موقع رفتن بهش گفتم:
بروداداش،ولی برگـــرد...🥀
یه لبخندے زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...
گفتم:نزن این حرفو،توبچه ڪوچیڪ داری...
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گـــردنو میبینے؟!
#خــوراکبریدنه...💔
@Revayate_ravi
💎بسیجی شهید محمد رضا حقیقی
بچه اهواز است. متولد ۱۴ آذر ۱۳۴۴٫ او عضو پایگاه بسیج مسجد موسی بن جعفر بود.
زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت: سربازان من هنوز در گهواره اند محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت.
شب ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی، محمد رضا در ترکیب گردان کربلای اهواز در عملیات والفجر ۸ فاو شرکت داشت و درهمین عملیات در ساحل فاو به شهادت رسید. پیکر مطهرش پس از چند روز که در سرد خانه نگهداری شد به اهواز انتقال یافت و طی مراسمی با حضور خانواده و جمعی از مردم تشییع و در بهشت آباد اهواز به خاک سپرده شد.
جالب است بدانید که برادر او یعنی محمود رضا حقیقی متولد ۱۳۴۶ هم در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که ۱۴ سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر، به یمن ظهور حجت حق عجل الله تعالی فرجه الشریف از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.
@Revayate_ravi
نکته جالب آن زمان:
نکته عجیب و حیرت انگیزی که درباره ی این شهید زبانزد همگان است و برای نخستسن بار در مجله پیام انقلاب در سال ۱۳۶۵ منتشر و منعکس گردید لبخند زیبایی است که چند روز پس از شهادت به هنگام تدفین بر روی لبهای این شهید نقش بست.
در مراجعه به پدر و مادر شهید وجود فیلم ۸ میلیمتری از لحظات تدفین شهید در سندیت این حادثه عجیب که نشان از اعجاز شهیدان دارد هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد.
پدر شهید دراین باره می گوید:وقتی تلقین محمدرضا خوانده می شد،من ناباورانه شاهد آخرین لحظات وداع با فرزندم بودم،که ناگاه احساس کردم که لب های بسته شده ی محمدرضا که بر اثر دو سه روز بودن در سرد خانه به هم قفل شده بود،به تدریج که از هم باز شد و گونه های وی مانند یک فرد زنده گل انداخت و جمع شد وچشمهایش نیز بدون اینکه باز شود،به مانند فرد خوابیده ای می مانست که در حال دیدن خواب خوشی است و با منظره و یا حادثه ی خوشحال کننده ای روبرو شده است.
من با دیدن این صحنه غیر منتظره،بی اختیار فریاد زدم،الله اکبر،شهید دارد لبخند می زند،شهید دارد لبخند می زند.
پس از این فریاد بلند که بی اختیار دو سه با ر تکرار شد،برادری که دوربین فیلم برداری داشت و تا ان لحظه از مراسم فیلم می گرفت وقتی با این فریاد و هجوم جمعیت به بالای قبر مواجه گردید به هر زحمت که بود خودش را به قبر رسانید و دوربین را بالای دستش و بالای سر همه آن کسانی که برای دیدن آن اعجاز دور قبر حلقه زده بودند گرفت و شروع به فیلم برداری کرد و خوشبختانه توانست از این اعجاز با همه ی مشکلاتی که بود فیلم برداری کند .
@Revayate_ravi
⭕️ای برادران!
قبل از اینکه به جبهه بیایم، #دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر #شهید شدم، دورش را بگیرید💞 چراکه من او را بسیار #دوست_دارم...
👈پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق»🌷 رزمنده جاوید الاثر #حزبالله_لبنان و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جملهای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت👌 وی در وصف رزمنده نوشته است:
✍اگر شما گُلی🌷 را در صحرای #حلب دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است #پدرم آنجا دفن شده باشد😭
#شهید_علی_شفیق_دقیق 🌷
#شهید_جاویدالاثر
@Revayate_ravi
کتاب #زخم_داوود، رمانی جذاب درباره زندگی چهار نسل از یک خانواده #فلسطینی است که به زیبایی هرچه تمامتر، فرهنگ و جغرافیای این قطعه #مظلوم زمین را به تصویر کشیده است.
داستان بسیار #جذاب و پر کشش است و همچون #فیلم بلندی، برای مخاطب ناآشنا با جزئیات یک زندگی فلسطینی، اکران شده است.
