eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨فرازی از نامه شهید سلیمانی به دخترش: دخترم خیلی خسته‌ام... سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟😔 نظاره‌گر باشم؟ بی‌خیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم اینگونه زندگی بکنم.💔 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 | ملت ‏انقلابی ما سیلی‌ خود را به منافقین در ‎ و با جزغاله کردن تفاله‌های وطن فروش رجوی زد... بگذارید آن‌ها هم در مقابل، بعد از سی و چند سال دلخوش به چند ثانیه پخش تصویر از تلویزیون باشند... از فتح ۴۸ ساعته تهران، رسیدن به هک ۳ ثانیه ای صداوسیما 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شهید مدافع حرم حامد جوانی ✅معروف به شهید ابوالفضلی ✅متولد ۱۳۶۹ ✅اهل تبریز ✅حامد و برادر بزرگش امیر از کودکی هیئتی بودند ... ✅ترک ها به کسانی که زیاد اهل هیئت و روضه باشند می گویند ، یعنی عاشق امام حسین (ع) هردو برادر از همان اول شده بودند ... ✅حامد شیفته ی حضرت عباس بود و میگفت اگر روزی مسئول هیئت شدم به همه ی روضه خان ها می گویم روضه ی حضرت عباس را بخوانند ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
✅حامد دیپلم گرفت و مانند برادرش امیر وارد سپاه شد ... ✅و بعد وارد دانشکده ی افسری توپخانه سپاه شد .. ✅در مسابقات کشوری تیراندازی توپخانه ی سپاه مقام اول را آورد ... ✅حامد آنقدر ماهرانه گرا میداد که همه میگفتند : [ حامد میتونه استکان رو از راه دور نشونه بگیره و با توپ بزنه ] ✅برای رفتن به سوریه ثبت نام کرد اما نمیدانست چطوری به مادرش بگوید .. ✅ولی وقتی قضیه را گفت مادرش گفت من راضیم ، من به این نیت اجازه دادم لباس سپاه رو بپوشی که راه امام حسین (ع) رو ادامه بدی ... ✅من اگر ده تای مثل توراهم داشتم به هیچ کدامتان نمیگفتم نرین ✅حامد همانجا از مادرش قول گرفت که اگر مجروح یا شهید شد نگذارد کسی اشکهایش را ببیند ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅در سوریه وقتی فرمانده اش فهمید که حامد ۲۴ ساله است و هنوز ازدواج نکرده گفت دفعه ی بعد که آمدی حتما باید حلقه ی نامزدی دستت باشد و همانجا فرمانده اش کت شلوار دامادی اش را برایش خرید ... ✅از سوریه که برگشت قرار خواستگاری گذاشتند ، تمام صحبتهایشان را هم زدند .. ✅آن روزی که قرار بود مادرش برود و تاریخ عقد را مشخص کند حامد گفت من حرفی ندارم ولی اگر عقد کنیم ، اسم من میرود داخل شناسنامه اش و اگر رفتم سوریه و برنگشتم دختر مردم باید پاسوز من شود ، به دلم افتاده این‌بار که بروم سوریه برگشتنی درکار نیست و دختر مردم گناه دارد .. ✅همینطور هم شد و ازدواجش را بهم زد ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
✅موقع ارتقاع درجه اش رسیده بود. ✅همه ی دوستانش رفته بودند دنبال کار ترفیع درجه شان .. مدام به حامد هم میگفتند تو برو ولی حامد میگفت : ( درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاست ، اصلش اونه که درجه رو خدا به آدم بده ، و شما خواهید دید که من توی سوریه درجم رو از دست خودش میگیرم ) ✅حوالی ظهر روز ۲۴ اردیبهشت سال ۹۴ بود که حامد رو موح انفجار پرت کرد و در چشم برهم زدنی سرتا پایش را پر از ترکش های داغ فولادی .. ✅به دلیل وضعیت مجروحیتش در بیمارستانی در لاذقیه بستری و به کما رفت .. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
✅از طرف سپاه آمدند تا خبر مجروحیت حامد را به خانواده اش اعلام کنند و گفتند: که حامد چشم ها و دستهایش مجروح شده است .. ✅مادرش پرسید آیا چشم های حضرت آقا سالم هستند؟ ✅مسئولین سپاه با تعحب گفتند بله!!!! ✅مادرش گفت : خداروشکر!!!! چشم های حضرت آقا طوری نشده است .. چشم های حامد من فدای چشم های رهبرم🤲 ✅صدتای مثل حامد راهم داشتم میدادم تا رهبرمون سالم بمونه!!! ✅اول قرار شد برادرش امیر بره سوریه و اون رو ببینه!!!! ✅مادرش به امیر گفت : وقتی رفتی سوریه بالا سر حامد به جای من اول چشم هاشو ببوس😘😘 ✅امیر تو لاذقیه به هرکس میگفت: حامد جوانی کسی نمشناخت .. همه اورا به میشناختند .. ✅امیر بعدها که بالاسر حامد رسید تازه متوجه شد که چرا حامد بین مجروحان ایرانی معروف به است ...😔 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi