یعقوب می داند که یوسف را به #برجام
فروخته اید، چرا توبه نمی کنید ؟
@Revayate_ravi
💕عشــــــــــق حسين ع ، #هويت من است
داشتيم پيكر شهدا را با كشتگان بعثى تبادل مي كرديم . ژنرال حسن الدورى ، رئيس كميته ى رفات ارتش عراق گفت : « چند شهيد هم ما پيدا كرديم كه تحويلتان مى دهيم، به فهرستتان اضافه كنيد »✍
يكي از شهدايي كه عراقي ها كشف كرده بودند ، پلاک نداشت . سردار باقر زاده پرسيد:« از كجا مى گيد اين جنازه ايرانيه ؟ هيچ مدركى براى تشخيص هويت نداره❗️» ژنرال بعثى كه ما ايرانى ها را خوب شناخته بود ، گفت : « همراه اين شهيد پارچه ى قرمزي بود كه روى آن نوشته بود" #ياحسين_شهيد ❤️ " ... فهميديم #ايرانى است ... »
@Revayate_ravi
✅ شهید مدافع حرم حامد جوانی
✅متولد ۱۳۶۹
✅ اهل تبریز
✅حامد و برادر بزرگش امیر از کودکی هیاتی بودند ...
✅ ترک ها به کسانی که زیاد اهل هیات و روضه باشند #حسین_چی می گویند ، یعنی عاشق امام حسین (ع)
✅ هردو برادر از همان اول #حسین_چی شده بودند ...
✅ حامد شیفته ی حضرت عباس بود و میگفت اگر روزی ریش سفید هیات شدم به همه ی روضه خوان ها می گویم روضه ی حضرت عباس را بخوانند ...
@Revayate_ravi
✅حامد دیپلم گرفت و مانند برادرش امیر وارد سپاه شد ...
✅و بعد وارد دانشکده ی افسری توپخانه سپاه شد ..
✅در مسابقات کشوری تیراندازی توپخانه ی سپاه مقام اول را آورد ...
✅حامد آنقدر ماهرانه گرا میداد که همه میگفتند : [ حامد میتونه استکان رو از راه دور نشونه بگیره و با توپ بزنه ]
✅برای رفتن به سوریه ثبت نام کرد اما نمیدانست چطوری به مادرش بگوید ..
✅ولی وقتی قضیه را گفت مادرش اینطور جواب داد : من راضیم ، من به این نیت اجازه دادم لباس سپاه رو بپوشی که راه امام حسین (ع) رو ادامه بدی ...
✅من اگر ده تای مثل توراهم داشتم به هیچ کدامتان نمیگفتم نرین
✅حامد همانجا از مادرش قول گرفت که اگر مجروح یا شهید شد نگذارد کسی اشکهایش را ببیند ...
@Revayate_ravi
✅در سوریه وقتی فرمانده اش فهمید که حامد ۲۴ ساله است و هنوز ازدواج نکرده گفت دفعه ی بعد که آمدی حتما باید حلقه ی نامزدی دستت باشد و همانجا فرمانده اش کت شلوار دامادی اش را برایش خرید ...
✅از سوریه که برگشت قرار خواستگاری گذاشتند ، تمام صحبتهایشان را هم کردند ..
✅آن روزی که قرار بود مادرش برود و تاریخ عقد را مشخص کند حامد گفت من حرفی ندارم ولی اگر عقد کنیم ، اسم من میرود داخل شناسنامه اش و اگر رفتم سوریه و برنگشتم دختر مردم باید پاسوز من شود ، به دلم افتاده این بار که بروم سوریه برگشتنی درکار نیست و دختر مردم گناه دارد ..
✅همینطور هم شد و ازدواجش را بهم زد ...
@Revayate_ravi
✅موقع ارتقاع درجه اش رسیده بود
✅همه ی دوستانش رفته بودند دنبال کار ترفیع درجه شان .. مدام به حامد هم میگفتند تو هم برو ولی حامد میگفت : ( درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاست ، اصلش اونه که درجه رو خدا به آدم بده ، و شما خواهید دید که من توی سوریه درجم رو از دست خودش میگیرم )
@Revayate_ravi
✅حوالی ظهر روز ۲۴ اردیبهشت سال ۹۴ بود که حامد رو موح انفجار پرت کرد و در چشم برهم زدنی سرتا پایش را پر از ترکش های داغ فولادی ..
✅به دلیل وضعیت مجروحیتش در بیمارستانی در لاذقیه بستری و به کما رفت ..
@Revayate_ravi
✅از طرف سپاه آمدند تا خبر مجروحیت حامد را به خانواده اش اعلام کنند و گفتند که حامد چشم ها و دستهایش مجروح شده است ..
✅مادرش پرسید: آیا چشم های حضرت آقا سالم هستند؟
✅مسئولین سپاه با تعحب گفتند: بله
✅مادرش گفت : خداروشکر چشم های حضرت آقا طوری نشده است .. چشم های حامد من فدای چشم های رهبرم
✅صدتای مثل حامد راهم داشتم میدادم تا رهبرمون سالم بمونه.
@Revayate_ravi
✅اول قرار شد برادرش امیر بره سوریه و اون رو ببینه
✅مادرش به امیر گفت : وقتی رفتی سوریه بالا سر حامد به جای من اول چشم هاشو ببوس
✅امیر تو لاذقیه به هرکس میگفت حامد جوانی کسی نمشناخت .. همه اورا به #شهید_ابوالفضلی میشناختند ..
✅امیر بعدها که بالاسر حامد رسید تازه متوجه شد که چرا حامد بین مجروحان ایرانی معروف به #شهید_ابوالفضلی است ...
@Revayate_ravi