🦋یه بار دوستش ازش سوال کرد
#روح_الله تقوا دقیقا یعنی چی؟؟؟
🦋 #روح_الله گفت:
یعنی (ایمان مستمر_ عمل مکرر)
🦋آدم با یک شب ، دو شب به جایی نمیرسه ، باید ایمانت دائم و عملت مدام باشه.
🦋این همیشه تیکه کلامش بود:
( #شهادت خوبه ولی #تقوا از اون بهتره)
@Revayate_ravi
🦋 #روح_الله هر دفعه که میخواست بره سرویس بهداشتی لباس فرم سپاه رو درمیاورد .. دوستش ازش سوال میکرد: چرا لباستو درمیاری و با زیرپیراهن میری دستشویی؟
روح الله به آرم سپاه که روی لباسش خورده بود اشاره کرد و گفت: آیه ی قرآن نوشتع : و اَعدّوا لهم ما استطعتم من قوه
من رفتم پرسیدم ، گفتن اشکال داره.
🦋دوستانش بارها میدیدن وقتی نماز رو به جماعت تو مسجد دانشکده میخونه ، یک بار هم جدا در اتاقش فردی میخونه
ازش سوال کردند چرا این کارو میکنی؟
#روح_الله در جواب گفت : احساس کردم آن نمازم برای خدا نبود.. توی دلم گفتم الان فلانی داره منو میبینه که دارم نماز جماعت میخونم.. اومدم دوباره برای خود خدا نماز بخونم😊
🦋 #روح_الله روی حجاب خیلی حساس بود .. تو خیابون خانم های بدحجابی که خیلی افتضاح بودند همراه زینب به اونها محترمانه تذکر میداد .. همیشه هم کتکش رو میخورد ولی دست از نهی منکر برنمیداشت.
🦋حتی یک بار فحاشی کردند و به سمت زینب حمله کردند اگر #روح_الله دستش را جلوی زینب حایل نمیکرد حتما زینب را میزدند.
🦋 دختر دوچرخه سواری که وضع نامناسبی داشت ، زینب به سمتش رفت و آرام به او تذکر داد ؛ اون دختر محکم به کاپوت ماشین زد و شروع به فحاشی کرد.. و #روح_الله از ماشین پیاده شد و به فحش هایی که میداد اعتراض کرد ؛ دختر به سمت او هجوم برد و محکم زد توی گوشش ... #روح_الله نفش عمیقی و کشید و چیزی نگفت .. سعی کرد با لحن آرام او را نصیحت کند..
زینب دلش بیشتر از مردمی گرفت که اونجا جمع شده بودن و به جای اون دختر اونها رو سرزنش میکردن ..
@Revayate_ravi
🦋 #روح_الله به زبان انگلیسی و عربی تسلط کامل داشت.
درسهای سنگینی که استاداش تو دانشکده سر کلاس میدادند همزمان ترجمه میکرد و به انگلیسی مینوشت.. دوستانش اگر از #روح_الله جزوه میخواستند نمیتوانستند بنویسند چون همه را به انگلیسی مینوشت.
🦋 #روح_الله در مراسم عاشورا هیچوقت کفش نمیپوشید.
یک بار روز عاشورا تو ماموریت بود .. او پابرهنه دنبال انجام ماموریتش رفته بود.
🦋دوستانش با تعجب پرسیدند: چرا پوتین نپوشیدی؟؟؟ 😳
زمین پر از خار و ریگ داغِ
پات زخمی میشه !
#روح_الله با صدای گرفته ای گفت عیبی نداره بزار زخمی بشه .. من نمیتونم روز عاشورا کفش پام کنم.😔
@Revayate_ravi
#پوستر |۵ مرداد ۱۳۶۷؛سالروز عملیات مرصاد
منافقان به قصد تهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مردم آن روز به میدان آمدند و کسی از جنگ خسته نبود...!
#من_ماسک_میزنم
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
روایت شهید زنده، سردار علی فضلی از عملیات مرصاد:
رژیم بعث عراق از مفاد قطعنامه ۵۹۸ خشمگین بود ولی به روی خود نمی آورد، چرا که تصور می کرد ایران با اهدافی بلند همچون «رفع فتنه از عالم» ، «سقوط صدام» و...که برای جنگ تعیین کرده، به قطعنامه رضایت نخواهد داد.
خبر پذیرش قطعنامه توسط ایران، رژیم بعث را در کابوسی وحشتناک فرو برد؛ چرا که احساس می کردند جنگی را که ناجوانمردانه با اتکا به مستکبرین شرق و غرب و با هوس کشور گشایی آغاز کرده اند، حالا مجبورند بدون هیچگونه دستاوردی و با تحمل هزینههای سنگین باید به پایان برسانند.
