624.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله کشمیری:
روزی یک ساعت با حضرت مهدی (عجل الله فرجه) خلوت کنید زیارت (سلام علی آل یاسین) را بخوانید،
بعد زیاد بگویید:
یا صاحب الزمان اَغِثنِی
یا صاحِبَ الزَمَان اَدرِکنِی
المُستعانُ بِکَ یَابن الحسن
توسل بکنید به ایشان یک خورده رفاقت پیدا میشود ...
💠 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#عاطفه_سادات_موسوی
#واقعه_مسجد_گوهرشاد
💠 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ...
#آسیدمرتضی
جہاد کلا پسر سر به زیری بود!
هیچ وقت خودش رو در معرض نامحرم قرار نمیداد.
یعنی از اون اماکنے کہ امڪان داشت نامحرم باشہ همیشہ فرارے بود و دوری میڪرد.
تو برخوردش هم یه حالت خاصی بود .
یعنی هم خودش رو عادی جلوه میداد و هم تو اون عادی بودنش بشدت حیا رو رعایت میکرد.
اصلا اهل تظاهر نبود..(:
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
💠 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید
🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت:7⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔷در کتابها خواندم که مسلمان باید نماز بخواند.از آن به بعد بیشتر به نماز خواندن حاجعبدالله دقت میکردم.به نظرم خیلی سخت میآمد.چون من فقط زبان پرتغالی و انگلیسی بلد بودم و عربی نمیدانستم.🍃
🔹یک فیلم آموزشی از اینترنت دانلود کردمیک پسر نوجوان خیلی شمردهشمرده نماز را میخواند و حرکاتش را انجام میداد.آن را روی موبایلم ریختم و در مسیر بین فروشگاه تا خانه هرروز گوش میدادم.نماز میخواندم و فیلم را مقابلم قرار میدادم تا بفهمم چه موقع باید رکوع و سجده را انجام دهم.بالاخره یاد گرفتم.🍃
🔷در سائوپائلو فقط یک مسجد برای شیعیان است.حسی من را به سمت مسجد میکشاند.میخواستم هرچه زودتر آنجا را ببینم.تا مسجد پیاده رفتم.🍃
🔹عجیب بود .اصلا احساس غربت نمیکردم.انگار به جایی پناه آوردهبودم که از همه مکانهای دنیا امنتر بود.تنها مقابل در بزرگ مسجد ایستادم.
چند روز قبل پارچهای شبیه به شال خریدهبودم تا برای ورود به مسجد روی سرم بیندازم.میدانستم باید با حجاب وارد شوم و من هم بلد نبودم شال را چطور سرکنم.🍃
🔹پارچه را دور سرم بستم.اما گردنم را نپوشاند.آرام وارد مسجد شدم.ضربان قلبم از حالت عادی خارج شدهبود.داشتم وارد مرحلهای از زندگیام میشدم که برایم جدیدوجذاب بود.🍃
🔷مترجم مسجد از من پرسید:شما جدید به جمع ما اضافه شدهاید؟گفتم: بله!!! بعد پرسید: مسلمان هستید؟ گفتم: من هنوز اظهار مسلمانی نکردهام،اما چندماه هست که درباره دین اسلام جستوجو میکنم و میخواهم مسلمان شوم.
شهادتین را گفت و من تکرار کردمبعد مترجم به زبان پرتغالی برای من ترجمه کرد که من بدانم چه گفتهام.من چندماه پیش مسلمان شدهبودم.از همان موقعی که داستان زندگی امامحسین(ع) را خواندهبودم.
مترجم گفت: شما الان مسلمان هستید.🍃 #همهگناهانیکهقبلاانجامدادیددیگرپاکشد. #شمامثلبچهایهستیدکهتازهبهدنیاآمدهاست🍃
🔷صدای اذان در مسجد پیچید.قبلا در موبایل صدای اذان را شنیدهبودم.ولی اولینبار بود زنده میشنیدم.این صدا با نوری که در فضای مسجد وجود داشت درهم آمیختهبود و حسی را در من میساخت که وصفش ممکن نیست.
اولین نماز بعد از مسلمانیام نماز مغرب بود.آن هم به جماعت.حس کردم در #بهشت هستم.🍃
🔹در رکوع عشق به خدا و پیامبر و اهلبیت در من تشدید شد.تعظیم کردم و برای خدای عالم به رکوع رفتم.میخواستم تمام زندگیام را خرج دین کنم.ولی نمیدانستم چگونه....🍃
🔷به سجده رفتیم.در یکی از کتابها خوانده بودم که امامعلی(ع)گفتهاند وقتی به سجده میرویم،یعنی جنس ما از خاک است.از سجده بلند میشویم مثل وقتی است که بهدنیا میآییم.دوباره به سجده میرویم،یعنی به خاک برمیگردیم و وقتی دوباره بر میخیزیم،یعنی بعد از مرگ زنده خواهیم شد.همان حسی را داشتم که ایشان گفتهبودند.🍃
🔹میدانستم در قنوت میتوانم به هر زبانی دعا کنم،اما کلمهای جز الحمدلله به ذهنم نمیرسید.خدا را شکر که من در این زمان،در این مکان،مقابلت ایستادهام و نماز میخوانم.دو دستم را مقابل صورت گرفتهبودم و فهمیدم که باید زندگیام را در دست خدا بگذارم.تقدیرم را دو دستی به خدا سپردم.گفتم: هرچه تو میخواهی برای زندگیام آن کن.من راضیام.🍃
🔷به خانه که رسیدم ساعت ۱۱ شب بود.خیلی دوست داشتم بلندبلند و تندتند درباره احساساتم با خانوادهام حرف بزنم ولی همه خواب بودند.موبایلم را کوک کردم که موقع اذان صبح زنگ بزند.صوت اذان را برای هشدار انتخاب کردم.از ذوق و شوق زیاد خوابم نمیبرد.ولی باید صبح زود بیدار میشدم.صبح وقتی موبایلم شروع به اذان گفتن کرد،همه از خواب بیدار شدند.....🍃
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi