eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️ خـواسـتگـارے بـا چـشـم‌هـاے آبے♦️ ♦️بر گرفته از کتاب گـلستــان یــازدهــم ♦️ 🔲 خـاطــرات هـمسـر ســردار شـهیــد 🔲 قسمت : 4⃣1⃣ 💢 علی‌آقا بعد از شهادت امیر خیلی تغییر کرد.راهکار اشک هم به خصوصیات جدیدش اضافه شد.بیشتر توی خودش بود.کم‌حرف و محجوب شده‌بود.دیگه از اون سروصداها و بگوبخندها و شیطنت‌ها خبری نبود.کم خوراک و لاغر شده‌بود.اما مهربون و دلسوزتر.شب‌هاش به نماز و دعا و گریه می‌گذشت‌روز به روز کم‌خواب‌تر میشد.عصر ۲۷ آبان‌ماه بود.علی‌آقا ، که چند روز تو همدان بود ، می‌خواست اون شب به منطقه برگرده.تو اون چند روزی که از جبهه برگشته‌بود ، تا تونست به منصوره‌خاتم و آقا ناصر محبت کرد.بیماری منصوره‌خانم بعد از شهادت امیر بحرانی‌تر شده‌بود.وضو گرفت تا نماز بخونه.پشت‌سرش نشسته‌بودم و با بغض نگاش می‌کردم.سرش رو کج کرده‌بود و با تضرع نماز می‌خوند ، توی قنوتش سه‌بار گفت: 《اللهم‌ارزقنی‌توفیق‌الشهادت‌فی‌سبیلک》 وقتی نمازش تموم شد.گفت: فرشته!!برو آلبومم رو بیار.نشستیم و علی‌آقا البوم رو باز کرد.عکس دوستان شهیدش رو می‌دید و آه می‌کشید.صورتش سرخ شده‌بود.آلبوم رو از دستش گرفتم و خواستم کنار بگذارم.آلبوم رو از دستم کشید و گفت: 《گُلُم ولش کن.این آلبوم تموم زندگیمه.انگیزه‌ی موندن و جنگیدن منه.》 💢 گفت: فرشته!!اینا همه عاشق اباعبدالله بودن.به خاطر آقا خیلی عرق ریختن ، خیلی زخمی‌شدن ، خیلی بی‌خوابی کشیدن ، خیلی گرسنگی و تشنگی کشیدن ، خیلی زیر آفتاب سوختن.......اما یه بار نگفتن ، خسته‌شدیم.یادم نره شهید شبا به جای خواب و استراحت نمازشب و زیارت عاشورا می‌خوند و های‌های گریه می‌کرد.به اینا نگاه می‌کنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خونه و زندگی داشتم یادم بیاد مصیب می‌گفت: 《زیاد آرزو نکنین ، چون مرگ به آرزوهای شما می‌خنده.》یادم باشه امروز زمان آرزو نیست ، زمان عمل کردنه. هرکی سری داره باید هدیه بده. دست داره باید بده اگه پیره و نمی‌تونه بیاد جبهه ، باید از جبهه پشتیبانی کنه. می‌دونستم خسته و غصه‌داره.به قول خودش از اول جنگ تا به‌حال یه گردان از دوستاش شهید شدن.اون بدون رودربایستی از من اشک می‌ریخت و من هم از گریه‌ی اون بغض می‌کردم. شب شام مختصری خورد و بعد گفت: گُلُم می‌خوام بخوابم.ساعت دو و نیم بیدارم می‌کنی؟؟؟ همیشه چند ساعت قبل از رفتنش غم دنیا می‌ریخت تو دلم .کلافه بودم.حوصله‌ی هیچ‌کاری رو نداشتم.چراغ رو خاموش کردم و گذاشتم بخوابه. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تنها شهید ایرانی واقعه عاشورا اسلم دیلمی مردی از دیار قزوین 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘بســـــــــمہ رب الشــــــــــهدا⚘ ❣به مناسبت سالروز شهادت ❣شهید_علیرضا_موحد_دانش ❣تاریخ تولد : ۲۷ /۶/ ۱۳۳۷ ❣تاریخ شهادت : ۱۳ /۵/ ۱۳۶۲. حاج عمران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا. قطعه۲۴ ▓در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر شجاعت. در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب. سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! ▓اولین ماموریتش، حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود. همیشه در تکاپو برای مفید بودن، برای پریدن. ▓پای در غائله کردستان نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند. همپای جهان‌آرا در خرمشهر