آنها به روشنی دریافته بودند قطعنامه ای که صادر شده حاوی بندهایی است که حقیقت جنگ را برای افکار عمومی جهان افشا کرده و آشکارا به نفع ایران است: از جمله تعیین متجاوز، پرداخت خسارت، تعیین مرزهای بین المللی و از این رو صدام خشمگینانه زیر بار پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نرفت و مصمم شد تا با حمله به خرمشهر و کرمانشاه، ایران و شورای امنیت سازمان ملل را در عملی انجام شده قرار داده و مجبور به صدور قطعنامه ای جدید نماید.
او برای این کار و به جهت اینکه بتواند تا حدودی از بار مسئولیت حمله پس از قطعنامه شانه خالی کند و آن را به دیگران نسبت دهد، دست به دامان منافقینی شد که در ظاهر خود را ایرانی می دانستند، اما باطنا از ابتدای انقلاب در مقابل همه ایرانیان از هر رنگ و نژاد و مذهبی ایستاده و زنان و مردان و کودکان بی گناه بسیاری را به خاک و خون کشیده بودند.
منافقین وطن فروش نیز که مورد طرد و نفرت آحاد ملت ایران قرار گرفته و مترصد فرصتی برای جنایتی مجدد بودند، خائنانه وارد این معرکه شدند. غافل از اینکه وعده الهی «ان ربک لبالمرصاد» در انتظار آنهاست و عزم شیطانی بی فروغشان با مجاهدت فرزندان غیور ملت ایران شکست خواهد خورد و دودمانشان را به باد فنا خواهد داد.
برادر محسن به محض آنکه از رسیدن منافقین به سر پل ذهاب مطلع شد، آقای هاشمی را در جریان قرار داد. برداشت آقای هاشمی این بود که این خبر بیشتر یک عملیات روانی است، اما آقا محسن که مسئله را جدی گرفته بود با هلیکوپتر خود را به اسلام آباد غرب رساند و به دستور ایشان، فرماندهان یگان ها از جمله برادران کوثری، سلیم آبادی و ... نیز به سرعت
خود را به منطقه رساندند و برادران شمخانی، رشید و وحیدی نیز در کرمانشاه مستقر شدند.
منافقین در محور غرب کشور، در منطقه قصر شیرین، سرپل ذهاب و سی کیلومتری کرمانشاه با نیروهای ما مواجه شدند و در یک نبرد هفتاد و دو ساعته، به فضل الهی رزمندگان اسلام متشکل از سپاه و ارتش و بسیج که خود را سلحشورانه از اقصی نقاط کشور به منطقه رسانده بودند در عملیاتی متحدانه با محاصره دشمن، منافقین را با تحمیل تعداد زیادی کشته، زخمی و اسیر شکست داده و تا مرز عقب راندند.
یکی از نکات جالب توجه در آن برهه و شرایط خاص، انتصاب برادر وحیدی از سوی آقا محسن بعنوان فرماندار نظامی کرمانشاه بود، چون هر لحظه ممکن بود منافقین وارد شهر شوند و همین تهدید بزرگ نیازمند تصمیمی متناسب با شرایط بود.
از بازجویی اسراء منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف بایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد نمایند و پس از آن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد.
#روایت_مرصاد
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
خییلی قشنگه این👇
٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨Ʒ ✿●•٠·˙
سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد
دلگیر و غمگین شد
از طرفی ارادتش به اقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانوادش
اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم اقا
تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به اقا بگه
ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت
وقتی برگشت به کفشداری تا پوتینهاش رو بگیره
دید واکس زده و تمیزن
کفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی
وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز
که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد
و گفت چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت اقا
سرباز گفت:من بچه خورستانم
اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم
هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم
نمیدونم چکار کنم..........
کفشدار خندید و گفت اقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز
نگران هیچی نباش
اسمت چیه ؟
دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اومد
اونم تایم اداری
سرباز شوکه بود
جز اقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع
هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو
سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش
ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده
چند سال بعد داشت مانور ارتش رو میدید
یهو فرمانده نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید
چهرش اشنا بود.اشک تو چشماش حلقه زد
فرمانده حال حاضر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران
قدرت اول منطقه امیر سرتیپ احمد پوردستان
مرد با جذبه با موهای. جوگندمی
همون کفشدار حرم اقا بود
که اون زمان فرمانده لشکر ٧٧ خراسان بود
فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود
انتقالی اون رو به شهرش داده بود.
♡ღبا امام رضا هیچ دری بسته نیست
♡ღهیچ گره ای کور نیست
♡ღهیچ دلی بیقرار نیست
♡ღهیچ غمی باقی نمیومنه
♡ღسلام بر امام مهربانی
♡ღغریب طوس السلطان علی بن موسی الرضا (ع
🌸"ﺍَﻟﺴَّﻠٰﺎﻡُ ﻋَﻠَﯿْﮏََ ﯾٰﺎعلی بن موسی الرضا"
#من_ماسک_میزنم
@Revayate_ravi