ــــــــــ🎈 عـــــــارفــــــانـه🎈ــــــــــ
🎈زنــدگےنـامـه عــارف شـهیــد احـمـد عــلےنـیـرے🎈
🎤 #بخشهشتم
🔰من یقین دارم خدا به این دلیل به احمدآقا لطف کرد، چون در راه تربیت بچههای مسجد ، سختی و صبر زیادی تحمل کرد.نوجوانهای مسجد امینالدوله با دیگر محلهها و مساجد فرق داشت.آنها بسیار اهل شیطنت بودند.
در مسجد خادمی داشتیم که بینایی چشمانش ضعیف بود به همین دلیل احمدآقا در نظافت مسجد به او کمک میکرد.اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردن.تابوتی در انبار مسجد بود.یکی از بچهها رفت داخل آن خوابید و گفت:پارچهی سفیدی روی من بیاندازید و بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید این انباری جن دارد.وقتی خادم را آوردن آن پسری که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان خوردن.اواین نفر خادم مسجد بود که فرار کرد.خلاصه بچهها حسابی مسجد را بهم میریختند.
🔰یکی از بچهها سوسک را در دست میگرفت و بعد با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها میکرد.
🔰مهرها را حسابی داغ میکردند وکسی که به سجده میخواست برودسریع مهرش را عوض میکردند.
با خودشان ترقه می آوردند وقتی حواس خادم پرت بود داخل بخاری می انداختند وفرار می کردند.
🔰خدا میداند به خاطر شیطنت بچهها موج حملات کلامی اهل مسجد به سمت احمدآقا زیاد میشد.در جلسات بسیج و هیئت امنا به خاطر شیطنت شاگردانش او را محکوم میکردن.اما او با لبخندی همهی این تلخ کامیها رو به جان میخرید.
🔰ثمرهی زحمات او حالا مشخص میشود و از بین شاگردانش چندین پزشک،مهندس،روحانی،مدیر و انسان وارسته تربیت شد که رشد معنوی خود را مدیون تلاشهای احمدآقا میدانند.