🌿بیم و امید، عجیبترین حالیه که انسان میتونه تجربه کنه!
همینطور که هنوز آفتاب نزده بود خیابون کشوردوست پر از مردمی بود که با قلبهای مشتاق گامهای بلند برمیداشتن تا خودشون رو به صف ورودی برسونن!
👥دیدار دیروز برای اقشار مختلف مردم بود برای همینم دو تا صف بود، یه صف مخصوص کسایی که از طریق دوست و آشنا و ارگانهای مختلف کارت ملاقات دارن و صف دیگه برای کسایی که کارت ندارن ولی عاشقن!
💢من تو کل مراحل مختلف بازرسی تو این فکر بودم که یعنی امروز چه آیهای بالاسر حضرت آقا نمایان میشه، یعنی حسینیه چه شکلیه، یعنی چقدر میتونم نزدیک بشینم و آقا رو ببینم؟
تا اینکه بعد از تحویل همه چی خودم و لباسای تنم رسیدیم به اون زیلوهای آبی معروف!
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿خدا خودش کار خودش رو محقق میکنه!
حرزی که به بازوم بسته بودم باعث شد برگردم امانات و از همراهام جدا بشم برای همین تنها به این زیلوها رسیدم.
💗 نفس میکشیدم، چشمام میدید، با انگشتای پام سعی داشتم خوب این زیلوهارو حس کنم و قلبم با تمام انرژیش خون رو پمپاژ میکرد و اگر همه این حسهارو نداشتم فکر میکردم خوابم!
مرحله آخر بازرسی رو هم رد کردم و رفتم جلوتر!
یکی از خانمها که جلوی در بود با لبخندش گرم منو به آغوش کشید و گفت خوش اومدید!🫂
پشت اون در همون حسینیه بود که همیشه دیده بودم اما این بار توش نفس میکشیدم!
اول از همه با چشام دنبال آیه گشتم و قلبم ریخت که چقدر منو یاد فصل ۲ روایت انسان میندازه...🥹
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿ساعات مقدس انتظار!
تقریبا سمت خانمها۴۰ درصدش پر شده بود، چشم چشم کردم و همراهم رو که تو بازرسی ازش جدا شده بودم رو پیدا کردم و رفتم نشستم کنارش!
🕤ورود جمعیت به حسینیه متوقف نمیشد، ردیف ردیف خانمها و آقایون صفها رو پر می کردن و پشت هم مینشستن. ساعت تقریبا ۸:۱۵ بود که من نشستم و تا ورود آقا نزدیک دو ساعت زمان مونده بود!
حس جدیدی از انتظار رو تجربه میکردم، مدام به اون صندلی خالی و میکروفون که از جایی که من نشسته بودم اندازه سه بند انگشت دیده میشد، خیره میشدم و سرم رو اینور اونور میکردم تا مطمئن بشم وقتی آقا اومدن، میتونم از همین دور ایشون رو ببینم!🥹
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿اگه یهویی با رؤیات مواجه بشی، معلومه که سکته میکنی!
فکر میکنم خوب شد که دو ساعتی با اون حال و هوا ممزوج شدیم و کم کم آماده دیدار یار وگرنه حتماً از ذوق سکته میکردیم!
❗️شاید برای همین هم ظهور علائم داره تا از ظهور ناگهانی آقا امام زمان(ارواحنا فداه) یهویی پس نیفتیم!
گاهی شعار میدادیم، گاهی شعر و غزلی خونده میشد، گاهی روضهای و گاهی هم خوش وبش و همصحبتی با همرویاها!
تا اینکه وقت موعود رسید !
✨همه جمعیت روی نوک انگشت پا بی قرار دیدار شمهای از شمایل آقا بودن اما فقط موج مردمی دیده میشد که بالا و پایین و چپ و راست میشدن تا روی ماه رو ببینن...
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🏡 خانه اهالی روایت انسان
🌿اگه یهویی با رؤیات مواجه بشی، معلومه که سکته میکنی! فکر میکنم خوب شد که دو ساعتی با اون حال و هو
سلام اهالی!
حواسم هست که این روایت نصفهمونده!
یه مقدار خودم دچار کسالت شدم،
یه مقدار هم وصف از اینجا به بعد ماجرا سخته...
💢ولی همه تلاشمو میکنم!
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿من تقریباً نزدیکای ستون چهارم نشسته بودم!
آقا وارد حسینیه شده بودن و همه جمعیت به احترام و عشقشون وایسادن و هر کی سعی میکرد قدبلندتر بشه تا ایشون رو ببینه، چیزی که من میدیدم فقط حرکت تعداد زیادی چادر مشکی بود...
