🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسرش
قسمت 8⃣1⃣
خانه ما در تیررس آنها بود و بهمراه موشک و بمباران.
کانال مانندی هم آن جا بود که پشتش رطوبت داشت. تمام عقرب ها از آنجا می آمدند.
به خودم و خدا می گفتم :
" من چکار کنم با این همه تنهایی و دزد و عقرب و موشک؟"
هجدهم تیر ماه شصت و دو آمدیم اسلام آباد غرب. دیگر نمی گذاشتم آنجا از شهادت حرف بزند. یعنی فکر می کردم وقتی من توانسته ام اینقدر از نزدیک بشناسمش و بدانم کی هست و به چه درجه ای رسیده، دیگر حق ندارد مرا تنها بگذارد و برود. بعد هم خودش فهمیده بود که حق ندارد این حرف ها را بزند. جراتش را هم نداشت.
پیش خودم فکر می کردم آن همه دعا و نمازی که من خوانده ام و آن همه قسمی که به تمام مقدسات داده ام نمی گذارد ابراهیم از دستم برود.
منتها این را نفهمیده بودم یا نمی خواستم بفهمم که ممکن ست دعای او سبقت بگیرد و دعای او برنده شود.
می دانم که توی حرف هام تناقض می بینید. که چرا اول گفتم، می دانستم می رود و حالا می گویم می دانستم نمی رود.
جواب خیلی ساده و راحت ست. نمی خواستم برود.چون من در اوج تمام آن سختی ها و محرومیت ها و ترس ها و حتی ناامیدی ها خودم را خوشبخت ترین زن دنیا می دانستم.
این زن در کنار این مرد، وقتی مردش دارد حرف های آخر را بهش می زند،
باید بگوید :"تو شهید نمی شوی. "
باید بگوید ؛"تو پدر منی،مادر منی،همه کس منی. "
باید بگوید:"خدا چطور دلش می آید تو را از من بگیرد؟ "
این سختی هارا فقط من نکشیدم. تمام زن هایی که شوهرانشان رفته بودند جنگ همین فشار روحی را داشتند.
شما فکرش را بکنید، پسر دومم مصطفی کردستان به دنیا آمد، اسلام آباد، زیر بمباران، ابراهیم نبود.مصطفی هم آمده بود و مراقبت می خواست. مهدی یک سالش شده بود و بی تابی می کرد.
بمباران هم پشت بمباران.
باید فرار می کردم می رفتم جای امن،که زیاد هم برای یک زن تنها امن نبود.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰 #پیام_فرمانده | #زیارت_بامعرفت
🔻امام خامنه ای : نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور، ایجاد زمینه برای زیارتِ با معرفت،است.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
کفش های پاره
🔸 یک جفت کفش پاره پوشیده بود. وقتی با آن وضع دیدم پرسیدم:
آقای اخلاقی، کفش هایت را چه کار کردی؟ خندید و گفت:«توی راه یک نفر رو دیدم که کفش هایش خیلی پاره بود. کفش های خودم را به اودادم وکفش های پاره اش را برای خودم برداشتم.»
#شهید_محمود_اخلاقی🌷
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
شهید سید محمد علی جهان آرا :
بچه ها اگر شهر سقوط کرد ، نگران نباشید ؛
دوباره فتح می کنیم !
مراقب باشید ایمان تان سقوط نکند !
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
『🧡🌙』
مےگفت:
درزندگےآدمےموفقتراست؛
کہدربرابرعصبانیتدیگرانصبورباشد
وڪاربےمنطقانجامندهد!
واینرمزموفقیتاودربرخوردهایشبود!シ
#شهید_ابراهیم_هادی
#یادشهداباصلوات
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
در کشور ما بیشتراز تمام دنیا دستهایی پشت پرده بوده و هست،
«امنیت اتفاقی نیست»
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسرش
قسمت 9⃣1⃣
از آن طرف شیر هم نمی توانستم برای بچهها تهیه کنم.
مهدی گرسنه بود و نباید گرسنه می ماند. چند روز اورا فقط با جوشاندن نخود و لوبیا و حبوبات زنده نگه داشتم.
مردهامان نبودند برای مان غذا تهیه کنند.
من بودم و چند تا زن دیگر توی پادگان الله اکبر اسلام آباد، بی غذا و تنها.
منتظر ماشین شیر بودیم که دیر کرد، بعد فهمیدیم تصادف کرده. شیر در هیچ جای شهر پیدا نمی شد.
بچههای شیر خوار همه ما فقط ضجه می زدند.
حالا شما در نظر بگیرید که تمام این مصیبت ها را چطور می شود تحمل کرد؟
او هیچ وقت حقوقش را از سپاه نمی گرفت،نمی خواست برود سراغ بیت المال. از آموزش پرورش می گرفت، چون اصلا سپاهی نبود، مامور به خدمت در سپاه بود.تا وقت شهادت هم فرهنگی بود.
همیشه می گفت :
"کسانی هستند که شرایط شان خیلی بدتر از ماست. اگر هم چیزی هست، امکانات یا هر چی،حق آنها ست نه من."
همیشه به گوشم می خواند که :
"مطمئن باش زندگی ما از همه بهتر ست. "
می گفت : " آن قدر که من می آیم به تو سر می زنم بقیه نمی توانند بروند زن و بچههاشان را ببینند. "
می گفت :" ما کسانی را داریم که الان ده یازده ماه است خانواده هایشان را ندیده اند."
ابراهیم همیشه می گفت :" دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند."
می گفت : " اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آنهایی نشست و برخاست کنی که مشکل دارند. "
حتی مرا مامور کرده بود یواشکی اختلاف بین دوستانش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل کند.
یک موردی پیش آمد که من نتوانستم از پسش بر بیایم.
به ابراهیم گفتم.
بغض کرد و گفت :" بهش بگو دو سه ماه تحمل کند. فقط دو سه ماه. بعد....."
بعدی نبود. چون او توی عملیات خیبر شهید شد.
و وای از خیبر....
ادامه دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi