eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
297 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
2.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برادرت داره زنگ میزنه جوابشو بده!! :) ♡ یه کاری کن خدا عاشقت بشه❤️🌱 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 مهم فرمانده سپاه مازندران به برخی مدیران این استان درباره امحا اسناد 👤 سردار مسلمی: با افرادی که از بیت‌المال به صورت نامشروع برخوردار بودند، قطعا اقدامات ما در کمین آنهاست و براساس قانون با آنان برخورد می‌کنیم 🔹 از سندسازی و امحای اسناد تعدی شما به اموال بیت المال مطلع هستیم چون در تور رصد اطلاعاتی ما هستید! 🔹 به سراغتان می‌آییم! منتظر برخورد شدید ما در آینده نزدیک باشید. 🔹 تعداد زیادی از افراد برای تصدی مسئولیت در پست‌های مختلف صف کشیدند اما بدانند نوع مطالبه‌گری ما از مدیران آینده بسیار سخت است. @Revayate_ravi
💔🖇 _________ :)) میگفت: گرطالب‌شهـٰادتـۍبدان‌‌که‌نماز، ‌خوبه‌اول‌باشه‌و‌گرنه‌همه‌بلدن‌که‌اول ‌غذا‌بخورند،اول‌یه‌دل‌سیرچت‌کنند،اول ‌بخوابند! خلاصه‌اول‌همه‌کاراشونو‌ انجام‌میدن‌بعد‌نماز‌بخونند..❗️ ‌کسےکه‌دنبال‌شهادته‌بایداز تمومِ‌تعلقات‌دنیا‌دست‌بکشه..👋🏼 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌀 *مولا جانم*♥️ *یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست* *خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست* *تو دعامان می کنی ، ما بی محلی می کنیم* *هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست* *بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است* *من که عاشق نیستم ، وقتی که حالم زار نیست* *آخرش می میرم و رویت ندیده می روم* *ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست* *زحمتت دادم ، برایت درد سر بودم ببخش* *در میان نوکرانت مثل من سربار نیست* *باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین* *توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست* *من فقیر و رو سیاهم ، بی نوایم…بی کسم* *هم نشینیِ کریمان با فقیران عار نیست* *دست من در محضرت خالیست می دانم ولی* *مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست* ** -----------~✦•🌺•✦~--------- @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕شهیدی که به خواب نگهبان سردخانه رفت⭕ پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه، نگهبان سردخانه می‌گفت: یکی‌شان آمد به خوابم و گفت: جنازه‌ی من رو فعلاً تحویل خانواده‌ام ندید، از خواب بیدار شدم، هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه، فردا قرار بود جنازه‌ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم، دوباره همون جمله رو بهم گفت، این‌بار فوراً اسمشو پرسیدم، گفت: امیرناصر سلیمانی، از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه‌ها، روی سینه یکی‌شان نوشته بود: شهید امیر ناصر سلیمانی🌷 بعدها متوجه شدم در اون تاریخ، خانواده‌اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره. ❤️❤️ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶یک دعوتنامه‌ی خاص🔶 🔵دخترمان تازه به دنیا آمده بود. یک روز گفت: همه کارها برای اشتغال و زندگی در یک کشور اروپایی هماهنگ شده و با درخواستش برای رفتن به سوریه هم موافقت شده است. مردد بود کجا برود؟! پس از چند روز گفت: خیلی فکر کردم دیدم اگر روزی برسد که من یک هفته مراسم حاج منصور نتوانم بروم، نمی‌توانم زنده بمانم، من متعلّق به این جبهه هستم، نمی‌خواهم در جبهه‌ی دیگری حتّی برای یک زندگی معمولی بروم. تصمیم خیلی سختی بود ولی او تصمیم خودش را گرفته بود. تصمیمی که محمّدجعفر را در زمره‌ی ابرار کرد. گفت: نمی‌شود، حضرت زینب برایم، دعوتنامه بفرستد و بعد من به اروپا بروم! 🔹راوی:همسر شهید @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا