eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹پدر امت ✋ شهادت می‌دهم بجز خوبی چیزی از شما ندیدم. 🌹 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
روز مبارک. سید علی دهه نودی هاشو فراخوانده....🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ جام‌شراب‌را‌فقط‌از‌ابوتراب‌میطلبم... فرارسیدن‌سالروز‌ولادت‌با‌سعادت‌ حضرت‌امام‌علی‌علیه‌السلام‌بر‌تمام‌ مسلمانان‌جهان‌تبریک‌و‌تهنیت‌باد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿او نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود🌿 📌با روایتگری خادم الشهدا سرکار خانم پوریانی 💠قرارگاه خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران @khadem_shohadaa_behshahr
18.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿آن پیرزن به تنهایی یک لشڪر یڪ نفره بود🌿 📌با روایتگری خادم الشهدا سرکار خانم پوریانی 💠قرارگاه خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران @khadem_shohadaa_behshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣ 🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣4⃣ 📖رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی میکرد. چند بار خواست به بچه ها دیکته بگوید همین که اولین غلط❌ املایشان را دید، کتاب را بست و رفت. 📖مدرسه بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از دعوت میکرد تا برایشان سخنرانی🎤 کند. روز جانباز را قبول نمیکرد. میگفت: من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز است که جانش را داد. 📖از طرف بنیاد، جانبازها را حج🕋 میبرند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد👤 همراهشان ببرند. ایوب فوری اسم را داد. وقتی برگشت گفت: باید بفرستمت بروی ببینی. گفتم: حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی. بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجا تا کجا 📖برایم پارچه اورده بود و لوازم ارایش. بیشتر از من از آن استفاده میکرد💅 با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ میکرد و می امد مثل عروسک ها کنار ایوب مینشست. ایوب از خنده ریسه میرفت و صدایم میکرد: شهلا بیا ببین😂 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣4⃣ 📖ایوب فقط می گفت چشمم روشن😅 و هدی را صدا زد "برایت میخرم بابا ولی دوتا دارد. اول اینکه نمازت قضا نشود🚫 و دوم اینکه هیچ دستت را نبیند" 📖از خانه رفت بیرون و با دو تا نوار کاست📼 و شعر و اهنگ ترکی برگشت. انها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت: ، حالا ببینم چقدر میخواهی برقصی. 📖دوتا لاک💅 و یک شیشه آستون هم گرفته بود. دو سه روز صدای های ترکی و بالا پریدن های هدی، توی خانه بلند بود. چند روز بعد هم خودش نوار هارا جمع کرد و توی کمدش قایم کرد. 📖برای هر نماز با پنبه و استون می افتاد به جان ناخن هایش، بعد از دوباره لاک میزد و صبر میکرد تا نماز بعدی. وقتی هم که توی کوچه🏘 میرفت، ایوب منتظرش میماند تا خوب لاک هایش را کند. 📖بالاخره خودش خسته شد و لاک را گذاشت کنار بقیه یادگاری ها. توی خیابان، ایوب خانم ها را به نشان میداد _از کدام بیشتر خوشت می اید⁉️ هدی به دختر های اشاره میکرد و ایوب محکم هدی را میبوسید. برای هدی عبادت📿 مفصلی گرفتیم؛ با شصت هفتاد مهمان که داشتیم. 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا