادبی کردم.» شهید علی صیاد شیرازی 1، نک: محسن مؤمنی شریف، در کمین گل سرخ، ص۵.
🌟عصبانیت صیاد شیرازی
در سالهای جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانوادههای ایثارگران در یکی از شهرکهای تازه تاسیس تهران زمین میداد. دوستان صیاد شیرازی که از نزدیک وضع مالی او را میدانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی که جانباز هم بود، قطعه زمینی اختصاص بدهند. رئیس بنیاد هم که از زندگی او بیاطلاع نبود، موافقت کرد. دوستان برای اینکه او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمان سازی شدند. تا اینکه در نیمه کار صیاد فهمید. چنان عصبانی شد که حتی صدایش میلرزید. شاهدان ماجرا اذعان میکنند که هرگز او ر ا چنین ندیده بودند.او حتی برای نخستین بار بر دوست قدیمیاش داد زده بود که: «شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟» عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذر خواست. گفت میداند آنان قصد خدمت به او و خانوادهاش را داشتهاند، اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای رئیس بنیاد شهید نامهای نوشت به این مضمون: «اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس میکنم به ازای رسیدن به مسکن، بهای گرانی را دارم میپردازم، آن هم ثمره همه مجاهدتهای فی سبیل اللهی (که اگر خداوند آن را تایید فرماید) که قلبم رضایت نمیدهد چنین شود. لذا….لذا با توجه به اینکه خدا میداند، نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمیدانم بلکه همچنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم، عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم. قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمه کاره مسکن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است، به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم.»خاطره ای به یاد صیاد دلها، امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
منبع: پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران
🌟دلم برای صیادم تنگ شده است
خانواده اش بعد از نماز صبح رفتند بهشت زهرا، سر قبر شهید، اما قبل آنها شخص دیگری حاضر بود. رهبر معظم انقلاب زودتر از خانواده شهید، به زیارت قبر شهید صیاد شیرازی آمده بودند. آقا فرمودند: دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام…یکی از بستگانِ صیاد از سربازی فرارکرده بود و پروندهاش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. مادرِ صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه، این پسر جوونه، گناه داره…. بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟ مادر صیاد گفت: قبول نمی کنه!… پرسیدم: چرا؟ مادر صیاد: علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره #کتاب_زندگی_یه_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
🍃#روایــتخـــاص را دنبال کنید 👇
💥@RevayateKhass