🦋شهید سر جدا🦋
🦋شهید نوید صفری🦋
قسمت4⃣👇👇
#بهروایتخواهرشهید📝
مدام برایم سوال بود که چرا با آنکه احساسی هستی، علاقه ات به فرزندم هدیه زهرا را نشان نمی دهی.
وقتی شهید شدی ، توی دفترچه یادداشتت دیدم نوشته بودی با اینکه دختر من را خیلی دوست داری محبتت را نشان نمی دهی، می خواهی با این کار درد آن هایی که بچه هایشان را می گذارند و می روند سوریه، بفهمی!
🌷🌷🌷
کتاب زیارت عاشورایت سهم من شد.هر روز که به آقا امام حسین سلام می دهم و می رسم به اینجای زیارت که وحرب لمن حاربکم...چشمم
می افتد به دست خط تو، که توی حاشیه ی صفحه نوشته ای:《به مادرت بگو که ما با دشمنانت دشمنیم!》
🌷🌷🌷
رضا برایمان ماجرای شب عروسی رفیقت را تعریف کرده که قبل اینکه می خواستند بروند خانه شان بروند کنار شهدای گمنام زیارت عاشورا بخوانند. آن شب رضا هر طور که شده کلید مقبره را گیر آورده بود . فردا صبح زنگ زدی وقتی فهمیدی اجازه ای در کار نبوده، رضا را مجبور کردی که زنگ بزند و ماجرا را تعریف کند و رضایتش را بگیرد. حتی برای اینکه خیالت راحت شود خودت هم با آن بنده خدا صحبت کردی.
تو بردی نوید،بازی عاقبت به خیری را بردی.
🌷🌷🌷
همیشه اسم مامان تو گوشی نوید اخت الشهید سیو بود.بعد از شهادتش دیدم نوشته است ام الشهید. مریم گفت بار آخری که می خواست برود سوریه، این کار را کرده است.
🌷🌷🌷
محرم و صفر غیر از پیراهن مشکی رنگ نمی پوشید. کم خانه می آمد. همیشه می گفت:《حیفه از این فرصت محرم غافل بشیم. این روزا هرچی بیداری بکشیم بیشتر می بریم!》
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi