eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 سوم دی ماه ۱۳۶۵ شبیه که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند... 🌹سالروز عملیات و پرکشیدن دست‌بسته‌ی 175 که زنده به گور شدند... 🌷هدیه به روح مطهرشان صلوات🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔺 در آستانه سالگرد عدم‌الفتح بودن ایران در عملیات بزرگ کربلای۴ دلایل مختلف این عدم‌الفتح در این عملیات را در چند قسمت روایت خواهیم کرد. (قسمت اول) 🔹 شاید در روزهای ابتدایی زمستان ۱۳۶۵ کسی فکرش را نمی کرد.عملیات کربلای۴ بعد از اتمام آن به یکی از پر حاشیه ترین عملیات های دفاع مقدس تبدیل شود.عملیاتی که از ابتدای سال قرار بود به عنوان یک عملیات بزرگ و پیروزمندانه، سرنوشت جنگ را به یک نقطه مشخصی برساند.و با رسیدن به هدف نهایی یعنی تصرف شهر بصره عراق کار جنگ به پایان برسد. بعد از فتح خرمشهر سازمان ملل و شورای امنیت این سازمان خواسته های به حق ما را نپذیرفت.و مطالبات ما را رد کرد.ما چه خواسته هایی داشتیم؟ یک:صدام به عنوان متجاوز معرفی شود. دو: لشکر های دشمن در مرزهای خودشان مستقر شوند،هنوز خیلی از نقاط مرزی و بعضی از شهرها مثل نفت شهر و سومار در اشغال دشمن بعثی بودند. سه: نظام مقدس جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند. چهار: باید دشمن متجاوز غرامت جنگی پرداخت کند. ایران برای تحقق این اهداف ناگزیر وارد خاک عراق شد و سلسله عملیات های برون مرزی را با هدف تصرف شهر استراتژیک بصره به عنوان یک شهر اقتصادی و دومین شهر مهم عراق از تابستان سال ۶۱ با عملیات رمضان آغاز کرد. از تابستان سال ۶۱ تا زمستان سال ۶۴ عملیات های بزرگ زیادی را انجام دادیم.میانگین هر سال یک عملیات بزرگ... ۶۱رمضان و والفجر مقدماتی،۶۲خیبر،۶۳ بدر،۶۴ والفجر۸... به غیر از عملیات والفجر۸ که منجر به تصرف شهر فاو شد در مابقی عملیات ها به اهداف اصلی عملیات نرسیدیم و عدم الفتح حاصل شد.و دشمن هم حاضر نبود حتی با تصرف شهر فاو هم خواسته ها و مطالبات ما را بپذیرد.ناگزیر بودیم برای بدست آوردن یک پیروزی بزرگ که همان تصرف شهر بصره بود از ابتدای سال ۶۵ با یک تبلیغات سراسری تحت عنوان اعزام سپاهیان حضرت محمد ص به جبهه ها این سال را سال سرنوشت جنگ اعلام کنیم.و قرار بود با پیروزی در عملیات بزرگ کربلای ۴ جنگ را به اتمام برسانیم و خواسته های خود را محقق کنیم.... 👈ادامه دارد... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشمنان‌بدانند!اگرازسرهایمان‌کوه‌هاهم بسازندهرگزاجازه‌نمیدهیم‌که‌فرزندانمان درتاریخ‌بخوانند:"خامنه‌ای‌تنهاماند..."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘بهار 89 رفت کربلا، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچه‌ها رفتند برای خریدن کفن؛ خانمش به حاج‌رحیم گفت: «خوب است که ما هم اینجا کفن بخریم». حاج رحیم گفت: «من کفن نمی‌خرم، شما اگر می‌خواهید بخرید». ⚘همان موقع یکی از بچه‌های هیأت هم به حاجی پیشنهاد داد که بریم و کفن را بخریم، حاجی باز هم گفت: «من کفن نمی‌خواهم» پرسید: «چرا؟» حاج‌رحیم گفت: «من می‌شوم و با لباس سپاه دفنم می‌کنند». گفت: «جنگ که تمام شده حاجی!» حاجی در جوابش گفت: «من هیچ وقت از رسیدن به ناامید نیستم و نخواهم شد» 🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دکتر احمدرضا بیضائی: چقدر غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر شدنش و چقدر حالش خوب شده بود از اينكه پاسدار شده بود😍 بارها پيش آمد كه به او گفتم: "توى اين لباس از ما به نزديكترى خوش به حالت" وقتى اين را مى گفتم مى خنديد وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ آرزويى در اين دنيا ندارد محمودرضا لباس پاسدارى را با عشق پوشيد.❤️ گاهى كه افتخار مى دهد و به خوابم مى آيد توى همين لباس مى بينمش. آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است✌️ مدافع حرم 🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزى اسـرائیـل چنـان بتـرسـد، که مبـادا از لـولـه سـلاحمـان، به جـاى گلوله،پـاسـدار بیرون بیاید ... احمدمتوسلیان🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
...داشتم از پله‌های بلند و بسیاری که از ایوان آغاز می‌شد و به حیاط ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یک‌دفعه پسر جوانی روبه‌رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می‌شنیدم که داشت از سینه‌ام خارج می‌‌زد. آن‌قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن‌ برادرم، خدیجه،‌ داشت از چاه آب می‌کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بودم، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او بسیار راحت و خودمانی بودم. او از همه‌ زن ‌برادرهایم به من نزدیک‌تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده... برشی از کتاب 📚 زندگینامه قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi