eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام✋ عبادات قبول🙏 🌙 یکی از ابزارهای توسّل و تقرّب به پروردگار، توجّه به ارواح مطهّر شهیدان است. یعنی ما در این شبها -چه شبهای قدر، چه کلّ شبهای ماه رمضان ،اگر میخواهیم توسّل بجوییم، تضرّع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایستی از ارواح متعالی استشفاع کنیم، آنها را شفیع قرار بدهیم و یکی از این مجموعه‌های متعالی، همین شهدای عزیز ما هستند. امام خامنه ای  ۵ تیرماه ۱۳۹۵ علی✌️ @Revayate_ravi
💙 حتی در فرودگاه ، وقتی به سمت سوریه می رفتند، باز هم مثل راهیان نور بیکار نمی نشست. 💙همه تشنه بودند،۱۲ بسته آب معدنی داخل اتوبوس بود،سریع رفت آورد و بین بچه ها تقسیم کرد. 💙ناهار نخورده بودن ، رفت بیسکویت آورد و به همه داد. هر دفعه که می رفت و میومد ، دوستانش یه تیکه بهش مینداختند. ما اینقدر این کارها رو کردیم ولی نشدیم. بیا مثل بچه آدم اینجا بشین!! 💙 می خندید 😅و می گفت:من که برای شهادت نیومدم اومدم فقط سوریه رو ببینم😎 @Revayate_ravi
💙 می گفت:سوریه که بود ، بهش زنگ می زدم. یه بار گفتم:هوای اونجا چطوره؟؟؟ گفت:مهتابیه ، ولی ماه من کنار م نیست 💙 خیلی اهل این حرف های عاشقانه نبود. اما وقتی سوریه رفت لطیف تر شده بود. 💙 بعد از نماز به جای خوندن تعقیبات نماز ، موبایل رو باز می کردم ، عکس های رو نگاه می کردم و نازش رو می کشیدم☺️ 💙قربان صدقه رفتن شده بود تعقیبات نمازم. @Revayate_ravi
💙دو هفته قبل از شهادت خانه تکانی کردم. فرش و پرده ها رو شستم. همه جا رو برق انداختم. خواستم وقتی می آید همه چیز عالی باشد. 💙زنگ زدم گفتم : مواظب آقای صادق نژاد باش😉 💙سال ۶۵ رفت جبهه عمو علیرضا رو شهید کرد. هر دفعه تو رو می دید می گفت: سال ۶۵ شلمچه( تِه یاد نَشوئِه) 💙حالا که با تو اومده سوریه حتما بعدش می خواد بیاد به من بگه (سال ۹۵ ، خان طومان تِه یاد نَشوئِه) با صدای بلند می خندید😂😂 @Revayate_ravi
💙سال ۹۶ ، بعد از شهادت وقتی به هفت تپه رفتیم. آقای صادق نژاد من را دید و گفت:هیچ وقت سال ۶۵ شلمچه ،شهید علیرضا بلباسی و فداکاریهاش یادت نَره. 💙کمی مکث کرد و گفت: سال ۹۵ ،خان طومان سوریه یادت نره. 💙شاید هر کس بود از غصه دق می کرد ولی من داشتم به پیشگویی های خودم و خنده های فکر می کردم. @Revayate_ravi
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من و خورشید نشستیم و توافق کردیم روز را با تپش اسم تو آغاز کنیم ▪️السلام علیک یا امیرالمومنین▪️ سلام روزتون خدایی @Revayate_ravi
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم کسی هم‌رتبه‌ی صدیقه‌ی کبرا نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تاویل اعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهره‌ی زهرا نخواهد شد تو خورشیدی دم صبح و ستاره موقع مغرب تو که باشی جهان مقهور ظلمتها نخواهد شد 《بحق فاطمه》گفتیم بعد از ذکر 《یا فاطر》 که《یا فاطر》بدون《فاطمه》معنا نخواهد شد خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد علی گفتم که نام دیگر زهرای مرضیه‌ست علی که شعر من بی‌ نام او زیبا نخواهد شد علی که خالقش بوده ثناگویش، یقینا پس مدیح گوشه‌‌چشمش هم به شعرم جا نخواهد شد علی که نام او رمز ورود در سماوات است بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد دم من حیدر است و بازدم زهراست دم به دم بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشیم این است که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد زمانی که همه لالَند در محشر، زبان ما به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد علی از روز اول شد ابوالشیعه پس این گونه کسی جز فاطمه مادر برای ما نخواهد شد @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که زمین با او حرف میزد "شهیدحسینعلی عالی" @Revayate_ravi
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً به‌شان بگم بیایین نماز بخونین!؟» قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان­ها بعد از سحر کنار بچه‌ها می­نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می­گرفتم و خط به خط با او می­خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش  بدهیم "شهیدمنصور ستاری" @Revayate_ravi