توی اون فشار جمعیت مشتاق من جای نشستن خودم رو از دست دادم و همین شد خیر اینکه چند دقیقهای بیشتر وایسم و در حالیکه همه نشستن، خیره بشم به روی ماه آقا...
✨ واقعاً ماه بود، میدرخشید، یک لحظه فراموش کردم که کجام، حس نکردم که از سمت راست دارن هلم میدن، نگران نبودم که الان دیگه جا ندارم بشینم، فقط تماشا کردم، محو تماشا شدم...
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿اگه نمینشستم باید میرفتم بیرون!
خانمی که مأمور نظم جلسه بود بهم تذکر داد و من عمراً نمیخواستم برم بیرون، هنوز سیر نشدم، هنوز قلبم روشن نشده، هنوز صدای آقا با کمترین واسطه به جانم نرسیده، یه جوری خودم رو جا کردم روی یک پا نشستم روی زمین!
🔹خیلی دور بودم اما نه اونقدر که فیض تماشا نبرم!
اغراق نکنم تا تونستم چشم دوختم به این جایگاه و گاهی سری، گاهی عکسی، گاهی کاغذی بالا میومد و تمام دنیارو از من میگرفت...
💗چشم و گوشم رو وصل کردم به قلبم و ازش خواستم تا میتونه روشن شه، نور ذخیره کنه، برای نبرد با تاریکیهای جهان چراغ راه برداره، حس میکردم هر کلمهی آقا رو وقتی میفتاد به قلبم، نوری که گرم میکرد قلبم رو، حس میکردم همه چیز متفاوته و اصلا دلم نمیخواست تموم شه...
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
🌿یک ساعت و چند دقیقه بهشت!
زمان احساس نمیشد، درد خواب رفتن پا و فشار سمت راست و چپ و نگرانی آینده و دنیایی که هر روز شگفتانه داره هم همینطور!
✨آقا میگفتن ایران قویتر خواهد شد و سر تا سر بزرگراه قلبمون چراغها پشت سر هم روشن میشد!
✨میگفتن سوریه پس گرفته خواهد شد، از این طرف تا اون طرف کوچههای دلهای تنگمون ریسه میکشیدن و روشن میشد!
✨میگفتن اسرائیل و امریکا ضعیف و نابود خواهند شد، توی آسمون دلمون منور میزدن و آتیش بازی میکردن و تق تق تق نور میترکید و روشن میشد!
سخت بود شنیدن جملهی والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ولی راه روشن شده بود و دل مشتاقتر از قبل!
‼️حالا این ما بودیم که باید این نور رو توی قلبمون روشن میکردیم و نمیذاشتیم این آتیش عشق خاموش بشه...
تنها ولی امیدوار...
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
📚معلمها جای خودتون رو توی خط انتقال معارف دست کم نگیرید!
شما از دل مردم عادی به
دل فرهیختگان و عالمان جامعه
پل میزنید و میتونید
فاصله اونهارو کمتر و کمتر
کنید تا در نهایت یک جامعه
با ایمان و متفکر بسازید!
🔰ما نزدیک یک ساله که داریم برای تسهیل این مسیر تلاش میکنیم و بعد از برنامهریزیها و هماهنگیهایی که داشتیم حالا برای شما کلی حرف داریم!
#خط_انتقال_معارف
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
📌توی ماهی که گذشت
ما با همکاری بسیج فرهنگیان
دوره روایت انسان ویژه معلمین
رو شروع کردیم و با حدود
2000 معلم وارد مسیر فصل اول
روایت انسان با افزونههای تربیتی
و برنامههای ویژه اون شدیم.
🖇از اینجا به بعد، مسیر جذابتر هم میشه!
ما برای این مسیر تعدادی
سرگروه روایت انسانی
پیشبینی کردیم که اگر معلم
فصل 3 به بالایید، میتونید
از سرگروههای ما باشید!
❕حتما کانالهای آموزشیتون رو برای اطلاعات بیشتر دوره سرگروهی چک کنید.
#خط_انتقال_معارف
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
✨ما رویای روزی رو داریم
که معارف ناب انبیا از طریق
شما به همه مردم جامعه برسه!
هر کدوم از شما چندتا دانش آموز دارید؟
15 تا؟
20 تا؟
30 تا؟
اونها فقط یک نفر نیستن،
هر کدومشون یک خانوادهان!
⚠️میخواید چه معارفی رو به این خانوادهها برسونید؟!
#خط_انتقال_معارف
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 صبحتون رو با سلام به آرامگاه مطهر امیرالمومنین (ع) به خیر کنید...
حاجآقای نخعی شب گذشته حامل سلامهای همه ما به حضرت امیر بودن!
✨به تو از دور سلام...
#آن_روی_ما
|@Revayate_ensan_home|