#سوزان_ابوالهوی نویسنده فلسطینی کتاب حاضر است که #جنگ را تجربه کرده و در رمان «زخم داوود»، موضوعات #انسانی و #اجتماعی را در لابهلای حوادث جنگ روایت میکند.
این رمان در سال ۲۰۰۹ عنوان پرفروشترین کتاب #فرانسه را از آن خود کرد و تاکنون به ۲۶ زبان دنیا ترجمه شده است.
🛑قیمت پشت جلد ۴۵۰۰۰تومان
🛑قیمت با تخفیف ۴۰۰۰۰تومان
@ketab_hesan سفارش
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
شخصیت اصلی کتاب دختری به نام #أمل است که در خانوادهای فلسطینی متولد میشود و کودکی او مصادف است با حملات وحشیانه ارتش #صهیونیستی و اجبار فلسطینیان به زندگی در اردوگاه های آوارگان.
او در ادامه مسیر زندگیش والدین خود را از دست میدهد ولی به خاطر استعداد خوبش میتواند فرصتی برای ادامه تحصیل در #آمریکا پیدا کند و سالها بعد، دوباره به اردوگاههای آوارگان فلسطینی بازگردد تا بتواند به مردم کشورش کمک کند.
📚
در بخشی از کتاب میخوانیم:
أمل میخواهد از نزدیک به چشمهای سرباز نگاه کند، اما لوله تفنگ روی پیشانیاش اجازه نمیدهد. با این حال، آن قدری نزدیک هست که بتواند لنز را در چشمهای سرباز ببیند.
سرباز را تصور میکند که هر صبح پیش از اینکه برای کشتن آماده شود، روبهروی آینه لنزهایش را در چشم میگذارد.
- عجیبه... چرا دم #مرگ به این چیزا فکر میکنم؟
این کتاب خوب با قلم توانمند #فاطمه_هاشم_نژاد ترجمه شده و توسط #نشر_آرما به بازار نشر رسیده است.
@Revayate_ravi
💔
برای زندگی تان اینجوری برنامه ریزی کنید☝️
خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند.
همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول (ص) دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند.
همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به جهاد مغنیه...
جهاد فقط گفت: "طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!"☝️
همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند.
بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد، دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!
طرح جهاد، شهادت بود!
✍راوی: مادربزرگ شهید
#شهید_جهاد_مغنیه
#اللهمعجللولیڪالفرج
@Revayate_ravi
🔴 کشندهتر از کرونا
☢ غده سرطانی از کووید ۱۹ خطرناکتر است
☢ الغدة السرطانية هي أخطر من فيروس كوفيد-١٩
#القدس_لنا
#کووید۱۹۴۸
#غده_سرطانی
#یوم_النکبه
#وحشی_مدرن
@Revayate_ravi
⏳ 30 اردیبهشت 1360
💠 سالروز عقب راندن ارتش عراق از احمیر
🔹روستای احمیر در ۵ کیلومتری شمال غرب سوسنگرد واقع است. پس از عقب راندن نیروهای عراقی از سوسنگرد در ۱۳۵۹/۸/۲۶، متجاوزان در نزدیکی شهر و در غرب روستای احمیر تشکیل خط دادند تا این که در عملیات امام مهدی(عج) (۱۳۵۹/۱۲/۲۶) یک گردان پیاده خودی به یک گردان مکانیزه دشمن شبیخون زد و ضمن انهدام بخشی از آن، مجددا به عقب بازگشت.
🔸دو ماه بعد در ۱۳۶۰/۲/۳۰ عملیات دیگری آغاز شد. در این عملیات، رزمندگان از طریق کانال زیر زمینی سه کیلو متری، که با تلاش دو ماهه خود از شرق به غرب، به موازات جاده سوسنگرد-بستان تا ۸۰۰ متری خط پدافندی دشمن ایجاد کرده بودند، غافلگیرانه تا نزدیکی نیروهای عراقی پیشروی کرده، سپس به طور ناگهانی آنها را مورد حمله قرار دادند و روستای احمیر را آزاد کردند و بدین ترتیب دشمن به سوی روستای بردیه عقب رانده شد.
@Revayate_ravi
سلام✋
عبادتتون قبول🙏
ادمین کانال شما امشب مشکل اینترنتی داشت ، برای همین با کمی تاخیر خدمت رسیدم.
آمادهاید
یا علی✌️
@Revayate_ravi