می‌گشت و شناسایی می‌کرد. سپس در بازی دراز جانشین فرمانده عملیات شد. ▓دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد. ردپای علیرضا در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود. عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. ▓فتح‌المبین، الی ‌بیت_المقدس و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند. حتی خاکِ لبنان طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در والفجر۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید😞 ▓والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود، وقتش رسیده بود تا حاج_عمران سکوی پروازش شود. پرواز کرد به سوی آسمان🕊 ▓بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی، برای شهادت. شهادتت مبارک جاودانه در تاریخ💔 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله......وشهیدعلیرضا موحد دانش 💠صلــــــــــــــــوات💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️خـواستـگـارے بـا چـشـم‌هـاے آبـے♦️ ♦️بر گرفته از کتاب گـلســتان یــازدهــم♦️ 🔲 خـاطــرات هـمســر ســردار شـهیــد 🔲 قسمت : 5⃣1⃣ 💢 رفتم بیرون وقتی برگشتم توی اتاق ، چراغ رو روشن کردم.علی‌آقا خیلی زود خوابش برده‌بود.اونقدر خوابش عمیق بود که نور زیاد لامپ هم چشم‌هاش رو نزد.نشستم بالای سرش.دلم شکسته‌بود.انگار کسی می‌گفت: فرشته!!خوب نگاهش کن.زُل زدم به صورتش و اون همه چین و چروکی که روی پیشونی و دور چشماش بود. ‌رو‌پیشونی!!!! می‌خواستم همه‌ی جزئیات صورتش رو حفظ کنم.اون چشم‌های آبی هیچ‌وقت یک خواب سیر ندید.انگار یک چشمش خواب بود و اون یکی بیدار.چراغ رو خاموش کردم و نشستم بالای سرش.همین‌که می‌دونستم توی اتاق هست و داره نفس می‌کشه برم کافی بود.ساعت دو و نیم بیدارش کردم‌وضو گرفت لباسش رو پوشید و ساک رو دادم دستش.گفتم: کی برمی‌گردی؟؟ گفت: خیلی زود ولی به مامان نگو.گفتم: زود یعنی چند روز؟؟؟گفت: بین خودمون بمونه.خیلی طول بکشه یک هفته. 💢《راست می‌گفت دُرُست یک هفته‌ بعد برگشت ولی فقط پیکرش 》بغض راه گلوم رو بسته بود.می‌خواستم داد بزنم ، علی‌آقا به خاطر من و بچه نرو.علی‌آقا لبخندی زد و گفت: گُلُم ، فرشته‌جان حلالم کن.بعد از خداحافظی ، برگشتم توی اتاق.چراغ‌ها رو خاموش کردم و تو رختخواب علی‌آقا خوابیدم.پتو رو روی سرم کشیدم.پتو و رختخواب بوی اون رو میداد.بو می‌کشیدم و اون زیر گریه می‌کردم. یک هفته بعد از رفتن علی‌آقا ، پنجشنبه از صبح زود چشمم به در بود.هیچ‌وقت با این اطمینان نمی‌گفت زود برمی‌گردم.چه دلشوره‌ی عجیبی داشتم. 💢 روز جمعه ، صبح ، پدرم اومد دنبالم گفت: مهمان داریم ،مادرت گفت: تو هم بیا ناهار پیش ما.گفتم: بابا امروز قراره علی‌آقا بیاد من باید زود برگردم.بابام سعی می‌کرد خودش رو طبیعی جلوه بده ولی ته چهره‌اش اضطراب موج میزد. به خونه رسیدیم دیدم از مهمان خبری نیست و مادرم منتظره ماست.گفتم: چی‌شده؟؟؟ گفت: نگران نباش علی‌آقا مجروح شده.گفتم: خُب شده که شده.مگه اولین بارشه.ما رم بریده بریده گفت: آخه دستش قطع شده.گفتم: شده باشه بالاخره زنده‌هست عیب نداره.گفت: فرشته‌جان!!!کاش فقط دستش بود ، پاهاش هم قطع شده.با خودم فکر می‌کردم اگه تیکه‌تیکه هم شده باشه مهم نیست فقط زنده باشه.تند جواب دادم: عیب نداره.بعد زدم زیر گریه.با التماس گفتم: علی‌آقا شهید شده؟؟؟؟آره!!!!! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا