#خاطرات_شهدا
شب عروسی غیب شان زد، عروس و داماد. نگرانشان شده بودیم.
از خانه که راه افتاد بودند بعد دو ساعت هنوز نرسیده بودند سالن.
مهمانها داشتند می رفتند که سرو کله شان پیدا شد.
رفته بودند بهشت زهرا(س) سر مزار شهدا. برادر خانمش از دوست های قدیم جنگش بود.
همان جا به خانمش گفت:
" اینجا کنار قبر برادرت جای من است."
#شهید_علی_محمودوند
#شهیدتفحص
@Revayate_ravi
#حرف_حساب
"عاشق" اگر میشوید عاشق رفتار آدمها
نشوید، آدمها گاهی حالشان
خوب است گاهی بد!
"عاشق افکارشــــان" شوید که: افکــار حتی در بدترین حالتِ آدمها نیز تغییر نمیکنند...
@Revayate_ravi
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقا #امامزمـان صبح
به عشق شما چشم باز میڪنه
این عشق فهمیدنے نیست...!😔
بعدما صبح ڪه چشم باز میڪنیم
بجایِ عرض ارادت به محضر آقا
گوشیامونُ چڪ میڪنیم!
#زشته_نه ⁉️
@Revayate_ravi
یعقوب می داند که یوسف را به #برجام
فروخته اید، چرا توبه نمی کنید ؟
@Revayate_ravi
💕عشــــــــــق حسين ع ، #هويت من است
داشتيم پيكر شهدا را با كشتگان بعثى تبادل مي كرديم . ژنرال حسن الدورى ، رئيس كميته ى رفات ارتش عراق گفت : « چند شهيد هم ما پيدا كرديم كه تحويلتان مى دهيم، به فهرستتان اضافه كنيد »✍
يكي از شهدايي كه عراقي ها كشف كرده بودند ، پلاک نداشت . سردار باقر زاده پرسيد:« از كجا مى گيد اين جنازه ايرانيه ؟ هيچ مدركى براى تشخيص هويت نداره❗️» ژنرال بعثى كه ما ايرانى ها را خوب شناخته بود ، گفت : « همراه اين شهيد پارچه ى قرمزي بود كه روى آن نوشته بود" #ياحسين_شهيد ❤️ " ... فهميديم #ايرانى است ... »
@Revayate_ravi
✅ شهید مدافع حرم حامد جوانی
✅متولد ۱۳۶۹
✅ اهل تبریز
✅حامد و برادر بزرگش امیر از کودکی هیاتی بودند ...
✅ ترک ها به کسانی که زیاد اهل هیات و روضه باشند #حسین_چی می گویند ، یعنی عاشق امام حسین (ع)
✅ هردو برادر از همان اول #حسین_چی شده بودند ...
✅ حامد شیفته ی حضرت عباس بود و میگفت اگر روزی ریش سفید هیات شدم به همه ی روضه خوان ها می گویم روضه ی حضرت عباس را بخوانند ...
@Revayate_ravi
✅حامد دیپلم گرفت و مانند برادرش امیر وارد سپاه شد ...
✅و بعد وارد دانشکده ی افسری توپخانه سپاه شد ..
✅در مسابقات کشوری تیراندازی توپخانه ی سپاه مقام اول را آورد ...
✅حامد آنقدر ماهرانه گرا میداد که همه میگفتند : [ حامد میتونه استکان رو از راه دور نشونه بگیره و با توپ بزنه ]
✅برای رفتن به سوریه ثبت نام کرد اما نمیدانست چطوری به مادرش بگوید ..
✅ولی وقتی قضیه را گفت مادرش اینطور جواب داد : من راضیم ، من به این نیت اجازه دادم لباس سپاه رو بپوشی که راه امام حسین (ع) رو ادامه بدی ...
✅من اگر ده تای مثل توراهم داشتم به هیچ کدامتان نمیگفتم نرین
✅حامد همانجا از مادرش قول گرفت که اگر مجروح یا شهید شد نگذارد کسی اشکهایش را ببیند ...
@Revayate_ravi