eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در تاریخ بنویسید اولین رئیس جمهوری که پایش به غسالخانه بهشت زهرا باز شد. تا به سید رئیسی ، هیچ رئیس جمهوری، حتی جنازه‌اش هم وارد غسالخانه نشده بود. آن هم در اوج 😳😳 زمانی که فرزندان ، از پدر و مادرشان فرار میکردند درست آن زمانی که چند روز از مدت انتصابش به سمت ریاست جمهوری نمی‌گذشت همه در آن روز ها با مقامات خارجی دیدار میکنند 😔 ولی او ... خیلی ساده و سرزده... قدم به سالن های تطهیر گذاشت... سالن‌هایی که در آن اموات کرونایی را غسل میدادند برای خدا قوت به تطهیرکنندگان و چه قوت قلب پاکی خاکی و صمیمی پدرانه... خدا قوت گفتند 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چقدر خوب بود این شعر! ⭕️ خادم ملت یعنی... همه بگن یه خواب راحت کن بسه یه ذره استراحت کن 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
«بسم رب الشهداء» "شهادت ، اَجر خدمت" 📌ویژه برنامه گرامیداشت شهید جمهور و شهدای خدمت 🔹️سخنران: حجت‌الاسلام والمسلمین محرابیان 🔹مداح: حاج علی علیپور 🔸️زمان: پنجشنبه ۱۰خرداد ساعت ۱۹ "همراه بانماز جماعت مغرب و عشاء" 🔸️مکان: گلزار شهدای شهرستان بهشهر 💢توجه : این ویژه برنامه توسط برخی هیئات مذهبی و مجموعه های فرهنگی برگزار میشود . 🔹️ستاد مردمی گرامیداشت شهدای خدمت شهرستان بهشهر 💠 کمیته‌ خادمین‌ شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران @khadem_shohadaa_behshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ هول برم داشت. سرم گیج رفت. خودم را باختم. فکرم رفت پیش صمد و بچه ها. پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» زن که فهمید بدجوری حرف زده و مرا حسابی ترسانده. شروع کرد به معذرت خواهی. واقعاً شوکه شده بودم. به پِت پِت افتادم و پرسیدم: «مادرم طوری شده؟! بلایی سر بچه ها آمده؟! نکند شوهرم...» زن دستم را گرفت و گفت: «نه خانم محمدی، طوری نشده. اتفاقاً حاج آقا خودشان تماس گرفتند. گفتند قرار است توی همین هفته مشرّف شوند مکه. خواستند شما زودتر برگردید تا ایشان کارهایشان را انجام دهند.» زن از پارچ آبی که روی میز بود برایم آب ریخت. آب را که خوردم، کمی حالم جا آمد. فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آن وقت ها پیکان جزو بهترین ماشین ها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدیم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساک ها را از ماشین پایین آورد و بچه ها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آب پاشی شده و بوی گل ها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشه بالکن. 💟ادامه دارد... نویسنده:
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچه ها که از دیدنم ذوق زده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: «می گویند زن بلاست. الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.» زودتر از آن چیزی که فکرش را می کردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله می کردم و اشک می ریختم و می گفتم: «بی انصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر.» گفت: «غصه نخور. تو هم می روی. انگار قسمت ما نیست با هم باشیم.» رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانی هایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها می گذشت، بی تاب تر می شد. می گفت: «دیگر دارم دیوانه می شوم. پنجاه روز است از بچه ها خبر ندارم. نمی دانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم.» بالاخره رفت. می دانستم به این زودی ها نباید منتظرش باشم. هر چهل و پنج روز یک بار می آمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمی گشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: «صمد! این بار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری است ها!» قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداری ام بود نیامده بود. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی وقتا میگم کاشکی توهم همش تو دفترت می‌نشستی و انقدر سفر نمیرفتی، حداقل سفر هم میرفتی به مرکز استان‌ها میرفتی نه روستاهای دورافتاده و مناطق صعب العبور. 😔😔 بعد میبینم اگه اینطوری بودی که انقدر محبوب نمیشدی و اینقدر رفتنت مردمو داغون نمی‌کرد 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi