eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
281 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
یعقوب می داند که یوسف را به فروخته اید، چرا توبه نمی کنید ؟ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕عشــــــــــق حسين ع ، من است داشتيم پيكر شهدا را با كشتگان بعثى تبادل مي كرديم . ژنرال حسن الدورى ، رئيس كميته ى رفات ارتش عراق گفت : « چند شهيد هم ما پيدا كرديم كه تحويلتان مى دهيم، به فهرستتان اضافه كنيد »✍  يكي از شهدايي كه عراقي ها كشف كرده بودند ، پلاک نداشت . سردار باقر زاده پرسيد:« از كجا مى گيد اين جنازه ايرانيه ؟ هيچ مدركى براى تشخيص هويت نداره❗️» ژنرال بعثى كه ما ايرانى ها را خوب شناخته بود ، گفت : « همراه اين شهيد پارچه ى  قرمزي بود كه روى آن نوشته بود" ❤️ " ... فهميديم است ... » @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ شهید مدافع حرم حامد جوانی ✅متولد ۱۳۶۹ ✅ اهل تبریز ✅حامد و برادر بزرگش امیر از کودکی هیاتی بودند ... ✅ ترک ها به کسانی که زیاد اهل هیات و روضه باشند می گویند ، یعنی عاشق امام حسین (ع) ✅ هردو برادر از همان اول شده بودند ... ✅ حامد شیفته ی حضرت عباس بود و میگفت اگر روزی ریش سفید هیات شدم به همه ی روضه خوان ها می گویم روضه ی حضرت عباس را بخوانند ... @Revayate_ravi
✅حامد دیپلم گرفت و مانند برادرش امیر وارد سپاه شد ... ✅و بعد وارد دانشکده ی افسری توپخانه سپاه شد .. ✅در مسابقات کشوری تیراندازی توپخانه ی سپاه مقام اول را آورد ... ✅حامد آنقدر ماهرانه گرا میداد که همه میگفتند : [ حامد میتونه استکان رو از راه دور نشونه بگیره و با توپ بزنه ] ✅برای رفتن به سوریه ثبت نام کرد اما نمیدانست چطوری به مادرش بگوید .. ✅ولی وقتی قضیه را گفت مادرش اینطور جواب داد : من راضیم ، من به این نیت اجازه دادم لباس سپاه رو بپوشی که راه امام حسین (ع) رو ادامه بدی ... ✅من اگر ده تای مثل توراهم داشتم به هیچ کدامتان نمیگفتم نرین ✅حامد همانجا از مادرش قول گرفت که اگر مجروح یا شهید شد نگذارد کسی اشکهایش را ببیند ... @Revayate_ravi
✅در سوریه وقتی فرمانده اش فهمید که حامد ۲۴ ساله است و هنوز ازدواج نکرده گفت دفعه ی بعد که آمدی حتما باید حلقه ی نامزدی دستت باشد و همانجا فرمانده اش کت شلوار دامادی اش را برایش خرید ... ✅از سوریه که برگشت قرار خواستگاری گذاشتند ، تمام صحبتهایشان را هم کردند .. ✅آن روزی که قرار بود مادرش برود و تاریخ عقد را مشخص کند حامد گفت من حرفی ندارم ولی اگر عقد کنیم ، اسم من میرود داخل شناسنامه اش و اگر رفتم سوریه و برنگشتم دختر مردم باید پاسوز من شود ، به دلم افتاده این بار که بروم سوریه برگشتنی درکار نیست و دختر مردم گناه دارد .. ✅همینطور هم شد و ازدواجش را بهم زد ... @Revayate_ravi
✅موقع ارتقاع درجه اش رسیده بود ✅همه ی دوستانش رفته بودند دنبال کار ترفیع درجه شان .. مدام به حامد هم میگفتند تو هم برو ولی حامد میگفت : ( درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاست ، اصلش اونه که درجه رو خدا به آدم بده ، و شما خواهید دید که من توی سوریه درجم رو از دست خودش میگیرم ) @Revayate_ravi
✅حوالی ظهر روز ۲۴ اردیبهشت سال ۹۴ بود که حامد رو موح انفجار پرت کرد و در چشم برهم زدنی سرتا پایش را پر از ترکش های داغ فولادی .. ✅به دلیل وضعیت مجروحیتش در بیمارستانی در لاذقیه بستری و به کما رفت .. @Revayate_ravi
ادامه دارد......
✅از طرف سپاه آمدند تا خبر مجروحیت حامد را به خانواده اش اعلام کنند و گفتند که حامد چشم ها و دستهایش مجروح شده است .. ✅مادرش پرسید: آیا چشم های حضرت آقا سالم هستند؟ ✅مسئولین سپاه با تعحب گفتند: بله ✅مادرش گفت : خداروشکر چشم های حضرت آقا طوری نشده است .. چشم های حامد من فدای چشم های رهبرم ✅صدتای مثل حامد راهم داشتم میدادم تا رهبرمون سالم بمونه. @Revayate_ravi
✅اول قرار شد برادرش امیر بره سوریه و اون رو ببینه ✅مادرش به امیر گفت : وقتی رفتی سوریه بالا سر حامد به جای من اول چشم هاشو ببوس ✅امیر تو لاذقیه به هرکس میگفت حامد جوانی کسی نمشناخت .. همه اورا به میشناختند .. ✅امیر بعدها که بالاسر حامد رسید تازه متوجه شد که چرا حامد بین مجروحان ایرانی معروف به است ... @Revayate_ravi