💠 فرازهایی از زیارت عاشورا (۹)
🔰 اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
🔹 چرا با خواندن این زیارت، در نهایت به خودمان اجازه میدهیم که شفاعت حضرت حسین(ع) را از خدا طلب کنیم!؟
🔹 به این دلیل که زیارت عاشورا یک بیعتنامه است، یک انتخاب است، یک جهتگیری است، یک پایبندی و تعهد است.
🔹 انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه؛ من با شما هستم. دل سپرده به شما و دوست دارنده شما. من با شما هستم و با هر که با شماست. و دشمنم با هر که دشمن شماست و بیزارم از هر که دشمنی کند با شما. و این مِهر و قهر با من است تا قیامِ قیامت.
🔹 شفاعت یعنی معیّت، یعنی با هم بودن؛ طلب شفاعت یعنی من که در این جهان با شما بودم، رخصت دهید که در آن جهان هم با شما باشم.
#زیارت_عاشورا
#عاشورا
#محرم
@Revayate_ravi
🔹 من حسینیهای را قبول دارم که قهرمانانی بپرورد که با دشمن اسرائیلی در جنوب بجنگند.
💬 امام موسی صدر
- - - - -
پ.ن: باید این را آویزه گوش هایمان کنیم!
وقتی حسین علیه السلام مظهر حق، تمام حق! حجت خدا بر زمین
دست بر قبضه شمشیر وسط میدان است!
با رزم جامه کنارش نباشی
چه ایستاده بر نماز
چه نشسته بر شراب
هردو یکی است!
وقتی امام در خط مقدم است
سرباز هرجایی غیر از آنجا باشد
در سپاه دشمن است
#Hussain
🔹 هل من ناصر ینصرنی رو کسانی میشنوند که سیاست را از دین جدا نمی کنند:)
@Revayate_ravi
#خادم_الحسین علیه السلام
پشت ترک موتورش بودم
رسیدیم به یک چهار راه #خلوت
پشت چراغ قرمز ایستاد .
بهش گفتم: امید چرا نمیری..؟!
ماشین که اطرافت نیست؟
بهم گفت: رد کردن چراغ #خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه
پس اگر رد بشم گناهه داداش.☝️
من شب تو #هیئت اشک چشمم کم میشه..💔
#شهید_امید_اکبری✨
@Revayate_ravi
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاست 🔷🔹
🔲 خـاطــرات مـادر شـهیــدان #داوود #رسـول و #عـلیــرضـاخـالقــےپـور
🔲 قسمت: 9⃣
✍ سال ۱۳۶۵ دوباره باردار شدم. بچه که به دنیا که اومد اسمش رو گذاشتیم 《امیرحسین》.رسول وقتی از جبهه میومد ، امیرحسین رو با خودش به مسجد میبرد.دوستاش همه دورش جمع میشدن ، نمیگذاشت کسی بهش دست بزنه.میگفت: فقط نگاه کنین.کسی به داداشم دست نزنه.جونش به جون امیرحسین بند بود.به قول خودش حتی یهبار به خاطر امیرحسین از شهادت جا موندهبود.میگفت: از شدت تشنگی چشمهام تار میدید.خودم رو آماده کردم تا شهادتین رو بگم.یاد امیرحسین افتادم.
رسول ضربهی آرومی به پشت گردن امیرحسین زدوگفت: این نامرد نذاشت.یه لحظه صورت تپلش جلوی چشمم اومد.نتونستم ازش دل ببرم.
✍ سال ۱۳۶۵ بعد از عملیات کربلای ۵ ، جوانهای محل یکییکی برگشتن.همه جز رسول.طبق معمول حاجی هم نبود.درد بیدرمان بیخبری جانم رو میخورد.ظاهرا تو کربلای ۵ مجروح میشه به اصفهان اعزامش میکنن و از اونجا به تهران ، اوضاعش اونقدر وخیم بوده که نتونسته حتی یه زنگ به خونه بزنه.همینکه برگشته بود و کنارم بود،برام کافی بود.دیگه از خدا چیزی نمیخواستم.رسول تا وقتی منطقه بود که نمیدیدمش.وقتی هم به خونه میومد.یا مسجد بود یا مدرسه ،یا گلزار شهدا کنار داوود.یه روز همراهش به گلزار شهدا رفتم.کنار مزار داوود آروم و قرار نداشت.قرآن میخوند.میون قبرها قدم میزد.عکسهای شهدا رو تو سکوت نگاه میکرد و دوباره میومد کنار داوود.
✍ خیلی به رسول وابسته شدهبودم.وقتی به منطقه میرفت،خونه سوتوکور میشد.طفلک علیرضا هم مثل من .رسول که نبود، انگار چیزی گم کردهبود.دست و دلش به کاری نمیرفت.علیرضا به هر دری میزد و همه جوره خودش رو آماده کردهبود تا با رسول به منطقه بره.حتی با رسول به میدون تیر رفت و تیراندازی یاد گرفت.نیروهای ستاد اعزام از دست علیرضا عاصی شدهبودن.فکر میکرد اگه بره اصرار کنه اعزامش میکنن.از در بیرونش میکردن از پنجره میرفت.از پنجره بیرونش میکردن از دیوار میرفت.سهبار تو شناسنامهاش دست برد.بالاخره بهش گفتن: خیلی پررویی ، ما رو از رو بردی.قبول کردن علیرضا رو با لشکر محمدرسولالله(ص) بفرستن.
سکوت خونه برام سنگین بود.از داوود یه قاب عکس ، از رسول و علیرضا هم فقط کیف و کتاب مدرسشون موندهبود.حاجی هم که منطقه بود.
@Revayate_ravi
▪️اسطورهای به نام اصغر وصالی
فرمانده گروه دستمالسرخها!✌️
همو که گفت ننگ بر جنازه پاسداری که تو خشاب اسلحهاش فشنگ مونده باشه!
دلاوری که 28مرداد58 با نیروهاش پاوه رو آزاد کرد و روز عاشورای59 در تنگه حاجیان گیلانغرب پر کشید.💔
مریم کاظمزاده همسر و همسنگرش بود تا لحظه شهادت...
💬 جواد تاجیک
@Revayate_ravi