انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️خـواسـتگـارے بـا چـشـمهـاے آبـے ♦️
♦️بر گرفته از کتاب گـلستــان یـازدهــم ♦️
🔲 خـاطــرات هـمســر ســردار شـهیــد #عـلےچـیـتسـازیــان 🔲
🔲 قسمت: 3⃣
💢دایی محمود دست گذاشت روی یکی از عکسها و گفت: این یکی از نیروهای علیآقاست.توی عملیات گشت و شناسایی مجروح شدهبود و توی خاک دشمن مونده بود.هیچ کس جرات نداشت اون رو برگردونه به عقب.علیآقا خودش پشت آمبولانس نشست و رفت تو خاک دشمن و نیروش رو از زیر پای عراقیا برداشت و آورد.کاری که به صدتا رانندهی آمبولانس اگه میگفتی ، یکیش جرات نداشت.
خجالت کشیدم و سرم رو پایین انداختم.دایی گفت: خیلی به فکر نیروهاشه.تو فرماندهی سختگیر و منضبطه، اما تا دلت بخواد دلسوزه.وقتی نیروهات میرن گشت ، اونقدر تو مسیرشون وا میایسته تا برگردن.تا آخرین نفر از نیروهاش برنگرده، خودش هم برنمیگرده.
اون روز دایی محمود تا ظهر از علیآقا خاطره تعریف کرد.
💢 فردا شب خانوادهی چیتسازیان رسما به خواستگاری اومدند. #حاجصادق اولین پسر خونواده که بخشدار قهاوند بود و همسرش معلم پرورشی. #امیرآقا برادر دومی که توی جهاد کار میکرد. #مریم تنها دختر خونواده که به تازگی ازدواج کردهبود و #علیآقا.
البته الان از اون خونوادهی شش نفره فقط #حاجصادق باقی مونده که خدا پشت و پناهش باشه. اون شب قرار شد ، عقد ما هفتم فروردین ۱۳۶۵ تو خونهی ما باشه.هفتم عید نزدیک بود ولی ما هنوز خرید هم نرفتهبودیم. از علیآقا و خونوادش هم خبری نبود.صبح چهارم فروردین ، مامان از خواب بیدارم کرد و گفت: فرشته بلند شو.رادیو اعلام کرده ، مصیب مجیدی ، معاون علیآقا شهید شده.امروز تشیع جنازشه ، زود باش باید بریم.
💢 بعد از مراسم ، فرداش علیآقا اومد دنبالون برای خرید عقد. من و مامان صندلی پشت نشستیم .اولینبار بود که چشمهای آبی علیآقا رو از تو آینهی ماشین دیدم.دلم براش میسوخت که تازه عزیزترین دوستش رو از دست داده و اومده برای خرید .به مادرم گفتم : من لباس عروس نمیگیرم به جاش یه پیراهن سفید ساده خریدم.
موقع خرید ، علیآقا آروم اومد پیش من و گفت : زهراخانم توی همدان که هستیم بهتره با هم راه نریمممکنه خونوادهی شهید ، همسر یا فرزند شهیدی ما رِ ببینن و دلشون بگیره.گفتم: چشم.
دقیقا روز عقدم همسایهی روبرویی مون آقای رستمی پسرش شهید شد.این خبر حالم رو بد کردهبود.مامان یه پاش خونه ، یه پاش خونهی آقای رستمی بود هیچ کاری هم نکرده بودیم.دایی محمود اومد با اوقات تلخی گفت: چرا هیچ کاری نکردین؟؟؟مامان گفت: همسایهی ما آقای رستمی شهید دادن.دایی زیر لب غرید و گفت: مگه میخواین چیکار کنین؟؟ ارکستر و ساز و دهل راه بندازین؟؟؟
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
ولاتحسبن_الذين_قتلوفي_سبيل_الله_امواتا_بل_أحياء_عند_ربهم_يرزقون_📖
⚘به مناسبت سالروز تولد
⚘شهید_احمد_کاظمی
💢تاریخ تولد : ۲ /۵/ ۱۳۳۸
💢تاریخ شهادت : ۱۹ /۱۰/ ۱۳۸۴
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
💠آنروز وقتی توی فرودگاه بم جلوی رویم افتاد و غش کرد با خودم گفتم این فقط خدا بوده است که انقلاب را حفظ کرده است والا انقلابی که فرمانده لشکرش اینطور و اینقدر ضعیف و ناکارآمد باشد هشت سال که هیچ، هشت روز هم نباید جلوی ارتش عراق با آن همه تجهیزات و پشتیبانی تمامی ابرقدرتها دوام می آورد...
💠با اکراه جلو رفتم و همانطور که چشمم به درجه های سرداری اش بود زیر بغل هایش را با کمک یکی از همراهانش گرفتم و بردیم بیرون فرودگاه و گذاشتیم داخل آمبولانس.
💠توی راه که داشتیم با همان همراه بر می گشتیم داخل فرودگاه، نتوانستم خودم را کنترل کنم و گفتم: اینا با این توان و ضعف در کار چطور فرمانده میشوند؟
💠یک باره انگار که به پدر آن بنده خدا توهین کرده باشم، براق شد برایم که: چی می گی؟ تو اصلا ایشان را میشناسی؟ می دانی از همان لحظات اولیه زلزله تا امروز که روز دهم است شاید روی هم ده ساعت هم نخوابیده باشد؟ میدانی توی همین ده روز برای اینکه هزینه اضافی نداشته باشد برای سیستم به اندازه جیره غذایی یک روز آدم معمولی غذا نخورده؟ میدانی چند برابر من و تو کار کرده؟
👀چشم هایم گرد شد، ده روز و ده ساعت خواب؟! ده روز و جیره یک روز یک نفر؟! گفتم: خب چرا؟
👌پاسخ داد: این چرا برای من و تو است، برای او چرا ندارد، میخواهد پرفایده و کم هزینه باشد! حاج_احمد موشک هم که میخواهد بزند به منافقین اول هزینه اش را میپرسد ببیند می ارزد یا نه.
💠یک بار بعد از مدتها کار روی 🔥منافقین و مقرهاشان، رفته بود توی خاک عراق، از آنجا با سردار_مقدم تماس گرفته بود که مقر منافقین را با موشک بزنند. از سردار مقدم پرسیده بود قیمت موشکها چقدر میشود، قیمت را که گفته بودند دستور داده بود شلیک نشود، گفته بود این کار ارزش چنین هزینه ای را ندارد. فکر کردی بیخود و بی جهت است که میشود سردار احمد کاظمی؟!😌
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲
🤲برای سلامتی امام عصر عجل الله......
هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_وطن
🚩شهید سرافراز احمدکاظمی🚩
💠صلــــــــــــــــوات💠
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
وسـط ِ جبهــه بهــش گفتم
#بچــه!
الان چه وقت #نمـــاز خوندنه؟
گفت: از ڪجا معلوم دیگه وقت ڪنم و شروع ڪرد نمــاز خوانــدن ...
"السلام علیڪم ورحمة اللہ وبرکاته"
را ڪه گفت …
یڪ خمــپــاره آمد
پَر ڪشید!
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
رفته بود قبرستان بقیع. از حضرت زهرا(س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد.
دو سال بعد وقتی در عملیات والفجر هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. شهید خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد، باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد.
🌿همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود.
#شهید_علی_قوچانی♥️🕊
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گریه سیاسی...
#محرم #اشک_مقدس
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi