eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚سلام امام زمانم💚 اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ... نبودنت ، همان بلایِ عظیم است ؛ که زمین را تنگ کرده! و اینک... بـــــهار و... یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار... با تحول قلبهایمان به أَحْسَنِ الْحَال ...🍃🌸 از میله‌های غربت هزار ساله رهایت می‌کنیم! و زمین را ؛ از بلایِ هزار لایه... 🥀 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣📣📣خبرررررر 🌺🌺 امروز یک سالگی کانال انجمن راویان هست دقیقا پارسال روز نیمه‌ی شعبان کانال آغاز به کار کرد🌺🌺 🌺🌺امیدوارم این بضاعت کم رو ازمون قبول کنن 🌺🌺البته ناگفته نمونه کسی که در طول این یک سال دست کمک و یاریش رو با همه‌ی وجود احساس کردیم عزیز بود🌺🌺 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم که خدا مرا براتی بفرست تلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرست فرمود که با زمزمه یا مهدی عج نذر گل نرگس صلواتی بفرست ✨اللهم صل علی محمّد وال محمّد و عجل فرجهم✨ @Revayate_ravi
🌸🍃 عاشقانی‌که از فرجت میگفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد‌خبری....) @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان✋ 🍃از امروز داستان زندگی نماد مقاومت زن ایرانی در کانال گذاشته می‌شود. 🍃زنی از خطه‌ی گیلانغرب که با تبر⛏ یک سرباز عراقی را کشت و یکی دیگر را نیز به اسارت گرفت. 🍃شجاعت و دلیر بودن بی‌نظیرش برای دفاع از وطنش مثال زدنیست و هر زن ایرانی باید داستان را بخواند و به چنین زنان قهرمانی افتخار کند. 🍃با ما همرا باشید با داستان @Revayate_ravi
🔷من اهل روستای آوه‌زین در نزدیکی گیلانغرب هستم. 🔷مادرم همیشه می‌گفت: چقدر تو شری !!! اصلا تو اشتباهی دختر به دنیا آمدی باید پسر میشدی کاری نکن که هیچ پسری به خواستگاریت نیاد.🙃 🔷شلوار مردونه می‌پوشیدم و می‌رفتم چوپونی!!! شب‌ها دخترها رو از تاریکی می‌ترسوندم!!! برای بازی می‌رفتیم قبرستون ، پسرها رو می‌ترسوندم!!!! خیلی راحت از کوه چغالوند که نزدیک روستامون بود بالا می‌رفتم!!! 🔷۱۰ ساله بودم که یه خواستگار از عراق اومد. تو کوچه مشغول بازی بودم که پدرم صدام کرد و گفت: باید بری عراق مادرم گریه می‌کرد و راضی نبود. 🔷طرف داماد وقتی بی‌قراری مادرم رو دیدند ، گفتند:نگران نباشید! از دختر خودمان هم بیشتر مواظبش هستیم!!! بالاخره همراه پدرم راهی شدم. بعد از دو روز پیاده به روستایشان در عراق رسیدیم. همه می‌آمدند تا عروس👸 را تماشا کنند. @Revayate_ravi
🔷همه منتظر داماد بودیم که کسی نعره‌زنان آمد و در را بهم کوبید گرگین‌خان بود(پسر‌عموی‌پدرم) 🔷دو تا سیلی به صورت پدرم زدو‌گفت:تو خجالت نمی‌کشی؟؟؟ دخترت را آوردی به خاک اجنبی شوهر بدی؟؟؟ تو مردی؟؟؟ناموس ما را دست عراقی‌ها می‌دهی؟؟؟ دختر ماست نه عراقی‌ها!!!👊 🔷 از پشت یقه‌ی مرا گرفت و سوار بر اسب کرد‌و‌گفت: هر کس جلو بیاید یک تیر حرامش می‌کنم. دلم برای پدرم می‌سوخت ایستاده بود و ما را نگاه می‌کرد. 🔷گرگین‌خان گفت: بیچاره مادرت از غصه داشت دیوانه میشد آنقدر قسمم داد که غیرتم قبول نکرد راه نیفتم 🔷مادرم تا مرا دید.......‌ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا