💜شهید عزیز💜
🖇فرمانده رزمنده🖇
قسمت3⃣ 🌈 #بهروایتبرادرشهیدمرتضیرادمهر
پدرم مغازه سوپری داشت و سیگارهم می فروخت. به خاطر شیطنتی که داشتم، گاهی از سیگارها کش می رفتم پنهانی می کشیدم. چهارمین یا پنجمین بار بود که محمود مرا دید.از ترس داشتم زهره ترک میشدم. گفتم:《محمود، توروخدا به مادر چیزی نگو! هرچه بگویی انجام می دهم. هرچه هم می خواهی مرا بزن؛ولی به مادر چیزی نگو!》
خودم را برای یک کتک مفصل آماده کرده بودم. وقتی رسید، نگاهی به من کرد و گفت:《دیگرنکش!》گفت:《قول می دهی؟》گفتم:《بله،فقط به کسی نگو!》
گفت:《خیالت راحت،به کسی نمی گویم؛ولی باید ده روز خرید نان خانه را بر عهده بگیری. ده روز هم باید سفره غذا را دستمال بکشی!》
گفتم:《به چشم!》و ازآن تاریخ به بعد دیگر لب به سیگار نزدم.
□■□
#بهروایتبرادرشهیدمجتبیرادمهر🦋🌹
دبیرستان که بودیم،یک بار شخصی به نام 《عباسی》بازی را به هم زده بود و من هم حسابی از خجالتش در آمده بودم.چنان با زانو رفتم توی زانو هایش که در راه مدرسه می لنگید.
خودم هم زانوهایم درد آمده بود.در راه برگشت بودیم که به محمود قضیه را گفتم. محمود نگاهی به او انداخت و به من گفت:《بیا برویم کمکش کنیم؛لااقل کیفش را برایش بیاوریم.》
رفتیم و تا یک جاهایی کیفش را برداشتیم و موقع خداحافظی محمود به اوگفت :《برادرم عمدا این کار را کرد. ازت می خواهم او را ببخشی!》
با همه جسارت وبی باکی وسر نترسی که آن روزها در مدرسه داشت، دلش به اندازه دل یک گنجشک نازک بود.
□■□
#بهروایتمادرشهید
خیاطی که می کردم،او هم کنارم می نشست و کمکم می کرد.بقیه بچه ها هم می آمدند.تا دیر وقت می نشستند ودکمه می زدند ونخ می چیدند ومی بردند اتوشویی و بعد می آوردند تحویلم می دادند.خیلی مراقبم بودند!انگار من بچه آنها بودم.
□■□
خانه ما محل تجمع بچه ها بود هر کاری می کردند چیزی نمیگفتم ، خیالم راحت بود که در خانه هستند .در حین بازی هم محمود آیات قرآن و احادیثی را که حفظ کرده بود،برای بقیه می خواند و باهم درباره اش بحث می کردند.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
ما از "ادواردو" زیاد شنیده ایم، اما شهید مظلوم دیگری که چیزی از او نمیدانیم «لوکا گائتانی» است؛
"فرزند سلطان پورن و شراب ایتالیا" که به دست ادواردو شیعه شد و به ایران سفر کرد.
کُنت لوکا در ۱۳ فروردین ۱۳۸۶ مانند ادواردو در زیر پل به قتل رسید!
"و اللّه یهدی من یشاء"
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰 #معرفیشهید
#شهید_علی_تجلایی
🔅 تاریخ تولد: ۵ مرداد ۱۳۳۸
📆 تاریخ شهادت: ۲۵ اسفند ۱۳۶۲
🔻 کلام شهید:
🌟 برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبـانه روز فعالیت می كنید، به عدالت در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید.
➖ اگر این مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد. «عدالت را فدای مصلحت نكنید.»
📎 سردار جاويدالاثر #فاتح_سوسنگرد، #شهيد_على_تجلايى 🌷
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
19.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | نجات سوسنگرد
🔻 یقین داشتیم اگر عراقیها سوسنگرد رو بگیرند همه بچهها قتلعام خواهند شد
🌟 شبانه بنی صدر پیام داد عملیات آزادسازی متوقف بشه!
