کتاب ققنوس فاتح از گل علی بابایی در مورد زنــــــدگی و خاطــــــرات شهید محسن وزوایی است
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
#نیت
📌((و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده می شود. پس گنهکاران را می بینی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و لرزان هستند و می گویند : وای بر ما ، این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اینکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر می بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند.)) (کهف 49)
صفحات را که ورق می زدم ، وقتی عملی بسیار ارزشمند بود ، آن عمل ، درشت در بالای صفحه نوشته شده بود. در یکی از صفحات به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود : کمک به یک خانواده فقیر.
📘شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود ، ولی راستش را بخواهید من هر چه فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم! یعنی دوست داشتم، ولی توان مالی نداشتم که به آن ها کمک کنم. آن خانواده را می شناختم. آن ها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند . خیلی دلم می خواست به آن ها کمک کنم، برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دونفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند، اما آن ها اعتنایی نکردند. حتی یکی از آن ها به من گفت : این کارا به تو نیومده. این کار بزرگ ترهاست.
🔘آن زمان من 15 سال بیشتر نداشتم ، وقتی این برخورد را با من داشتند ، من هم دیگر پیگیری نکردم. اما عجیب بود که در نامه عمل من ، کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود! به جوان پشت میز گفتم: من که کاری برای آن ها نکردم! او هم گفت: تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی، اما به نتیجه نرسیدی. برای همین ، نیت و حرکتی که کردی، در نامه عملت ثبت شده. یاد حدیث رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه افتادم : خدای والا می فرماید: وقتی بنده من کار نیکی اراده کند، و نکند(یا نتواند انجام دهد) آن را یک کار نیک برای وی ثبت می کنم... .
🔸البته فکر و نیت خوب در بیشتر صفحات ثبت شده بود. هر جایی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم و امکانش را نداشتم ، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ولی خدا را شکر که نیت های گناه و نادرست ثبت نمی شد. در صفحه بعد و جای جای این کتاب مشاهده می کردم که چنین اتفاقی افتاده. یعنی نیت های خوب من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده می کردم که اعمال خوب خودم را با ندانم کاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین می بردم. هر چه جلو می رفتم، نامه عملم بیشتر خالی می شد! خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه کنم.
🔹ای کاش کسی بود که می توانستم گناهانم را به گردن او بیندازم و اعمال خوبش را بگیرم! اما هرچه می گذشت بدتر می شد. جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می خورد. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. مگر نشنیده ای : (( الاعمال بالنیات : اعمال به نیت ها بستگی دارد )).
نثار #شهداء 🌹 صلوات💐💐💐
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
#خالڪوبی_تا_شهـادت
👈 #شهیدمجیدقربانخانی 💐
#قسمت_دهم
از ترس اینڪه نگذاریم برود، بی خداحافظی رفت مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤالهای مادر تکرار میڪند ڪه نمیرود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از ڪنارش تڪان نمیخورد. حتی میترسد که لباسهایش را بشوید: «روزهای آخر از ڪنارش تڪان نمیخوردم. میترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود میڪرد ڪه نمیرود. لباسهایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه میآوردم و درمیرفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر میکردم اگر بشویم میرود. پنجشنبه و جمعه ڪه گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمیرود. من در این چند سال زندگی یڪبار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینڪه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم. ڪاری ڪه همیشه مجید انجام میداد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباسهایش نیست. فهمیدم همهچیز را خیس پوشیده و رفته است. همیشه به حضرت زینب میگویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری ڪه هیچوقت جدا نمیشد. شما با مجید چه ڪردید ڪه آنقدر سادهدل ڪند؟ یڪی از دوستان مجید برایش عڪسی میفرستد ڪه در آنیڪ رزمنده ڪولهپشتی دارد و پیشانی مادرش را میبوسد. میگفت مجید مدام غصه میخوردڪه من این ڪار را انجام ندادهام.» مجید بیهوا میرود در خانه خواهرش و آنجا هم خداحافظی میڪند. سرش را پایین میگیرد و اشڪهایش را از چشمهای خواهرش میدزدد بیآنڪه سرش را بچرخاند دست تڪان میدهد و میرود. مجید با پدرش هم بیهوا خداحافظی میڪند و حالا جدی جدی راهی میشود.
✨به نیت شهید سردار قاسم سلیمانی و شهید مجید قربانخانی برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
#ادامہ_دارد...
@Revayate_ravi
🔸پــای درس شهیـــد....
📿 #تڪلیف_نماز
✍تیـر تراش می زدند. دوشکا و تیر بار را ڪار گذاشته بودند توی خاک، درست مماس با زمین. سرت را ڪه می آوردی بالا می زدند. خوابیده بود روی زمین. همان جا دستش را زد توی خاڪ و تیمم ڪرد. دراز ڪش نمـازش را خواند.
رفت پیش آیت الله دستغیب.پرسید " تڪلیف آن نماز چه می شود. جواب داد حاضرم تمـام عمــرم را بدهم ثــواب دو رکعـت نمـاز شما را بگیرم.
🌹شهید_علی_محمودوند
#جستجوگر_نور
@Revayate_ravi
2.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظات دلجویی حاج قاسم سلیمانی از دختر خردسال شهید مدافع حرم، حامد بافنده
#سالروز_شهادت شهید بافنده گرامی باد.
#صلوات
@Revayate_ravi
📌 کتب معرفی شده توسط حاج حسین یکتا
📙 خداحافظ سالار
🔹 حاج حسین یکتا:
💬 از کتابهای جدید هم
"خداحافظ سالار" را مطالعه کنید.
🔰 "خداحافظ سالار"، خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، قافله سالار مدافعان حرم است، که به زندگی و فراز و نشیب های این شیرزن بزرگ پرداخته که از کودکی آغاز و نهایتا به شهادت سردار همدانی در سال ۱۳۹۴ ختم می شود.
شروع کتاب از سال ۹۰ و بحران سوریه و دمشق که در آستانه سقوط قرار داشت آغاز می شود و با بازگشت و تداعی خاطرات دوران کودکی همسر شهید در دهه ۴۰ ادامه می یابد.
این کتاب حاصل ۴۴ ساعت مصاحبه با همسر شهید است که نوع روایت داستانی هیچ دخل تصرفی را در آن وارد ننموده است.
@Revayate_ravi