🎧 روایت آقا از فتح سوسنگرد همراه با دکتر شهید مصطفی چمران
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🦋 دیدار جمعی از خواهران خادمالشهــــــدا با خانوادهی شهید #سیدابراهیم لطیفی
🦋 بیان خاطراتی از شهید توسط همسر و دختر شهید.
🦋شهید #سیدابراهیملطیفی ، متولد۱۳۳۰ اهل رستمکلا
ایشان دارای ۶ فرزند (سهپسر و سهدختر) که در زمان شهادتشان فرزند بزرگشان محمدعلی۱۱ ساله ، خدیجه ۱۰ ساله ، روحالله۸ساله ، معصومه۶ساله ، فاطمهزهرا۳ساله و ابوالقاسم ۶ ماهه بودند.
🦋 شهید در ۳۷ سالگی و در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۴ در شلمچه به شهادت رسیدند
از این خانواده شهید دیگری نیز تقدیم انقلاب شد.
شهید #سیدمهدیلطیفی که سال ۱۳۶۱ به شهادت رسیدند.
🦋همچنین امروز پرچمگردانی ، پرچم حرم امامحسین(ع) در منزل شهید انجام شد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
💜شهید عزیز💜
🖇فرمانده رزمنده🖇
قسمت4⃣ 🌈 #بهروایتمادرشهید
قانونی گذاشته بودم برای بچه ها که اگر در پرسش های کلاسی، نمره بیست بگیرند،ده تومان جایزه و اگر در امتحان نمره بیست بگیرند،پنجاه تومان جایزه به آنها بدهم.
لوازم التحریر و یا وسایل مورد نیازشان را از همین پول می خریدند و دیگر با ما کاری نداشتند.اگر وسایلی خرید می شد،باید با مدیریت محمود استفاده می شد.برنامه ریزی میکرد تا خودش و سه برادرش هرکدام در یک زمان معین از آن وسیله استفاده کنند.بعدش هم آن را می گذاشت داخل کشو و دستورالعمل صادر می کرد که تا یک هفته دیگر کسی حق استفاده از آن را ندارد.بچه ها آن قدر از او حساب می بردند که در طول آن هفته با این که درب کشو باز بود، کسی طرف آن وسیله نمی رفت.
سیاستمداری بود برای خودش! درمورد لوازم التحریر هم تا خودکار ومداد بچه ها تمام نمی شد،به آنها خودکار و مداد جدید نمی داد.
خودش هم در استفاده درست از وسایل، دقت می کرد که اسراف نشود.حتی اگر دو برگ از دفترش می ماند آن را استفاده می کرد.
□■□
تابستان ها بی کار نمی نشست؛می رفت پیش این وآن کارگری؛ بنایی، لوله کشی، کاشی کاری، برق کاری ونجاری. همه اینها را یاد گرفته بود و خوب هم کار می کرد. بعد با پول کارگری برای خودش ابزار مورد نیازش را می خرید.
□■□
پدرم صاحب امتیاز وسهام دار دبیرستان غیر انتفاعی علامه طباطبایی ساری بود. به اصرار ایشان محمود را در آنجا ثبت نام کردم.تا سوم دبیرستان آنجا بود وبه خاطر هزینه های مدرسه غیر انتفاعی، یک روز آمد و با اصرار از من خواست که موافقت کنم برود مدرسه امام جعفر صادق(ع) که یک مدرسه دولتی بود.
من هم موافقت کردم و رفت آنجا ودر نهایت با معدل ۱۹/۶۳ پیش دانشگاهی را پشت سر گذاشت.
□■□
دفتری گرفته بود و اول هر ماه برای خانواده برنامه ریزی مالی می کرد.شده بود مشاور مالی پدرش. مثلا برای غذا فلان مبلغ، برای بیماری یا لباس فلان مبلغ وبقیه موارد را یک به یک مشخص می کرد. بعد هم به همه می گفت:《اگر موردی را در این ماه هزینه نکردید، بگذارید داخل قلک.》از این طریق پس انداز می کردیم و امورات زندگی را پیش می بردیم.
□■□
موقعی که دبیرستان می رفت،می دیدم شروع کرده وکتاب شریف تفسیر نمونه را مطالعه می کند. خواندن این تفسیر باعث شده بود انس زیادی با قرآن بگیرد. با همین مطالعات به صورت موضوعی بر آیات قرآنی تسلط بالایی پیدا کرده بود و به موقع از آیات استفاده می کرد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi